You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,969
-
کاربران تگ شده
هیچ
ای بار خدای و کردگارم | | من فضل تو را سپاس دارم |
زیرا که به روزگار پیری | | جز شکر تو نیست غمگسارم |
جز گفتن شعر زهد و طاعت | | صد شکر تو را که نیست کارم |
توفیق دهم برانکه در دل | | جز تخم رضای تو نکارم |
راز دل هرکسی تو دانی | | دانی که چگونه دل فگارم |
دانی که چگونه من به یمگان | | تنها و ضعیف و خوار و زارم |
میخواره عزیز و شاد و، من زانک | | می مینخورم نژند و خوارم |
از بیم سپاه بوحنیفه | | بیچاره و مانده در حصارم |
| | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای شسته سر و روی به آب زمزم | | حج کرده چومردان و گشته بیغم |
افزون زچهل سال جهد کردی | | دادی کم و خود هیچ نستدی کم |
بسیار بدین و بدان به حیلت | | کرباس بدادی به نرخ مبرم |
تا پاک شد اکنون ز تو گناهان | | مندیش به دانگی کنون ز عالم |
افسوس نیاید تو را از این کار | | بر خویشتن این رازها مفرخم |
زین سود نبینم تو را ولیکن | | ایمن نهای ای خر ز بیم بیرم |
از درد جراحت رهد کسی کو | | از سر که نهد وز شخار مرهم؟ |
کم بیشک پیمانه و ترازوی | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای عجب ار دشمن من خود منم | | خیره گله چون کنم از دشمنم؟ |
دشمن من این تن بد مهر م**س.ت | | کرده گره دامن بر دامنم |
وایم از این دشمن بدخو که هیچ | | زو نشود خالی پیراهنم |
جامه بدرند از اعدا و آنک | | جامهش بدرید ز خود، خود منم |
دشمن من چاهی و تیره است و من | | برتر از این تیزرو روشنم |
این فلکی جان مرا شصت سال | | داشت در این زندان چاهی تنم |
گر نشدم عاشق و بیدل چرا | | مانده به چاه اندر چون بیژنم؟ |
چونکه در این چاه چو نادان به باد | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
پانزده سال برآمد که به یمگانم | | چون و از بهر چه؟ زیرا که به زندانم |
به دو بندم من ازیرا که مر این جان را | | عقل بسته است و به تن بستهی دیوانم |
چه عجب گر ندهد دیو مرا گردن؟ | | سروریش چه کنم؟ من نه سلیمانم |
مر مرا آنها دادند که سلمان را | | نیستم همچو سلیمان که چو سلمانم |
همچو خورشید منور سخنم پیداست | | گر به فرسوده تن از چشم تو پنهانم |
نور گیرد دلت از حکمت من چون ماه | | که دلت را من خورشید درفشانم |
کان علم و خردو حکمت یمگان است | | تا من مرد خردمند به... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
این چه خلق و چه جهان است، ای کریم؟ | | کز تو کس ر امی نبینم شرم و بیم |
راست کردند این خران سوگند تو | | پرکنی زینها کنون بیشک جحیم |
وان بهشتی با فراخیی آسمان | | نیست آن از بهر اینها ای رحیم |
زانک ازینها خود تهی ماند بهشت | | ور به تنگی نیست نیم از چشم میم |
بر شب بیطاعتی فتنه است خلق | | کس نمیجوید ز صبح دین نسیم |
کس نمیخرد رحیق و سلسبیل | | روی زی غسلین نهادند و حمیم |
از در مهلت نیند اینها ولیک | | تو، خدایا، هم کریمی هم حلیم |
ای رحیم از... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
از من برمید غمگسارم | | چون دید ضعیف و خنگسارم |
گرد در من همی نیارد | | گشتن نه رفیقم و نه یارم |
زین عارض همچو پر شاهین | | شاید که حذر کند شکارم |
نشناخت مرا رفیق پارین | | زیرا که چنین ندید پارم |
چون چنبر چفته دید ازیرا | | این قد چو سرو جویبارم |
وز طلعت من زمان به زر آب | | شسته همه صورت و نگارم |
گر گویمش این همان نگار است | | ترسم که ندارد استوارم |
با جور زمانه هیچ حیلت | | جز صبر ندارم و، ندارم |
زین دیو چو... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
من چو نادانان بر درد جوانی ننوم | | که در این درد نه من باز پسینم نه نوم |
پیری، ای خواجه، یکی خانهی تنگ است که من | | در او را نه همی یابم هر سو که شوم |
بل یکی چادر شوم است که تا بافتمش | | نه همی دوست پذیرد ز منش نه عدوم |
گر بر آرندم از این چاه چه باک است که من | | شست و دو سال برآمد که در این ژرف گوم |
بر سرم گیتی جو کشت و برآورد خوید | | بی گمان بدرود اکنونش که شد زرد جوم |
چو همی بدرود این سفله جهان کشتهی خویش | | بی گمان هرچه که من نیز بکارم دروم |
دشمانند مرا خوی بد و آز... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
اگر بر تن خویش سالار و میرم | | ملامت همی چون کنی خیر خیرم؟ |
چه قدرت رود بر تن منت ازان پس؟ | | نه من همچو تو بندهی چرخ پیرم |
اسیرم نکرد این ستمگاره گیتی | | چو این آرزو جوی تن گشت اسیرم |
چو من پادشاه تن خویش گشتم | | اگر چند لشکر ندارم امیرم |
به تاج و سریرند شاهان مشهر | | مرا علم دین است تاج و سریرم |
چو مر جاهلان را، سوی خود نخواند | | نه بوی نبید و نه آوای زیرم |
چه کار است پیش امیرم چو دانم | | که گر میر پیشم نخواند نمیرم؟ |
به چشمم ندارد... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گر تو ای چرخ گردان مادرم | | چون نهای تو دیگر و من دیگرم؟ |
ای خردمندان، که باشد در جهان | | با چنین بد مهر مادر داورم؟ |
چونکه من پیرم جهان تازه جوان | | گر نه زین مادر بسی من مهترم؟ |
مشکلی پیش آمدهستم بس عجب | | ره نمیداند بدو در خاطرم |
یا همی برمن زمانه بگذرد | | یا همی من بر زمانه بگذرم |
گرگ مردم خوار گشتهاست این جهان | | بنگر اینک گر نداری باورم |
چون جهان میخورد خواهد مرمرا | | من غم او بیهده تا کی خورم؟ |
ای برادر، گر ببینی مر... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
اگر با خرد جفت و اندر خوریم | | غمخور چو خر چندو تاکی خوریم؟ |
سزد کز خری دور باشیم ازانک | | خداوند و سالار گاو و خریم |
اگر خر همی کشت حالی چرد | | چرا ما نه از کشت باقی چریم؟ |
چه فضل آوریم، ای پسر، بر ستور | | اگر همچو ایشان خوریم و مریم |
فرو سو نخواهیم شد ما همی | | که ما سر سوی گنبد اخضریم |
گر از علم و طاعت برآریم پر | | از اینجا به چرخ برین بر پریم |
به چرخ برین بر پرد جان ما | | گر او را به خورهای دینپروریم |
نهایم ایدری ما به جان و... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.