You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,809
-
کاربران تگ شده
هیچ
بلیناس را چون سر آمد جهان | | چنین گفت در گوش کار آگهان |
که هنگام کوچ آمد اینک فراز | | به جای دگر میکنم ترکتاز |
گلین خانهی کو سرای منست | | نه من هیکلی دان که جای منست |
به این هفت هیکل که دارد سپهر | | سرم هم فرو ناید از راه مهر |
من آن اوج گردون پنا خسروم | | که در خانه میآیم و میروم |
گهی در خزم غنچهای را به کاخ | | گهی بر پرم طاوسی را به شاخ |
پریوارم از چشمها ناپدید | | به هر جا که خواهم توانم پرید |
شد آمد به قدر زمان کی... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
چو آمد گه عزم فرفوریوس | | بنه بر شتر بست و بنواخت کوس |
به همصحبتان گفت کاین باغ نغز | | که منظور چشمست و ریحان مغز |
چو پایندگی نیستش در سرشت | | چه تاریک دوزخ چه روشن بهشت |
ز دانائی ماست ما را هراس | | که از رهزن ایمن نشد ره شناس |
کمان گر همیشه خمیده بود | | قبا دوز را قب دریده بود |
ترازوی چربش فروشان به رنگ | | بود چرب و چربی ندارد به سنگ |
همه ساله محمل کش بار گنج | | نیاساید از محنت و درد و رنج |
چو پرداخت زین نقش پرگار او | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای نام تو بهترین سرآغاز | | بینام تو نامه کی کنم باز |
ای یاد تو مونس روانم | | جز نام تو نیست بر زبانم |
ای کار گشای هر چه هستند | | نام تو کلید هر چه بستند |
ای هیچ خطی نگشته ز اول | | بیحجت نام تو مسجل |
ای هست کن اساس هستی | | کوته ز درت دراز دستی |
ای خطبه تو تبارک الله | | فیض تو همیشه بارک الله |
ای هفت عروس نه عماری | | بر درگه تو به پرده داری |
ای هست نه بر طریق چونی | | دانای برونی و درونی |
ای هرچه رمیده... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای شاه سوار ملک هستی | | سلطان خرد به چیره دستی |
ای ختم پیمبران مرسل | | حلوای پسین و ملح اول |
نوباوه باغ اولین صلب | | لشکرکش عهد آخرین تلب |
ای حاکم کشور کفایت | | فرمانده فتوی ولایت |
هرک آرد با تو خودپرستی | | شمشیر ادب خورد دو دستی |
ای بر سر سدره گشته راهت | | وی منظر عرش پایگاهت |
ای خاک تو توتیای بینش | | روشن بتو چشم آفرینش |
شمعی که نه از تو نور گیرد | | از باد بروت خود بمیرد |
ای قائل افصح... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
در نوبت بار عام دادن | | باید همه شهر جام دادن |
فیاضه ابر جود گشتن | | ریحان همه وجود گشتن |
باریدن بیدریغ چون مل | | خندیدن بینقاب چون گل |
هرجای چو آفتاب راندن | | در راه ببدره زر فشاندن |
دادن همه را به بخشش عام | | وامی و حلال کردن آن وام |
پرسیدن هر که در جهان هست | | کز فاقه روزگار چون رست |
گفتن سخنی که کار بندد | | زان قطره چو غنچه باز خندد |
من کین شکرم در آستین است | | ریزم که حریف نازنین است |
بر جمله جهان... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای ناظر نقش آفرینش | | بر دار خلل ز راه بینش |
در راه تو هر کرا وجودیست | | مشغول پرستش و سجودیست |
بر طبل تهی مزن جرس را | | بیکار مدان نوای کس را |
هر ذره که هست اگر غباریست | | در پرده مملکت بکاریست |
این هفت حصار برکشیده | | بر هزل نباشد آفریده |
وین هفت رواق زیر پرده | | آخر به گزاف نیست کرده |
کار من و تو بدین درازی | | کوتاه کنم که نیست بازی |
دیباچه ما که در نورد است | | نز بهر هوی و خواب و خورد است |
از خواب و... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
روزی به مبارکی و شادی | | بودم به نشاط کیقبادی |
ابروی هلالیم گشاده | | دیوان نظامیم نهاده |
آیینه بخت پیش رویم | | اقبال به شانه کرده مویم |
صبح از گل سرخ دسته بسته | | روزم به نفس شده خجسته |
پروانه دل چراغ بر دست | | من بلبل باغ و باغ سرمست |
بر اوج سخن علم کشیده | | در درج هنر قلم کشیده |
منقار قلم به لعل سفتن | | دراج زبان به نکته گفتن |
در خاطرم اینکه وقت کار است | | کاقبال رفیق و بخت یار است |
تا کی نفس تهی... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
سر خیل سپاه تاجداران | | سر جمله جمله شهریاران |
خاقان جهان ملک معظم | | مطلق ملک الملوک عالم |
دارنده تخت پادشاهی | | دارای سپیدی و سیاهی |
صاحب جهت جلال و تمکین | | یعنی که جلال دولت و دین |
تاج ملکان ابوالمظفر | | زیبنده ملک هفت کشور |
شروانشه آفتاب سایه | | کیخسرو کیقباد پایه |
شاه سخن اختسان که نامش | | مهریست که مهر شد غلامش |
سلطان به ترک چتر گفته | | پیدا نه خلیفه نهفته |
بهرام نژاد و مشتری چهر | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای عالم جان و جان عالم | | دلخوش کن آدمی و آدم |
تاج تو ورای تاج خورشید | | تخت تو فزون ز تخت جمشید |
آبادی عالم از تمامیت | | و آزدی مردم از غلامیت |
مولا شده جمله ممالک | | توقیع ترا به (صح ذلک) |
هم ملک جهان به تو مکرم | | هم حکم جهان به تو مسلم |
هم خطبه تو طراز اسلام | | هم سکه تو خلیفه احرام |
گر خطبه تو دمند بر خاک | | زر خیزد از او به جای خاشاک |
ور سکه تو زنند بر سنگ | | کس در نزند به سیم و زر چنگ |
راضی شده از... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
چون گوهر سرخ صبحگاهی | | بنمود سپیدی از سیاهی |
آن گوهر کان گشاده من | | پشت من و پشت زاده من |
گوهر به کلاه کان برافشاند | | وز گوهر کان شه سخن راند |
کاین بیکس را به عقد و پیوند | | درکش به پناه آن خداوند |
بسپار مرا به عهدش امروز | | کو نو قلم است و من نوآموز |
تا چون کرمش کمال گیرد | | اندرز ترا به فال گیرد |
کان تخت نشین که اوج سایست | | خرد است ولی بزرگ رایست |
سیاره آسمان ملک است | | جسم ملک است و جان ملک است |
| | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.