نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,250
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,591
چه گویی ز لب دوست شکر وام توان خواستچنان سخت کمان کوست ازو کام توان خاست
به وصل لب آن ماه به زر یافت توان راهکز آن لب به یکی ماه یکی جام توان خواست
چو او تند کند خوی، مبر نام لب اویکه حاجت ز چنان روی به هنگام توان خواست
به وصلش رسم این بار گر ایام شود یارکه یاری به چنین کار ز ایام توان خواست
دلی کافت جان جست دلارام چنان جستنه زو صبر توان جست نه آرام توان خواست
مه خاقانی و مه‌کام که دارد طمع خامکز آن فتنه‌ی ایام چه انعام توان خواست
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,592
کیست که در کوی تو فتنه‌ی روی نیستوز پی دیدار تو بر سر کوی تو نیست
فتنه به بازار عشق بر سر کار است از آنکراستی کار او جز خم موی تو نیست
روی تو جان پرورد خوی تو خونم خوردآه که خوی بدت در خور روی تو نیست
با غم هجران تو شادم ازیرا مراطاقت هجر تو هست طاقت خوی تو نیست
روی من از هیچ آب بهره ندارد از آنکآب من از هیچ روی بابت جوی تو نیست
بوی تو باد آورد دشمن بادی از آنکجان چو خاقانیی محرم بوی تو نیست
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,593
عشق تو قضای آسمانی استوصل تو بقای جاودانی است
در سایه‌ی زلف تو دل منهمسایه‌ی نور آسمانی است
بربود دلم کمند زلفتحقا که مرا بدو گمانی است
پیداست چو آفتاب کان دلدر سایه‌ی زلف تو نهانی است
عشق تو به جان خریدم ارچهآتش همه جای رایگانی است
هرچند بر آستان کویتگردون به محل پاسبانی است
دل جوئی کن که نیکوان رادل جوئی رسم باستانی است
خاقانی را به دولت توکار سخنان هزار کانی است
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,594
می‌خور که جهان حریف جوی استآفاق ز سبزه تازه روی است
بر عیش زدند ناف عالماکنون که بهار نافه بوی است
از زهد کنار جوی کاین وقتوقت طرب و کنار جوی است
شو خوانچه کن و چمانه در خواهزان یوسف ما که گرگ خوی است
گرگ آشتی است روز و شب راو آن بت شب و روز جنگ‌جوی است
خاقانی گفت خاک اویمجان و سر او که راست گوی است
گفتی ز سگان کیست افضلگر هست هم از سگان اوی است
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,595
دل را ز دم تو دام روزی استوز صاف تو درد خام روزی است
از ساقی مجلس تو ما رااز دور خیال جام روزی است
جان خاک تو شد که خاک را هماز جرعه‌ی ناتمام روزی است
مرغی است دلم بلندپروازاما ز قضاش دام روزی است
ناکام شدم به کام دشمنتا خود ز توام چه کام روزی است
زان پای بر آتشم که دل رابر خاک درت مقام روزی است
ماندم به شمار هجر و وصلتتا زین دو مرا کدام روزی است
فتواست به خون من غمت راالحق غم تو حرام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,596
ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور استدر سر شدی ندانمت ای دل چه در سر است
درد کهنت بود برآورد روزگاراین درد تازه روی نگوئی چه نوبر است
شهری غریب دشمن و یاری غریب حسناینجا چه جای غم‌زدگان قلندر است
گفتم مورز عشق بتان گرچه جور عشقانصاف می‌دهم که ز انصاف خوش‌تر است
اینجا و در دمشق ترازوی عاشقی استلاف از دمشق بس که ترازوت بی‌زر است
اکنون که دیدی آن سر زنجیر مشک پاشزنجیر می‌گسل که خرد حلقه بر در است
جوجو شدی برابر آن مشک و طرفه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,597
خاکی دلم که در لب آن نازنین گریختتشنه است کاندر آب‌خور آتشین گریخت
نالم چو ز آب آتش و جوشم چو ز آتش آبتا دل در آب و آتش آن نازنین گریخت
آدم فریب گندم‌گون عارضی بدیدشد در بهشت عارض آن حور عین گریخت
تا دل به کفر دعوت زلفش قبول کردکفرش خوش آمد از من مسکین به کین گریخت
بیرون گریخت از ره چشمم میان اشکالا به پای آب نشاید چنین گریخت
آن لاشه جست ز آخور سنگین هندواندر مرغزار سنبل آهوی چین گریخت
در کوی عشق دیوی و دیوانگی است عقلبس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,598
خه که دگر باره دل، درد تو در برگرفتباز به پیرانه سر، عشق تو از سر گرفت
یار درآمد به کوی، شور برآمد ز شهرعشق در آمد ز بام، عقل ره درگرفت
لعل تو یک خنده زد، مرده دلی زنده کردحسن تو یک شعله زد، سوخته‌ای درگرفت
تاختن آورد هجر، تیغ بلا آختهزحمت هستی ما، از ره ما برگرفت
شیر به چنگال عنف، گردن آهو شکستباز به منقار قهر، بال کبوتر گرفت
صبر و دل و دین ما جمله ز ما بستندروح مجرد بماند دامن دل برگرفت
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,599
به دو میگون لب و پسته دهنتبه سه بوس خوش و فندق شکنت
به زره پوش قد تیر وشتبه کمان‌کش مژه‌ی تیغ زنت
به حریر تن و دیبای رختبه ترنج بر و سیل دقنت
به دو نرگس، به دو سنبل، به دو گلبر سر سرو صنوبر فکنت
به می عبهر آن سرخ گلتبه خوی عنبر آن یاسمنت
به گهرهای تر از لعل لبتبه حلی‌های زر از سیم تنت
به فروغ رخ زهره صفتتبه فریب دل هاروت فنت
به نگین لب و طوق غببتاین ز برگ گل و آن، از سمنت
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,600
هر که در عاشقی قدم نزده استبر دل از خون دیده نم نزده است
او چه داند که چیست حالت عشقکه بر او عشق، تیر غم نزده است
عشق را مرتبت نداند آنکهمه جز در وصال کم نزده است
دل و جان باخته است هر دو بهمگرچه با دل‌ربای دم نزده است
آتش عشق دوست در شب و روزبجز اندر دلم علم نزده است
یارب این عشق چیست در پس و پیشهیچ عاشق در حرم نزده است
آه از آن سوخته‌دل بریانکو بجز در هوات دم نزده است
روز شادیش کس ندید و چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا