نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 30,443
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,741
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدتوان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت
آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ایوان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت
آن نفسی که باخودی بسته ابر غصه‌ایوان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت
آن نفسی که باخودی یار کناره می‌کندوان نفسی که بیخودی باده یار آیدت
آن نفسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ایوان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت
جمله بی‌قراریت از طلب قرار تستطالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت
جمله ناگوارشت از طلب گوارش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,742
درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعتدرآ تا خانه هستی بپردازم همین ساعت
صلا زن پاکبازی را رها کن خاک بازی راکه یک جان دارم و خواهم که دربازم همین ساعت
کمان زه کن خدایا نه که تیر قاب قوسینیکه وقت آمد که من جان را سپر سازم همین ساعت
چو بر می‌آید این آتش فغان می‌خیزد از عالمامانم ده امانم ده که بگدازم همین ساعت
جهان از ترس می‌درد و جان از عشق می‌پردکه مرغان را به رشک آرم ز پروازم همین ساعت
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,743
که دید ای عاشقان شهری که شهر نیکبختانستکه آن جا کم رسد عاشق و معشوق فراوانست
که تا نازی کنیم آن جا و بازاری نهیم آن جاکه تا دل‌ها خنک گردد که دل‌ها سخت بریانست
نباشد این چنین شهری ولی باری کم از شهریکه در وی عدل و انصافست و معشوق مسلمانست
که این سو عاشقان باری چو عود کهنه می‌سوزدوان معشوق نادرتر کز او آتش فروزانست
خداوندا به احسانت به حق نور تابانتمگیر آشفته می‌گویم که دل بی‌تو پریشانست
تو مستان را نمی‌گیری پریشان را نمی‌گیریخنک آن را که می‌گیری که جانم م**س.ت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,744
حالت ده و حیرت ده ای مبدع بی‌حالتلیلی کن و مجنون کن ای صانع بی‌آلت
صد حاجت گوناگون در لیلی و در مجنونفریادکنان پیشت کای معطی بی‌حاجت
انگشتری حاجت مهریست سلیمانیرهنست به پیش تو از دست مده صحبت
بگذشت مه توبه آمد به جهان ماهیکو بشکند و سوزد صد توبه به یک ساعت
ای گیج سری کان سر گیجیده نگردد ز اووی گول دلی کان دل یاوه نکند نیت
ما لنگ شدیم این جا بربند در خانهچرنده و پرنده لنگند در این حضرت
ای عشق تویی کلی هم تاجی و هم غلیهم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,745
از دفتر عمر ما یکتا ورقی مانده‌ستکز غیرت لطف آن جان در قلقی مانده‌ست
بنوشته بر آن دفتر حرفی ز شکر خوشتراز خجلت آن حرفش مه در عرقی مانده‌ست
عمر ابدی تابان اندر ورق بستاننی خوف ز تحویلی نی جای دقی مانده‌ست
نامش ورقی بوده ملک ابد اندر ویاسرار همه پاکان آن جا شفقی مانده‌ست
پیچیده ورق بر وی نوری ز خداوندیشمس الحق تبریزی روشن حدقی مانده‌ست
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,746
بادست مرا زان سر اندر سر و در سبلتپرباد چرا نبود سرمست چنین دولت
هر لحظه و هر ساعت بر کوری هشیاریصد رطل درآشامم بی‌ساغر و بی‌آلت
مرغان هوایی را بازان خدایی رااز غیب به دست آرم بی‌صنعت و بی‌حیلت
خود از کف دست من مرغان عجب رویندمی از لب من جوشد در مستی آن حالت
آن دانه آدم را کز سنبل او باشدبفروشم جنت را بر جان نهم جنت
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,747
بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ستبیایید بیایید که دلدار رسیده‌ست
بیارید به یک بار همه جان و جهان رابه خورشید سپارید که خوش تیغ کشیده‌ست
بر آن زشت بخندید که او ناز نمایدبر آن یار بگریید که از یار بریده‌ست
همه شهر بشورید چو آوازه درافتادکه دیوانه دگربار ز زنجیر رهیده‌ست
چه روزست و چه روزست چنین روز قیامتمگر نامه اعمال ز آفاق پریده‌ست
بکوبید دهل‌ها و دگر هیچ مگوییدچه جای دل و عقلست که جان نیز رمیده‌ست
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,748
بار دگر آن دلبر عیار مرا یافتسرمست همی‌گشت به بازار مرا یافت
پنهان شدم از نرگس مخمور مرا دیدبگریختم از خانه خمار مرا یافت
بگریختنم چیست کز او جان نبرد کسپنهان شدنم چیست چو صد بار مرا یافت
گفتم که در انبوهی شهرم کی بیابدآن کس که در انبوهی اسرار مرا یافت
ای مژده که آن غمزه غماز مرا جستوی بخت که آن طره طرار مرا یافت
دستار ربود از سر مستان به گروگاندستار برو گوشه دستار مرا یافت
من از کف پا خار همی‌کردم بیرونآن سرو دو صد گلشن و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,749
زان شاه که او را هوس طبل و علم نیستدیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست
از دور ببینی تو مرا شخص روندهآن شخص خیالست ولی غیر عدم نیست
پیش آ و عدم شو که عدم معدن جانستاما نه چنین جان که بجز غصه و غم نیست
من بی‌من و تو بی‌تو درآییم در این جوزیرا که در این خشک بجز ظلم و ستم نیست
این جوی کند غرقه ولیکن نکشد مردکو آب حیاتست و بجز لطف و کرم نیست
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,750
این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه‌ستاز خواجه بپرسید که این خانه چه خانه‌ست
این صورت بت چیست اگر خانه کعبه‌ستوین نور خدا چیست اگر دیر مغانه‌ست
گنجی‌ست در این خانه که در کون نگنجداین خانه و این خواجه همه فعل و بهانه‌ست
بر خانه منه دست که این خانه طلسم‌ستبا خواجه مگویید که او م**س.ت شبانه‌ست
خاک و خس این خانه همه عنبر و مشک‌ستبانگ در این خانه همه بیت و ترانه‌ست
فی الجمله هر آن کس که در این خانه رهی یافتسلطان زمینست و سلیمان زمانه‌ست
ای خواجه یکی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا