You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,822
-
کاربران تگ شده
هیچ
هر که چون خر فتنهی خواب و خور است | | گرچه مردم صورت است آن هم خر است |
ای شکم پر نعمت و جانت تهی | | چون کنی بیداد؟ کایزد داور است |
گر تو را جز بتپرستی کار نیست | | چون کنی لعنت همی بر بتپرست؟ |
آزر بتگر توی کز خز و بز | | تنت چون بت پر ز نقش آزر است |
گر درخت از بهر بر باشد عزیز | | جان بر است و تن درخت برور است |
نیک بنگر تا ببینی کز درخت | | جان بروئید و،نماء در برست |
تن به جان زندهاست و جان زنده به علم | | دانش اندر کان جانت گوهر است |
سوی... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
هر که چون خر فتنهی خواب و خور است | | گرچه مردم صورت است آن هم خر است |
ای شکم پر نعمت و جانت تهی | | چون کنی بیداد؟ کایزد داور است |
گر تو را جز بتپرستی کار نیست | | چون کنی لعنت همی بر بتپرست؟ |
آزر بتگر توی کز خز و بز | | تنت چون بت پر ز نقش آزر است |
گر درخت از بهر بر باشد عزیز | | جان بر است و تن درخت برور است |
نیک بنگر تا ببینی کز درخت | | جان بروئید و،نماء در برست |
تن به جان زندهاست و جان زنده به علم | | دانش اندر کان جانت گوهر است |
سوی... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
باز جهان تیز پر و خلق شکار است | | باز جهان را جز از شکار چه کار است؟ |
نیست جهان خوار سوی ما، ز چه معنی | | خوردن ما سوی باز او خوش و خوار است؟ |
قافله هرگز نخورد و راه نزد باز | | باز جهان ره زن است و قافلهخوار است |
صحبت دنیا مرا نشاید ازیراک | | صحبت او اصل ننگ و مایهی عار است |
صحبت دنیا به سوی عاقل و هشیار | | صحبت دیوار پر ز نقش و نگار است |
کار جهان همچو کار بیهش مستان | | یکسره ناخوب و پر ز عیب و عوار است |
لاجرم از خلق جز که م**س.ت و خسان را | | بر در این م**س.ت... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
شاخ شجر دهر غم و مشغله بار است | | زیرا که بر این شاخ غم و مشغله بار است |
آنک او چو من از مشغله و رنج حذر کرد | | با شاخ جهان بیهده شورید نیارست |
با شاخ تو ای دهر و به درگاه تو اندر | | ما را به همه عمر نه کار است و نه بار است |
چون بار من، ای سفله، فگندی ز خر خویش | | اندر خر من چونکه نگوئیت چه بار است؟ |
کردار تو را هیچ نه اصل است و نه مایه | | گفتار تو را هیچ نه پود است و نه تار است |
احسان و وفای تو به حدی است بس اندک | | لیکن حسد و مگر تو بیحد و کنار است |
صندوقچهی عدل تو... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آنکه بنا کرد جهان زین چه خواست؟ | | گر به دل اندیشه کنی زین رواست |
گشتن گردون و درو روز و شب | | گاه کم و گاه فزون گاه راست |
آب دونده به نشیب از فراز | | ابر شتابنده به سوی سماست |
مانده همیشه به گل اندر درخت | | باز روان جانور از چپ و راست |
ور به دل اندیشه ز مردم کنی | | مشغلهشان بیحد و بیمنتهاست |
میش و بز و گاو و خر و پیل و شیر | | یکسره زین جانور اندر بلاست |
تخم و بر و برگ همه رستنی | | داروی ما یا خورش جسم ماست |
هر چه خوش است آن خورش جسم... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
خرد چون به جان و تنم بنگریست | | از این هر دو بیچاره بر جان گریست |
مرا گفت کاینجا غریب است جانت | | بدو کن عنایت که تنت ایدری است |
عنایت نمودن به کار غریب | | سر فضل و اصل نکو محضری است |
گر آرایش بت ز بتگر بود | | تنت را میارای کاین بتگری است |
نکوتر نگر تا کجا میروی | | که گمره شد آنک او نکو ننگریست |
اگر دیو را با پری دیدهای، | | و گر نی، تنت دیو و جانت پری است |
پریت ای برادر برهنه چراست | | اگر دیوت اندر خز و ششتری است؟ |
چو تنت از عرض جامه... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
از گردش گیتی گله روا نیست | | هر چند که نیکیش را بقا نیست |
خوشتر ز بقا چیز نیست ایرا | | ما را ز جهان جز بقا هوا نیست |
چون تو ز جهان یافتی بقا را | | چون کز تو جهان در خور ثنا نیست؟ |
گیتی به مثل مادر است، مادر | | از مرد سزاوار ناسزا نیست |
جانت اثر است از خدای باقی | | ناچیز شدن مر تورا روا نیست |
فانی نشود هر چه کان بقا یافت | | زیرا که بقا علت فنا نیست |
ترسیدن مردم ز مرگ دردی است | | کان را بجز از علم دین دوا نیست |
نزدیک خرد گوهر بقا... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مر چرخ را ضرر نیست وز گردشش خبر نیست | | عالم یکی درختی استکهش جز بشر ثمر نیست |
حصنی قوی است کورا دیوار هست و در نیست | | بازی است کهش تذروان جز جنس جانور نیست |
چون گربه جز که فرزند چیزی دگرش خور نیست | | آن راست نیکبختی کو را چنین پدر نیست |
زین بد پدر کسی را درخورد جز حذر نیست | | زیرا ز بیفایی شکرش بی حجر نیست |
جز غدر و مکر او را چیزی دگر هنر نیست | | دستان و بند او را اندازه نی و مر نیست |
جز صبر تیر او را اندر جهان سپر نیست | | مرغی است صبر کو را جز خیر بال و پر نیست |
| | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
چون در جهان نگه نکنی چون است؟ | | کز گشت چرخ دشت چو گردون است |
در باغ و راغ مفرش زنگاری | | پر نقش زعفران و طبر خون است |
وان ابر همچو کلبهی ندافان | | اکنون چو گنج لولوی مکنون است |
بر چرخ، همچو لاله به دشت اندر، | | مریخ چون صحیفهی پر خون است |
جون است باغ و، شاخ سمن پروین | | گر ماه نو خمیده چو عرجون است |
با چرخ پر ستاره نگه کن چون | | پر لاله سبزه در خور و مقرون است |
چون روی لیلی است گل و پیشش | | سرو نوان چو قامت مجنون است |
چون مشتری است... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای پسر ار عمر تو یک ساعت است | | ایزد را بر تو درو طاعت است |
نعمت تخم است وزو شکر بار | | وین بر و این تخم نه هر ساعت است |
طاعت اگر اصل همه شکرهاست | | عمر سر هر شرف و نعمت است |
گرت همی عمر نیرزد به شکر | | بر تو به دیوانگیم تهمت است |
مرد نکو صورت بیعلم و شکر | | سوی حکیمان به حقیقت بت است |
مرد مخوان هیچ، بتش خوان، ازانک | | چون بت باقامت و بیقیمت است |
گر تو همی مردم خوانیش ازانک | | از قبل سیم و زرش حشمت است |
نزد تو پس مردم گشت اسپ... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.