You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,907
-
کاربران تگ شده
هیچ
امتت را چون نبینی بر چه سانند؟ ای رسول | | بیشتر جز مر ستوران را نمانند، ای رسول |
گر نگشتهستند فتنه بر جهان از دین حق | | چون جهانند و طلب گار جهانند، ای رسول؟ |
از قوی عهدی که کردی بر همه روز غدیر | | چون خر از نشتر جهانند و رمانند، ای رسول |
سود دنیا را همی جویند و نندیشند هیچ | | گرچه از دین و شریعت بر زیانند، ای رسول |
چون زمان داده است تا محشر خدای ابلیس را | | جمله قومش بر امید آن زمانند، ای رسول |
زانکه خان دوستی دیو شد دل شان همه | | دشمنان اهل بیت و خاندانند، ای رسول |
| | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
حاجیان آمدند با تعظیم | | شاکر از رحمت خدای رحیم |
جسته از محنت و بلای حجاز | | رسته از دوزخ و عذاب الیم |
آمده سوی مکه از عرفات | | زده لبیک عمره از تنعیم |
یافته حج و کرده عمره تمام | | باز گشته به سوی خانه سلیم |
من شدم ساعتی به استقبال | | پای کردم برون ز حد گلیم |
مر مرا در میان قافله بود | | دوستی مخلص و عزیز و کریم |
گفتم او را «بگو که چون رستی | | زین سفر کردن به رنج و به بیم |
تا ز تو باز ماندهام جاوید | | فکرتم را ندامت است... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
این روزگار بیخطر و کار بینظام | | وام است بر تو گر خبرت هست، وام، وام |
بر تو موکلند بدین وام روز و شب | | بایدت باز داد به ناکام یا به کام |
دل بر تمام توختن وام سخت کن | | با این دو وامدار تو را کی رود کلام؟ |
اندر جهان تهیتر ازان نیست خانهای | | کز وام کرد مرد درو فرش و اوستام |
شوم است مرغ وام، مرو را مگیر صید | | بیشام خفته به که چو از وام خورده شام |
رفتنت سوی شهر اجل هست روز روز | | چون رفتن غریب سوی خانه گام گام |
جوی است و جر بر ره عمرت ز دردها | | ره پر... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
اگر کار بوده است و رفته قلم | | چرا خورد باید به بیهوده غم؟ |
وگر ناید از تو نه نیک و نه بد | | روا نیست بر تو نه مدح و نه ذم |
عقوبت محال است اگر بتپرست | | به فرمان ایزد پرستد صنم |
ستم گار زی تو خدای است اگر | | به دست تو او کرد بر من ستم |
کتاب و پیمبر چه بایست اگر | | نشد حکم کرده نه بیش و نه کم؟ |
وگر جمله حق است قول خدای | | بر این راه پس چون گزاری قدم؟ |
نگه کن که چون مذهب ناصبی | | پر از باد و دم است و پر پیچ و خم |
مرو از پس این رمهی بی... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
دام است جهان تو، ای پسر، دام | | زین دام ندارد خبر دد و دام |
در دام به دانه مباش مشغول | | دانهی تو چه چیز است جز می و جام؟ |
خور خوار شدهستی چو مرغ لیکن | | ناچاره پشیمان شوی به فرجام |
امید چه داری که کام یابی؟ | | در دام کسی کام یابد ای خام؟ |
کامستی اگر پایدی، ولیکن | | کامی که نپاید نباشد آن کام |
زین قد چو تیر و الف چه لافی؟ | | کین زود شود چون کمان و چون لام |
جان وام خدای است در تن تو | | یک روز ز تو باز خواهد این وام |
گر باز دهی وام او به... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
به راه دین نبی رفت ازان نمییاریم | | که راه با خطر و ما ضعیف و بییاریم |
چون روز دزد ره ما گرفت اگر به سفر | | بجز به شب نرویم، ای پسر، سزاواریم |
ازین به ستان ستاره به روز پنهانیم | | ز چشم خلق و به شب رهبریم و بیداریم |
وگر به شخص ز جاهل نهان شدیم، به علم | | چو آفتاب سوی عاقلان پدیداریم |
به حکمت است و خرد بر فرود مردان را | | و گرنه ما همه از روی شخص همواریم |
یکی ز ما چو گل است و یکی چو خار به طبع | | اگرچه یکسره جمله به سان گلزاریم |
سخن به علم بگوئیم تا ز... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم | | کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم |
فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا | | که بر دو عارض من بست دست بیوفا عالم |
به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من | | که دیبای بناگوشم به مروارید شد معلم |
بگریم من بر این نرگس که بر عارض پدید آمد | | مرا، زیرا که بفزاید چو نرگس را بیاید نم |
درخت مردمی را نیست اسپرغم بجز پیری | | خرد بار درخت اوست شکر طعم و عنبر شم |
ز بر خمد درخت، آری، ولیکن بر درخت تو | | شکوفه هست و باری نیست، بی بر چون گرفتی خم؟ |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گر مستمند و با دل غمگینم | | خیره مکن ملامت چندینم |
زیرا که تا به صبح شب دوشین | | بیدار داشت بادک نوشینم |
حیران و دل شکسته چنین امروز | | از رنج وز تفکر دوشینم |
زنهار ظن مبر که چنین مسکین | | اندر فراق زلفک مشکینم |
یا ز انده و غم الفی سیمین | | ایدون چنین چو نونی زرینم |
نسرین زنخ صنم چه کنم اکنون | | کز عارضین چو خوشهی نسرینم؟ |
بل روز و شب به قولی پوشیده | | پندی همی دهند به هر حینم |
آئین این دو مرغ در این گنبد | | پریدن و شتاب... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم | | زایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم |
تا همچو زید و عمرو مرا کور بود دل | | عیبم نکرد هیچ کسی هر کجا شدم |
گاهی ز درد عشق پس خوب چهرگان | | گاهی ز حرص مال پس کیمیا شدم |
نه باک داشتم که همی عمر شد به باد | | نه شرم داشتم که ضمیری خطا شدم |
وقت خزان به بار رزان شد دلم خراب | | وقت بهار شاد به آب و گیا شدم |
وین آسیا دوان و درو من نشسته پست | | ایدون سپید سار در این آسیا شدم |
پنداشتم که دهر چراگاه من شدهاست | | تا خود ستوروار مر او را... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
از بهر چه این کبود طارم | | پر گرد شده است باز و مغتم؟ |
زیرا که درو خزان به زر آب | | بر دشت نبشت سبز مبرم |
گشت آب پر از تم و کدر صاف | | گر گشت هوای صاف پرتم |
ور گشت شمیده گلبن زرد | | داده است به سیب گونه وشم |
ور بلبل را شکسته شد زیر | | بربست غراب بیمزه بم |
چون باد خزان بتاخت بر باغ | | زو ریخته گشت لاله را دم |
وز درد چو گشت زرد و پر گرد | | رخسار ترنج و سیب از این غم |
پوشیده لباس خز ادکن | | بر ماتم لاله چرخ اعظم |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.