You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,856
-
کاربران تگ شده
هیچ
مانده به یمگان به میان جبال | | نیستم از عجز و نه نیز از کلال |
یکسره عشاق مقال منند | | در گه و بیگه به خراسان رجال |
وز سخن ونامهی من گشت خوار | | نامهی مانی و نگارش نکال |
نام سخنهای من از نثر و نظم | | چیست سوی دانا؟ سحر حلال |
گر شنوندی همی اشعار من | | گنگ شدی ربه و عجاج لال |
ور به زمین آمدی از چرخ تیر | | برقلم من شده بودی عیال |
ور به گمان است دل تو درین | | چاشنیم گیر چه باید جدال؟ |
جز سخن من ز دل عاقلان | | مشکل و مبهم را... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
لشکر پیری فگند و قافله ذل | | ناگه بر ساعدین و گردن من غل |
غلغل باشد به هر کجا سپه آید | | وین سپه از من ببرد یکسر غلغل |
شاد مبادا جهان هگرز که او کرد | | شادی و عز مرا بدل به غم و ذل |
نفسم چون نال بود و جسمم چون کوه | | کوه شد آن نال و نال که به تبدل |
نیک نگه کن گر استوار نداری | | شخص چو نالم که بود چون که بربل |
سی و دو درم که سست کرد زمانه | | سخت کجا گردد از هلیلهی کابل؟ |
قدم چون تیر بود چفته کمان کرد | | تیر مرا تیر و دی به رنج و تحامل |
| | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
امتت را چون نبینی بر چه سانند؟ ای رسول | | بیشتر جز مر ستوران را نمانند، ای رسول |
گر نگشتهستند فتنه بر جهان از دین حق | | چون جهانند و طلب گار جهانند، ای رسول؟ |
از قوی عهدی که کردی بر همه روز غدیر | | چون خر از نشتر جهانند و رمانند، ای رسول |
سود دنیا را همی جویند و نندیشند هیچ | | گرچه از دین و شریعت بر زیانند، ای رسول |
چون زمان داده است تا محشر خدای ابلیس را | | جمله قومش بر امید آن زمانند، ای رسول |
زانکه خان دوستی دیو شد دل شان همه | | دشمنان اهل بیت و خاندانند، ای رسول |
| | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
حاجیان آمدند با تعظیم | | شاکر از رحمت خدای رحیم |
جسته از محنت و بلای حجاز | | رسته از دوزخ و عذاب الیم |
آمده سوی مکه از عرفات | | زده لبیک عمره از تنعیم |
یافته حج و کرده عمره تمام | | باز گشته به سوی خانه سلیم |
من شدم ساعتی به استقبال | | پای کردم برون ز حد گلیم |
مر مرا در میان قافله بود | | دوستی مخلص و عزیز و کریم |
گفتم او را «بگو که چون رستی | | زین سفر کردن به رنج و به بیم |
تا ز تو باز ماندهام جاوید | | فکرتم را ندامت است... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
این روزگار بیخطر و کار بینظام | | وام است بر تو گر خبرت هست، وام، وام |
بر تو موکلند بدین وام روز و شب | | بایدت باز داد به ناکام یا به کام |
دل بر تمام توختن وام سخت کن | | با این دو وامدار تو را کی رود کلام؟ |
اندر جهان تهیتر ازان نیست خانهای | | کز وام کرد مرد درو فرش و اوستام |
شوم است مرغ وام، مرو را مگیر صید | | بیشام خفته به که چو از وام خورده شام |
رفتنت سوی شهر اجل هست روز روز | | چون رفتن غریب سوی خانه گام گام |
جوی است و جر بر ره عمرت ز دردها | | ره پر... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
اگر کار بوده است و رفته قلم | | چرا خورد باید به بیهوده غم؟ |
وگر ناید از تو نه نیک و نه بد | | روا نیست بر تو نه مدح و نه ذم |
عقوبت محال است اگر بتپرست | | به فرمان ایزد پرستد صنم |
ستم گار زی تو خدای است اگر | | به دست تو او کرد بر من ستم |
کتاب و پیمبر چه بایست اگر | | نشد حکم کرده نه بیش و نه کم؟ |
وگر جمله حق است قول خدای | | بر این راه پس چون گزاری قدم؟ |
نگه کن که چون مذهب ناصبی | | پر از باد و دم است و پر پیچ و خم |
مرو از پس این رمهی بی... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
دام است جهان تو، ای پسر، دام | | زین دام ندارد خبر دد و دام |
در دام به دانه مباش مشغول | | دانهی تو چه چیز است جز می و جام؟ |
خور خوار شدهستی چو مرغ لیکن | | ناچاره پشیمان شوی به فرجام |
امید چه داری که کام یابی؟ | | در دام کسی کام یابد ای خام؟ |
کامستی اگر پایدی، ولیکن | | کامی که نپاید نباشد آن کام |
زین قد چو تیر و الف چه لافی؟ | | کین زود شود چون کمان و چون لام |
جان وام خدای است در تن تو | | یک روز ز تو باز خواهد این وام |
گر باز دهی وام او به... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
به راه دین نبی رفت ازان نمییاریم | | که راه با خطر و ما ضعیف و بییاریم |
چون روز دزد ره ما گرفت اگر به سفر | | بجز به شب نرویم، ای پسر، سزاواریم |
ازین به ستان ستاره به روز پنهانیم | | ز چشم خلق و به شب رهبریم و بیداریم |
وگر به شخص ز جاهل نهان شدیم، به علم | | چو آفتاب سوی عاقلان پدیداریم |
به حکمت است و خرد بر فرود مردان را | | و گرنه ما همه از روی شخص همواریم |
یکی ز ما چو گل است و یکی چو خار به طبع | | اگرچه یکسره جمله به سان گلزاریم |
سخن به علم بگوئیم تا ز... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای متحیر شده در کار خویش | | راست بنه بر خط پرگار خویش |
خرد شکستی به دبوس طمع | | در طلب تا و مگر تار خویش |
در طلب آنچه نیامد به دست | | زیر و زبر کردی کاچار خویش |
خیره بدادی به پشیز جهان | | در گرانمایه و دینار خویش |
پنبهی او را به چه دادی بدل | | ای بخرد، غالیه و غار خویش؟ |
یار تو و مار تو است این تنت | | رنجهای از مار خود و یار خویش |
مار فسای ارچه فسونگر بود | | کشته شود عاقبت از مار خویش |
و اکنون کافتاد خرت، مردوار | | چون... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
پشتم قوی به فضل خدای است و طاعتش | | تا دررسم مگر به رسول و شفاعتش |
پیش خدای نیست شفیعم مگر رسول | | دارم شفیع پیش رسول آل و عترتش |
با آل او روم سوی او هیچ باک نیست | | برگیرم از منافق ناکس شناعتش |
دین خدای ملک رسول است و، خلق پاک | | امروز امتان رسولند و رعیتش |
گر سوی آل مرد شود مال او چرا | | زی آل او نشد ز پیمبر شریعتش؟ |
بر بندهی تو طاعت تو نیست نیم از انک | | پیغمبر تو راست ز طاعت بر امتش |
گفتت که بنده را تو به بیطاعتی مکش | | وانگه نکشتت ار تو نبودی به... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.