You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,841
-
کاربران تگ شده
هیچ
بر ره مکر و حسد مپوی ازیراک | | هر که به راه حسد رود بتر آید |
چون به حسد، بنگری به خوان کسان بر | | لقمهی یارت به چشم خوبتر آید |
نبینی بر درخت این جهان بار | | مگر هشیار مرد، ای مرد هشیار |
درخت این جهان را سوی دانا | | خردمند است بار و بیخرد خار |
نهان اندر بدان نیکان چنانند | | که خرما در میان خار بسیار |
مرا گوئی «اگر دانا و حری | | به یمگان چون نشینی خوار و بی یار؟» |
به زنهار خدایم من به یمگان | | نکو بنگر، گرفتارم مپندار |
نگوید کس که سیم و گوهر و لعل | | به سنگ اندر گرفتارند یا خوار |
اگر خوار است و بیمقدار یمگان | | مرا اینجا بسی عز است و مقدار |
اگرچه مار خوار و... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای کهن گشته در سرای غرور | | خورده بسیار سالیان و شهور |
چرخ پیموده بر تو عمر دراز | | تو گهی م**س.ت خفته گه مخمور |
شادمانی بدان کهت از سلطان | | خلعتی فاخر آمد و منشور |
تا به پیشت یکی دگر فاسق | | بیش و بهتر رودت فسق و فجور |
یات شاعر به مدح در گوید | | شاد بادی و قصر تو معمور |
قصر تو زین سخن همی خندد | | بر تو، ای فتنه بر سرای غرور |
بر تو خندد که غافلی تو ازانک | | در سرای غرور نیست سرور |
چند رفتند از آن قصور بلند | | بهتر و برتر از... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای گشته جهان و خوانده دفتر | | بندیش ز کار خویش بهتر |
این چرخ بلند را همی بین | | پر خاک و هوا و آب و آذر |
یک گوهر تر و نام او بحر | | یک گوهر خشک و نام او بر |
وین ابر به جهد خشکها را | | زان جوهر تر همی کند تر |
بیچاره نبات را نیبنی | | همواره جوان از این دو گوهر؟ |
وین جانوران روان گرفته | | بیچاره نبات را مسخر؟ |
برطبع و نبات و جانور پاک | | ای پیر تو را که کرد مهتر؟ |
زین پیش چه نیکی آمد از تو | | وز گاو گنه چه بود و از خر؟ |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر | | تا بر تو نوبهار چه مایه گذشت و تیر |
تا بر سرت نگشت بسی تیر و نوبهار | | چون پر زاغ بود سر و قامتت چو تیر |
گر ماه تیر شیر نبارید از آسمان | | بر قیرگون سرت که فرو ریختهاست شیر؟ |
ز اول چنانت بود گمان اندر این جهان | | کاریت جز که خور نه قلیل است و نه کثیر |
از خورد و برد و رفتن بیهوده هر سوئی | | اینند سال بود تنت چون ستور پیر |
با ناز و بی نیاز به بیداری و به خواب | | بر تن حریر بودت و در گوش بانگ زیر |
وان یار جفت جوی به گرد تو پوی... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای چنبر گردنده بدین گوی مدور | | چون سرو سهی قد مرا کرد چو چنبر |
وز موی و رخم تیرگی و نور برون تاخت | | تا زنده شب تیره پس روز منور |
هر وعده و هر قول که کرد این فلک و گفت | | آن وعده خلاف آمد و آن قول مزور |
من قول جهان را به ره چشم شنودم | | نشگفت که بسیار بود قول مبصر |
قولی به قلم گوید گویا به کتابت | | قولی به زفان گوید مشروح و مفسر |
مر قول زبان را به ره گوش تو بشنو | | مر قول قلم را ز ره چشم تو بنگر |
گر قول مزور سخنی باشد کان را | | گوینده دگرگونه کند ساعت... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار | | زرد است و نزار است و چنین باشد گل خوار |
همواره سیه سرش ببرند از ایراک | | هم صورت مار است و ببرند سر مار |
تا سرش نبری نکند قصد برفتن | | چون سرش بریدی برود سر به نگونسار |
چون آتش زرد است و سیه سار ولیکن | | این زاب شود زنده و زاتش بمرد زاد |
جز کز سیب دوستی آب جدا نیست | | این زرد سیه سار از آن زرد سیه سار |
هر چند که زرد است سخنهاش سیاه است | | گرچه سخن خلق سیه نیست به گفتار |
گنگ است چو شد مانده و گویا چو روان گشت | | زیرا که... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
اصل نفع و ضر و مایهی خوب و زشت و خیر و شر | | نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر |
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد | | جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟ |
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته | | زانک ازو آید به ایمان و به عصیان خیر و شر |
ای برادر، چشم من زینها و زین عالم همی | | لشکری انبوه بیند بر رهی پر جوی و جر |
جز شکسته بسته بیرون چون تواند شد چو بود | | مرد م**س.ت و چشم کور و پای لنگ و راه تر؟ |
گر نهای م**س.ت از ره مستان و شر و شورشان | | دورتر شو تا بسر درناید اسپت، ای پسر |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای به هوا و مراد این تن غدار | | مانده به چنگال باز آز گرفتار |
در غم آزت چو شیر شد سر چون قیر | | وان دل چون تازه شیر تو شده چون قار |
آز تو را گل نماید ای پسر از دور | | لیک نباشد گلش مگر همه جز خار |
آز، گر او را امین کنی، بستاند | | او نه به بسیار چی ز عمر تو بسیار |
بار و بزه از تو بر خره کردهاست | | ای شده چوگانت پشت در بزه و بار |
مر خر بد را به طمع کاه و جو آرد | | زیرک خر بنده زیر بار به خروار |
خر سپس جو دوید و تو سپس نان | | اکنون در زیر بار میرو... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
یکی خانه کردند بس خوب و دلبر | | درو همچنو خانه بیحد و بیمر |
به خانهی مهین درنشاندند جفتان | | به یک جا دو خواهر زن و دو برادر |
دو زن خفتهاند و دو مرد ایستاده | | نهفته زنان زیر شویان خود در |
نه کمتر شوند این چهار و نه افزون | | نه هرگز بدانند به را ز بتر |
ولیکن کم و بیش و خوبی و زشتی | | به فرزندشان داد یزدان داور |
سه فرزند دارند پیدا و پنهان | | ازیشان دو پیدا و یکی مستر |
نیاید برون آن مستر به صحرا | | نشسته نهفته است بر سان دختر |
وز این... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.