You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
30,394
-
کاربران تگ شده
هیچ
آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ | | چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ |
ای شاه عشق پرور مانند شیر مادر | | ای شیرجوش دررو جان پدر به رقص آ |
چوگان زلف دیدی چون گوی دررسیدی | | از پا و سر بریدی بیپا و سر به رقص آ |
تیغی به دست خونی آمد مرا که چونی | | گفتم بیا که خیر است گفتا نه شر به رقص آ |
از عشق تاجداران در چرخ او چو باران | | آن جا قبا چه باشد ای خوش کمر به رقص آ |
ای م**س.ت هست گشته بر تو فنا نبشته | | رقعه فنا رسیده بهر سفر به رقص آ |
در دست جام باده آمد بتم... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
با آن که میرسانی آن باده بقا را | | بی تو نمیگوارد این جام باده ما را |
مطرب قدح رها کن زین گونه نالهها کن | | جانا یکی بها کن آن جنس بیبها را |
آن عشق سلسلت را وان آفت دلت را | | آن چاه بابلت را وان کان سحرها را |
بازآر بار دیگر تا کار ما شود زر | | از سر بگیر از سر آن عادت وفا را |
دیو شقا سرشته از لطف تو فرشته | | طغرای تو نبشته مر ملکت صفا را |
در نورت ای گزیدهای بر فلک رسیده | | من دم به دم بدیده انوار مصطفا را |
چون بسته گشت راهی شد حاصل من آهی | | شد کوه... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بیدار کن طرب را بر من بزن تو خود را | | چشمی چنین بگردان کوری چشم بد را |
خود را بزن تو بر من اینست زنده کردن | | بر مرده زن چو عیسی افسون معتمد را |
ای رویت از قمر به آن رو به روی من نه | | تا بنده دیده باشد صد دولت ابد را |
در واقعه بدیدم کز قند تو چشیدم | | با آن نشان که گفتی این بوسه نام زد را |
جان فرشته بودی یا رب چه گشته بودی | | کز چهره مینمودی لم یتخذ ولد را |
چون دست تو کشیدم صورت دگر ندیدم | | بی هوشیی بدیدم گم کرده مر خرد را |
جام چو نار درده بیرحم وار... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
جانا قبول گردان این جست و جوی ما را | | بنده و مرید عشقیم برگیر موی ما را |
بی ساغر و پیاله درده میی چو لاله | | تا گل سجود آرد سیمای روی ما را |
مخمور و م**س.ت گردان امروز چشم ما را | | رشک بهشت گردان امروز کوی ما را |
ما کان زر و سیمیم دشمن کجاست زر را | | از ما رسد سعادت یار و عدوی ما را |
شمع طراز گشتیم گردن دراز گشتیم | | فحل و فراخ کردی زین می گلوی ما را |
ای آب زندگانی ما را ربود سیلت | | اکنون حلال بادت بشکن سبوی ما را |
گر خوی ما ندانی از لطف باده واجو | | همخوی... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را | | چون با زنی برانی سستی دهد میان را |
زیرا جماع مرده تن را کند فسرده | | بنگر به اهل دنیا دریاب این نشان را |
میران و خواجگانشان پژمرده است جانشان | | خاک سیاه بر سر این نوع شاهدان را |
دررو به عشق دینی تا شاهدان ببینی | | پرنور کرده از رخ آفاق آسمان را |
بخشد بت نهانی هر پیر را جوانی | | زان آشیان جانی اینست ارغوان را |
خامش کنی وگر نی بیرون شوم از این جا | | کز شومی زبانت میپوشد او دهان را |
در جنبش اندرآور زلف عبرفشان را | | در رقص اندرآور جانهای صوفیان را |
خورشید و ماه و اختر رقصان بگرد چنبر | | ما در میان رقصیم رقصان کن آن میان را |
لطف تو مطربانه از کمترین ترانه | | در چرخ اندرآرد صوفی آسمان را |
باد بهار پویان آید ترانه گویان | | خندان کند جهان را خیزان کند خزان را |
بس مار یار گردد گل جفت خار گردد | | وقت نثار گردد مر شاه بوستان را |
هر دم ز باغ بویی آید چو پیک سویی | | یعنی که الصلا زن امروز دوستان را |
در سر خود روان شد بستان و با تو گوید | | در... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای بنده بازگرد به درگاه ما بیا | | بشنو ز آسمانها حی علی الصلا |
درهای گلستان ز پی تو گشادهایم | | در خارزار چند دوی ای برهنه پا |
جان را من آفریدم و دردیش دادهام | | آن کس که درد داده همو سازدش دوا |
قدی چو سرو خواهی در باغ عشق رو | | کاین چرخ کوژپشت کند قد تو دوتا |
باغی که برگ و شاخش گویا و زندهاند | | باغی که جان ندارد آن نیست جان فزا |
ای زنده زاده چونی از گند مردگان | | خود تاسه می نگیرد از این مردگان تو را |
هر دو جهان پر است ز حی حیات بخش | | با جان پنج... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای صوفیان عشق بدرید خرقهها | | صد جامه ضرب کرد گل از لذت صبا |
کز یار دور ماند و گرفتار خار شد | | زین هر دو درد رست گل از امر ایتیا |
از غیب رو نمود صلایی زد و برفت | | کاین راه کوتهست گرت نیست پا روا |
من هم خموش کردم و رفتم عقیب گل | | از من سلام و خدمت ریحان و لاله را |
دل از سخن پر آمد و امکان گفت نیست | | ای جان صوفیان بگشا لب به ماجرا |
زان حالها بگو که هنوز آن نیامدهست | | چون خوی صوفیان نبود ذکر مامضی |
ای خان و مان بمانده و از شهر خود جدا | | شاد آمدیت از سفر خانه خدا |
روز از سفر به فاقه و شبها قرار نی | | در عشق حج کعبه و دیدار مصطفا |
مالیده رو و سینه در آن قبله گاه حق | | در خانه خدا شده قد کان آمنسا |
چونید و چون بدیت در این راه باخطر | | ایمن کند خدای در این راه جمله را |
در آسمان ز غلغل لبیک حاجیان | | تا عرش نعرهها و غریوست از صدا |
جان چشم تو ببوسد و بر پات سر نهد | | ای مروه را بدیده و بررفته بر صفا |
مهمان حق شدیت و خدا وعده کرده است | | مهمان عزیز باشد... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
نام شتر به ترکی چه بود بگو دوا | | نام بچه ش چه باشد او خود پیش دوا |
ما زاده قضا و قضا مادر همهست | | چون کودکان دوان شدهایم از پی قضا |
ما شیر از او خوریم و همه در پیش پریم | | گر شرق و غرب تازد ور جانب سما |
طبل سفر ز دست قدم در سفر نهیم | | در حفظ و در حمایت و در عصمت خدا |
در شهر و در بیابان همراه آن مهیم | | ای جان غلام و بنده آن ماه خوش لقا |
آن جاست شهر کان شه ارواح میکشد | | آن جاست خان و مان که بگوید خدا بیا |
کوته شود بیابان چون قبله او بود | | پیش و سپس... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.