You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,939
-
کاربران تگ شده
هیچ
من دگرم یا دگر شدهاست جهانم | | هست جهانم همان و من نه همانم |
تاش همی جستم او به طبع همی جست | | از من و من زو کنون به طبع جهانم |
پس نه همانم من و جهان نه همان است | | زانکه جهان چون من است من چو جهانم |
عالم کان بود و منش زر و کنون من | | زر سخن را به نفس ناطقه کانم |
ای عجبی خلق را چه بود که ایدون | | سخت بترسند می ز نام و نشانم؟ |
آب کسی ریخته نشد زپی من | | نان به ستم من همی ز کس نستانم |
هیچ جوان را به قهر پیر نکردم | | پس به چه دشمن شدند پیر و جوانم؟ |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
از صحبت خلق دل گسستم | | اندیشه ندیم دل بسستم |
در آب نمیدی آن ردا را | | کش طمع طراز بود شستم |
چون سایه جهان پس من آمد | | چون دید که من ازو بجستم |
جویندهی جسته گشت، از من | | میجست چو من همیش جستم |
وان دیو که پیش من همی رفت | | بر پای بماند و من نشستم |
برگردن من نشسته بودی | | و اکنونش به زیر پای خستم |
برگشت زمن بشست دستش | | چون شسته شد از هواش دستم |
لیکن نرهم همی ز قومش | | هرچند زمکر او بجستم |
یک چند میان... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
دوش تا هنگام صبح از وقت شام | | برکف دستم ز فکرت بود جام |
آمد از مشرق سپاه شاه زنگ | | چون شه رومی فروشد سوی شام |
همچو دو فرزند نوحاند ای عجب | | روز همچون سام و تیره شب چو حام |
شب هزاران در در گیسو کشید | | سرخ و زرد و بینظام و با نظام |
کس عروسی در جهان هرگز ندید | | گیسوش پرنور و رویش پر ظلام |
جز که بدکردار کس بیدار نه | | کس چنین حالی ندید ای وای مام |
روی این انوار عالم سوی ما | | بر مثال چشمهای بیمنام |
گفتیی هر یک رسول است از... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای دل و هوش و خرد داده به شیطان رجیم | | روی بر تافته از رحمت رحمان رحیم |
دل چون بحر تو در معصیت و نرم چو موم | | سنگ خاراست گه معذرت و تنگ چو میم |
نتوانی که کنی بر سخن حق تو مقام | | زانکه فتنه شدهای بر غزل و هزل مقیم |
به خرد باید و دانش که شود مرد تمام | | تو به حیلت چه بری نسبت خود سوی تمیم؟ |
نه ز حکمت بلک از کاهلی تسبیح و نماز | | همه گفتار و حدیثت ز حدیث است و قدیم |
حکمت آموز و هنر جوی، نه تعطیل، که مرد | | نه به نامیست تهی بلکه به معنی است حکیم |
سوی فرزند کسی شو که به... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
از دهر جفا پیشه زی که نالم؟ | | گویم ز که کردهاست نال نالم؟ |
با شست و دو سالم خصومت افتاد | | از شست و دو گشته است زار حالم |
مالی نشناسم ز عمر برتر | | شاید که بنالم ز بهر مالم |
یک چند جمالم فزون همی شد | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل | | مگر به خالق و دادار خلق عز و جل |
حرام را چو ندانستمی همی ز حلال | | چو سرو قامت من در حریر بود و حلل |
به طبع رفت به زیرم همی جهان جهان | | چو خوش لگام یکی اسپ تیز رو به مثل |
دوان به سوی من از هر سوی حلال و حرام | | چو سیل تیره و پر خس به پستی از سر تل |
من فریفته گشته به جهل، تکیه زده | | به قول جعفر و زید و ثنای خیل و خول |
فگند پهن بساطی به زیر پای نشاط | | به عمر کوته خود در دراز کرده امل |
مرا خبر نه ازانک این جهان مرد فریب | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گسستم ز دنیای جافی امل | | تو را باد بند و گشاد و عمل |
غزال و غزل هر دوان مر تو را | | نجویم غزال و نگویم غزل |
مرا، ای پسر، عمر کوتاه کرد | | فراخیی امید و درازیی امل |
زمانه به کردار م**س.ت اشتری | | مرا پست بسپرد زیر سبل |
بسی دیدم اجلال و اعزازها | | ز خواجهی جلیل و امیر اجل |
ولیکن ندارد مرا هیچ سود | | امیر اجل چون بیاید اجل |
اگر عاریت باز خواهد ز ما | | زمانه نه جنگ آید و نه جدل |
چنانک آمدی رفت باید همی | | به تقدیر ایزد تعالی... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مانده به یمگان به میان جبال | | نیستم از عجز و نه نیز از کلال |
یکسره عشاق مقال منند | | در گه و بیگه به خراسان رجال |
وز سخن ونامهی من گشت خوار | | نامهی مانی و نگارش نکال |
نام سخنهای من از نثر و نظم | | چیست سوی دانا؟ سحر حلال |
گر شنوندی همی اشعار من | | گنگ شدی ربه و عجاج لال |
ور به زمین آمدی از چرخ تیر | | برقلم من شده بودی عیال |
ور به گمان است دل تو درین | | چاشنیم گیر چه باید جدال؟ |
جز سخن من ز دل عاقلان | | مشکل و مبهم را... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گرامی چو مال و قوی چون جبال | | نکو چون جوانی و خوش چون جمال |
کهن گشتهای تن نهای بل نوی | | فزاینده در گردش ماه و سال |
ازو ناشده حال دوشیزگی | | ولیکن پسوده مر او را رجال |
همو مایهی زهد و دین هدی | | همو مایهی کفر و شرک و ضلال |
رهائی نیابد هم از مرگ خویش | | مبارز چو عاجز شود در قتال |
هر آنگه کزو باز ماند خطیب | | فزاید برو بیسعالی سعال |
فزونتر شود چون دوتائی کنمش | | دوتا چون کنندش بکاهد دوال |
همش گرم و هم سرد خواهی ولیک | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
لشکر پیری فگند و قافله ذل | | ناگه بر ساعدین و گردن من غل |
غلغل باشد به هر کجا سپه آید | | وین سپه از من ببرد یکسر غلغل |
شاد مبادا جهان هگرز که او کرد | | شادی و عز مرا بدل به غم و ذل |
نفسم چون نال بود و جسمم چون کوه | | کوه شد آن نال و نال که به تبدل |
نیک نگه کن گر استوار نداری | | شخص چو نالم که بود چون که بربل |
سی و دو درم که سست کرد زمانه | | سخت کجا گردد از هلیلهی کابل؟ |
قدم چون تیر بود چفته کمان کرد | | تیر مرا تیر و دی به رنج و تحامل |
| | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.