You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,844
-
کاربران تگ شده
هیچ
ای زندگانی بخش من ، لعل شکر گفتار تو | | در آرزوی مردنم ، از حسرت دیدار تو |
معذوری از زلف سیه، پوشی بران روی چو مه | | سیری ندارد هیچگه، خون دیده از دیدار تو |
گیرم ترا زین چشم تر ، دشوار میآید نظر | | بیرون کنم دیده زسر ،آسان کنم دشوار تو |
زین پس به خوبان ننگرم ، در کوی ایشان نگذرم | | گر هیچ یک ره جان برم، از غمزهی خونخوار تو |
در کوی تو بر هر دری ، افتاده می بینم سری | | این نیست کار دیگری ، این کار تست این کار تو |
برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت | | سرخ روئی ز رخ لاله و گلنار برفت |
سرو بشکست و سمن زرد شد و نرگس خفت | | گو برو این همه چون از بر من یار برفت |
نزد من ، باد خزان، دوش ، غبار آلوده | | آمد و گفت که سر و تو ز گلزار برفت |
خواستم تا روم اندر طلب رفتهی خویش | | یادم آمد رخ او ،پای من از کار برفت |
خون دل گر چه که بسیار برفت اندک ماند | | صبر هر چند که بود اندک و بسیار برفت |
تیغ بر گیر تاز سر برهم | | تیر بکشای کز نظر برهم |
آشکارم بکش که تا باری | | هم زسر هم ز درد سر برهم |
با خودم جرعه ببخش از لب | | تاازین عقل حیله گر برهم |
بیتو دایم چگونه باید زیست | | اگر از مرگ پیشتر برهم |
گفتیام ، خوش بزی و عشق مباز! | | زنده از دست تو اگر برهم |
جور کردی ، به آه رخصت ده | | بو که از سوزش جگر برهم |
به باغ سایهی بیدست و آب در سایه | | ازین سپس من و جانان و خواب در سایه |
به بانگ نوش، مگر ساقیم کند بیدار | | چو خفته باشم و م**س.ت و خراب در سایه |
به سایه خفته بدم دی که یار آمد و گفت | | چه خفتهای که رسید آفتاب در سایه |
هوای گرم و تو نازک، برون مرو جانا | | بنوش با من صهبای ناب در سایه |
بگفت خسرو بگشای زلف تا شیند | | حریف و مطرب و چنگ و رباب درسایه |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد | | آرزومند نگاری به نگاری برسد |
دیده بر روی چو گل بندد نبود خبرش | | گر چه در دیده ز نوک مژه خاری برسد |
لذت و صل نداند مگر آن سوختهای | | که پس از دوری بسیار به یاری برسد |
قیمت گل نشناسد مگر آن مرغ اسیر | | که خزان دیده بود پس به بهاری برسد |
آرام جانم میرود، جان را صبوری چون بود | | آنکس شنا سد حال من ، کاو همچو من در خون بود |
رنجم مبادا بر تنی ، چون من مبادا دشمنی | | من دانم و همچون منی ، کاندوه دوری چون بود |
زلفش که در جانم گزد، چون مار پنهانم گزد | | ماری کزینسانم گزد، کی در خور افسون بود |
لیلی و موی مشک بو، آنکس که دیده مو به مو | | دانم که زنجیر از چه رو، در گردن مجنون بود |
سخت دشوار ست تنها ماندن از دلدار خویش | | با که گویم حال تنها ماندن دشوار خویش |
مرده را حسرت زمردن نیست هست از بهر آنکه | | باز میگیرند زوهم صحبتان دیدار خویش |
هر که روزی ناوکی خوردست او داند که چیست | | درد مجروحی که نالد از دل افگار خویش |
راز با دیوار هم گفتن نمی آرم ازانک | | گوشها میبینم از هر سو پس دیوار خویش |
گفتهای گه گه که خواهم کرد کارت را به هجر | | کار من کردی و کردی ، عاقبت آن کار خویش |
خسروا پهلویمن شین ساعتی دل ده مرا | | زانکه دل میافتدم از گریههای زار خویش |
نامه تمام گشت ، به جانان که میبرد؟ | | پیغام کالبد به سوی جان که می برد؟ |
این خط پر ز مهر به دلبر که میدهد؟ | | وین دردسر به مهر به درمان که میبرد؟ |
این نامه نیست پیرهن کاغذین ماست | | پرخون زدست هجر، به جانان که می برد؟ |
جانان مرا به هجر تو هر مونسی که هست | | غم می برد ولی غم هجران که می برد؟ |
گفتی نگاهدار به فرمان خویش دل | | دارم ولی بگوی که فرمان که میبرد؟ |
دردا که دل ز خسرو بیچاره میرود | | واگاه نی ز بردن دل ، آن که میبرد! |
خوش خلعتی است جسم ولی استوار نیست | | خوش حالتی است عمر ولی پایدار نیست |
خوش منزلی است عرصهی روی زمین دریغ | | کانجا مجال عیش و مقام قرار نیست |
دل در جهان مبند که کس را ازین عروس | | جز آب دیده خون جگر در کنار نیست |
غره مشو ز جاه مجازی به اعتبار | | کاین جاه را به نزد خدا اعتبار نیست |
زنهار اختیار مکن بهر منزلی | | کانجا بدست هیچکس اختیار نیست |
مرد همه جا سر کار به | | شخص معطل خجل وخوار به |
بهرهی مقصود چو بی رنج نیست | | کاهل بیکار به پیکار به |
مرد که شبلی نشود گاه کار | | زو سگ بازار به مقدار به ... |
زان تن کاهل که گل نازکست | | خارکش سوخته صد بار به ... |
سرعت جاهل که سبک شد به راه | | از کسل حامل اسفار به ... |
دل که به گل ماند نیامد برون | | سنگ گر انست به دیوار به |
پیر کمان پشت به عزلت نشست | | پورشتابنده به بلغار به ... |
وانکه جوانیش زپیری به است | | خلوتش از صحبت... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.