You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
30,451
-
کاربران تگ شده
هیچ
به جان تو که سوگند عظیمست | | که جانم بیتو دربند عظیمست |
اگر چه خضر سیرآب حیاتست | | به لعلت آرزومند عظیمست |
سخنها دارم از تو با تو بسیار | | ولی خاموشیم پند عظیمست |
هر آن کز بیم تو خاموش باشد | | اگر چه خر خردمند عظیمست |
هر آن کس کو هنر را ترک گوید | | ز بهر تو هنرمند عظیمست |
فکندم خویش را چون سایه پیشت | | فکندن پیشت افکند عظیمست |
که بغداد تو را داد بزرگست | | سمرقند تو را قند عظیمست |
حریصم کرد طمع داد قندت | | اگر چه بنده... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بگو ای یار همراز این چه شیوهست | | دگرگون گشتهای باز این چه شیوهست |
عجب ترک خوش رنگ این چه رنگست | | عجب ای چشم غماز این چه شیوهست |
دگربار این چه دامست و چه دانهست | | که ما را کشتی از ناز این چه شیوهست |
دریدی پرده ما این چه پردهست | | یکی پرده برانداز این چه شیوهست |
منم آن کهنه عشقی که دگربار | | گرفتم عشق از آغاز این چه شیوهست |
بدان آواز جان دادن حلالست | | زهی آواز دمساز این چه شیوهست |
مسلمانان شما این شور بینید | | که مثلش نیست هنباز این چه... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
شنیدم مر مرا لطفت دعا گفت | | برای بنده خود لطفها گفت |
چه گویم من مکافات تو ای جان | | که نیکی تو را جانا خدا گفت |
ولیکن جان این کمتر دعاگو | | همه شب روی ماهت را دعا گفت |
قرار زندگانی آن نگارست | | کز او آن بیقراری برقرارست |
مرا سودای تو دامن گرفتهست | | که این سودا نه آن سودای پارست |
منم سوزان در آتشهای نو نو | | مرا با یارکان اکنون چه کارست |
همینالد درون از بیقراری | | بدان ماند که آن جان نگارست |
چو از یاری تو را جان خسته گردد | | نمیداند که اندر جانش خارست |
تو در جویی و خارت میخراشد | | نمیدانی که خاری در سرا رست |
گریزان شو از آن خار و به گل رو | | که شمس الدین تبریزی بهارست |
صدایی کز کمان آید نذیریست | | که اغلب با صدایش زخم تیریست |
مثر را نگر در آب آثار | | کاثر جستن عصای هر ضریریست |
پس لا تبصرونت تبصرونیست | | بصر جستن ز الهام بصیریست |
تو هر چه داری نه جویانش بودی | | طلبها گوش گیری و بشیریست |
چنان کن که طلبها بیش گردد | | کثیرالزرع را طمع وفیریست |
مشو نومید از ظلمی که کردی | | که دریای کرم توبه پذیریست |
گناهت را کند تسبیح و طاعات | | که در توبه پذیری بینظیریست |
شکسته باش و خاکی باش این جا | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مبر رنج ای برادر خواجه سختست | | به وقت داد و بخشش شوربختست |
اگر چه باغ را نیمی گرفتهست | | ولیکن سخت بیمیوه درختست |
گشاده ابروست و بسته کیسه | | مشو غره که او را سیم و رختست |
دو دستش را به تخته دوختستند | | چه سود ار خواجه بر بالای تختست |
وجودش گر چه یک پارهست چون کوه | | سخااش مرده است و لخت لختست |
ز بعد وقت نومیدی امیدیست | | به زیر کوری اندر سینه دیدیست |
نبینی نور چون دانی تو کوری | | سیه نادیده کی داند سپیدیست |
قرین صد هزاران نقش و معنی | | نهان تصریف سلطان وحیدیست |
که جنباننده این نقش و معنیست | | چو بادی رقصهای شاخ بیدیست |
مشو نومید از دشنام دلدار | | که بعد رنج روزه روز عیدیست |
که یبقی الحب ما بقی العتاب | | که هر نقصی کشاننده مزیدیست |
رها کن گفت به از گفت یابی | | یقین هر حادثی را خود ندیدیست |
طبیب درد بیدرمان کدامست | | رفیق راه بیپایان کدامست |
اگر عقلست پس دیوانگی چیست | | وگر جانست پس جانان کدامست |
چراغ عالم افروز مخلد | | که نی کفرست و نی ایمان کدامست |
پر از درست بحر لایزالی | | درونش گوهر انسان کدامست |
غلامانه است اشیاء را قباها | | میان بندگان سلطان کدامست |
یکی جزو جهان خود بیمرض نیست | | طبیب عشق را دکان کدامست |
خرد عاجز شد اندر فکر عاجز | | که سرکش کیست سرگردان کدامست |
بت موزون به بتخانه بسی جست | | که... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
چو با ما یار ما امروز جفتست | | بگویم آنچ هرگز کس نگفتهست |
همه مستند این جا محرمانند | | میندیش از کسی غماز خفتهست |
خزان خفت و بهاران گشت بیدار | | نمیبینی درخت و گل شکفتهست |
اگر یک روز باقی باشد از دی | | زمین لب بسته است و گل نهفتهست |
هلا در خواب کن اوباش تن را | | که گوهرهای جانی جمله سفتهست |
خمش کن زردهی زان در نیابی | | وگر محرم شوی بستان که مفتست |
زهی می کاندر آن دستست هیهات | | که عقل کل بدو مستست هیهات |
بر آن بالا برد دل را که آن جا | | سر نیزه زحل پستست هیهات |
هر آن کو گشت بیخویش اندر این بزم | | ز خویش و اقربا رستهست هیهات |
چو عنقا برپرد بر ذروه قاف | | که پیشش که کمربستهست هیهات |
عجایب بین که شیشه ناشکسته | | هزاران دست و پا خستهست هیهات |
مرا گویی که صبر آهستهتر ران | | چه جای صبر و آهستهست هیهات |
بده آن پیر را جامی و بنشان | | که این جا پیر بایستهست هیهات |
خصوصا جان پیریها... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.