نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 30,275
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,161
م**س.ت من چون باده نوشی جرعه برمن بریزدرد جام خود برین رسوای تر دامن بریز
تیرگی عیش مشتاقان ترا چون رو شنستبردل تاریک خسرو و باده‌ی روشن بریز

از ما چه احتراز نمودی که در جهانهرگز نکرد شمع ز پروانه احتراز

به راه کعبه که از هر طرف کمین گاهی استاگر ز خویش گذشتی قدم منه بهراس

رو ای صبا و ز بهر مسافران فراقازان دو لب سخنی چند یادگاری پرس
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,162
تعالی‌الله چه دولت داشتم دوشکه بود آن بخت بیدارم درآغوش
خوش آن حالت که گاه گفتن رازدهانم بود نزدیک بنا گوش
دو سه بار ای خیال یار با منبگو خوابی که دیدستم شب دوش
فغان خسرو است از سوزش دلبنالد دیگ چون زآتش کند جوش
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,163
مرا کاریست مشکل با دلی خویشکه گفتن می نیارم مشکل خویش
خیالت داند و چشم من و غمکه هرشب در چه کارم با دل خویش
ز وا پس ماندگان یادی کن آخرچه رانی تند جانا محمل خویش ؟
مرا در اولین منزل ره افتادترا خویش باد راه و منزل خویش
چه فرصتها که گم کردم درین راهزبخت خواب ناک غافل خویش

مکن ضایع طبیبا مرهم خویشکه خوش می سوزم از داغ فراقش

دستم به لب و نظر به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,164
دزدانه در آمد از درم دوشافگنده کمند زلف بردوش
برخاستم و فتادم از پایچون او بنشست رفتم از هوش
آن نرگس نیم م**س.ت جادوشآهو بره‌یی به خواب خرگوش
هر کس که ببیندت به یک روزملک دو جهان کند فراموش
بی روی تو نوش می شود نیشو ز دست تو نیش می‌شود نوش
یک حلقه به گوش خسرو اندازکوبنده‌ی تست و حلقه در گوش
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,165
سالها خون خورده‌ام ازبخت بی سامان خویشتا زمانی دیده‌ام روی خوش جانان خویش
از خیال او چه نالم رفت کارم زدستمن به خون خویش پروردم بلای جان خویش
ای جفا آموخته از غمزه‌ی بدخوی خویشنیکویی ناموزی آخر از رخ نیکوی خویش
روی من از اشک و رویت از صفا آیینه شدروی خود در روی من بین روی من در روی خویش
یک دم ای آیینه‌ی جان رونما تا جا کنمبرسردست خودت یا بر سر زانوی خویش
گر خیال قامتت اندر شر و شور اوفتدسرنگون همچون خیال خود فتد در جوی خویش
گوش هندو پاره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,166
گر مرا با بخت کاری نیست گو هرگز مباشور به سامان روزگاری نیست گو هرگز مباش
هر خسی را از گلستان جهان گلها شگفتگر مرا بوی بهاری نیست گو هرگز مباش
چهره‌ی زرین و سیمین سینه‌ی ترکان بستمبازور سیمم شماری نیست گو هرگز مباش
آسمان وا راست دامان مراد ناکسانگر مرا پیوند واری نیست هرگز گو مباش
غم خود ازعشقست گو در جان من جاوید بادگر غم را غم‌گساری نیست هرگز گو مباش
عشق بازی با خیال یار هم شبها خوشستباری ار بوس و کناری نیست گو هرگز مباش
مجلس عیشست و جز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,167
نام سرچشمه‌ی حیوان چه بری با دهنشسخن قند مگو با لب شکر شکنش
گر زند با دهنش بسته ز بی‌مغزی لافهر که بیند شکند بالب و دندان دهنش
ای صبا گوی زمن غنچه‌ی تر دامن راچیست آن غنچه که پنهان شده در پیرهنش
دوش جستم ز دهانش خبر آب حیاتگفت باید طلبید ازلب شیرین منش
گر شور در غم تو چهره‌ی عاشق گاهیباز گلگون کند از خون دل خویشتنش
زلف کج طبع تو هندوی بلا انگیز استچشم سر م**س.ت تو ترکیست که یغماست فنش
روز و شب وصف رخ خوب تو گوید خسروتا چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,168
آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوشوان شکر خنده‌ی شیرین تو از چشمه‌ی نوش
گریه می‌آیدم از دور به آواز بلندکه از آن گریه نمی‌آیدم آواز به گوش
ای به خشم از برمن رفته و تنها خفتهچشم را گوی که چندین طرف خواب بپوش

از رخت برآسمان مه شد خجلدر چمن هم بوستان افروز خویش
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,169
آنکه از جان دو ستر میدارمشگر مرا بگذاشت من نگذارمش
آنکه در خون دل من تشنه استمن دو چشم خویش می پندارمش
گر چه هست او یار من من یار اومن کجا یارم که گویم یارمش
هیچ رحمی نیست بر بیمار خوشآن طبیبی را که من بیمار مش
با دل خود گفتم او را چیستی ؟گفت خسرو او گل و من خارمش
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,170
دل من رفت نتوان یافت بازشکه دستی نیست بر زلف درازش

کی بود آنکه نشینم با توباده در دست و گل اندر آغوش

هست بازار تو در دلها گرمحسن چندان که توانی بفروش

دل رفت و روزها شد کز وی خبر نیایدای دور مانده چو نی در زلف عنبر ینش
طاقت ندارد آن رخ از نازکی نفس راای بار تند مگذر بر برگ یاسمینش
ای جامه دار ازینسان چستش مبند یکتاکز بخیه نقش گیرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا