You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
30,288
-
کاربران تگ شده
هیچ
ترک عاشق کش من ترک جفا خوش باشد | | به وفا کوش که از دوست وفا خوش باشد |
بی تو ای گل سر گلگشت چمن نیست مرا | | که تماشای گلستان شما خوش باشد |
پرده برگیر ز رخ تا که دعایی بکنم | | که به هنگام سحرگاه دعا خوش باشد |
گر دلم ریش کند و جگرم خون سازد | | چشم غارتگران ترک مرا خوش باشد |
دایم از پرورش اشک من آن سرو خوش است | | همه دانند که پروردهی ما خوش باشد |
خسروا دیده نگهدار ز دیدار رقیب | | که زیان نظر از صحبت ناخوش باشد |
□
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ترکی و خوب روی کسی کاینچنین بود | | نبود عجب اگر دل او آهنین بود |
□
او پرده بر گرفت بگویید باد را | | تا خانمان گل همه زیر و زبر کند |
□
خونابه میخورم ز غم و گریه می کنم | | آری ش*ر..اب گوهر هرکس برون دهد |
□
خواهم هزار جان زخدا تا کنم نثار | | در هر قدم که سرو سمن بوی من زند |
□
به منزلی که گذشتی ز آب دیدهام ای جان | | هزار لالهی خونین ز خاک راه براید |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گل و شکوفه همه هست و یار نیست چه سود | | بت شکر لب من در کنار نیست چه سود |
بهار آمد و هر گل که باید آن همه هست | | گلی که می طلبم در بهار نیست چه سود |
مبصران که مزاج جهان شناختهاند | | دو روزه برگ اقامت دران نساختهاند |
خراب گردد این باغ و برپرند همه | | نوازنان که در و عندلیب و فاختهاند |
□
بتا تو سنگ دلی کی دلم نگهداری | | نه هر که سنگ تراش است شیشه گر باشد |
□
شوم فدای جمالی که گر هزاران سال | | کنم نظاره هنوز آرزو بجا باشد |
بلا و فتنه از آن نخل باد یارب دور | | که برگ و فتنهی او میوهی بلا باشد |
ندانم این دل آواره را که فتوی داد | | که بت پرستی در عاشقی... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
نرگست م**س.ت رسید و به هوش خویش نبود | | دلم زصبر بسی لاف زود ولیش نبود |
□
شد جهان زنده به بوی گل ولی من چون زیم | | کز گلم بوی کسی میید و جان می رود |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بهار بی رخ گلرنگ و چه کار آید | | مرا یک آمدند به که ده بهار آید |
به این صفت که همی خوریم بردر تو | | ترا چگونه میاندر گلو فرود آید ؟ |
□
تو خفته میگذری ماهروی مهد نشین | | که باز بر شتر است و فغان جرس دارد |
□
تو خود بوسه دهی جان ولی نیارد گفت | | که بازمردهی تو زندگی هوس را رد |
بتم چو روی سوی خانهی کتاب آرد | | زخلق اگر نکند رخ نهان که تاب آرد |
□
کجاست ساقی بیدار بخت و خواب آلود | | که بهر دادن جام ش*ر..اب برخیزد |
غلام نرگس مستم که بامداد پگاه | | قدح بدست گرفته زخواب برخیزد |
□
سخن همان قدری گو که من توانم زیست | | نمک همان قدری زن که در جگر گنجد |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
خطی که بر سمن آن گل عذار بنویسد | | بنفشهی نسخهی آن بربهار بنویسد |
نسیم باد صبا شرح آن خط ریحان | | به مشک بر ورق لاله زار بنویسد |
سواد خط یاقوت اگر دهند دستش | | برآفتاب به خط غبار بنویسد |
کسی که دل زخم زلف او برون آرد | | کبوتری است که از چنگ با ز بستاند |
اگر نسیم صبا زلف او برافشاند | | هزار جان مقید ز بند برهاند |
منش ببینم از دور رخ نهم برخاک | | مرا ببیند و از دور رخ بگرداند |
چه اوفتاد که آن سرو راستین برخاست | | خبر برید به دهقان که سرو بنشاند |
سرشک دیدهی خسرو چنین که میبینم | | اگر به کوه رسد کوه را بغلتاند |
□
نگار من عمل زلف خود مرا فرمای | | اگر چه روز و شب اندر شکست خواهم بود |
شب ! وفتاد و غمت باز کار خواهد کرد | | دو چشم تیره ستاره شمار خواهد کرد |
خیال یار گذر کرد این طرف ای صبر | | بیا که باز مرا بی قرار خواهد کرد |
دلم به صحبت رندان همی کشد دایم | | دعای پیر رابات کار خواهد کرد |
گزیر نیست ز تو هر جفا که هست بکن | | که بنده هر چه بود اختیار خواهد کرد |
به عشق مرد شود کشته وین هنر خسرو | | اگر حیات بود مرد وار خواهد کرد |
□
ازاشتیاق تو ار رنج نیست خواهم شد | | در آرزوی تو عمر هست خواهم بود |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.