نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,247
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,601
جو به جو عشقت شمار دم زدن بر من گرفتجوجوم کرد و چو بشنید آه من بر من گرفت
آهی از عشقت درون دل نهان می‌داشتمچون برون شد بی‌من او راه دهن بر من گرفت
عشقت آتش در من افکند و مرا گفتا منالناله‌ی آتش بگاه سوختن بر من گرفت
دل به دست خویشتن شد کشته در پای غمتخود به خود کرد این و جرم خویشتن بر من گرفت
عشق می‌خواهد که چون لاله برون آیم ز پوستمن چو گل بودم درون پیرهن بر من گرفت
گفتم آخر درد خاقانی دوا یابد به صبرچون طبیب عشق بشنید این سخن بر من گرفت
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,602
خار غم تو گل طرب دارددل در پی تو سر طلب دارد
مه حلقه به گوش تو نمی‌زیبدور حلقه به گوش تو لقب دارد
وصل تو و زحمت رقیبانتنخلی است که خار با رطب دارد
می‌سوز مرا که خام کس باشدکز آتش سوختن عجب دارد
هر کو ز حدیث درد من گویداین عذر نهد که خواجه تب دارد
وآن کس که به تو رسد مرا گویدکو مهر تب تو بر دو لب دارد
بس تاریک است روز خاقانیمانا که ز زلف تو نسب دارد
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,603
زهر با یاد تو شکر گرددشام با روی تو سحر گردد
درد عشق تو بوالعجب دردی استکه چو درمان کنم بتر گردد
نتواند نشاند درد دلمگر صفاهان به گل‌شکر گردد
می‌کشم رطل عشق تا بغدادهم کشم گر ز سر بدر گردد
بر تو تا زنده‌ام دگر نکنمگرچه کار جهان دگر گردد
برنگردم من از تو تا عمر استآن ندانم که عمر بر گردد
خاک روبی است بنده خاقانیکز قبول تو نامور گردد
بنده خاقانی از تو سرور گشتبس نماند که تاجور گردد
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,604
عشقت چو درآمد ز دلم صبر بدر شداحوال دلم باز دگر باره دگر شد
عهدی بد و دوری که مرا صبر و دلی بودآن عهد به پای آمد و آن دور به سر شد
تا صاعقه‌ی عشق تو در جان من افتاداز واقعه‌ی من همه آفاق خبر شد
تا باد، دو زلفین تو را زیر و زبر کرداز آتش غیرت دل من زیر و زبر شد
در حسرت روزی که شود وصل تو روزیروزم همه تاریک بر امید مگر شد
بد بود مرا حال بر آن شکر نکردمتا لاجرم آن حال که بد بود بتر شد
هان ای دل خاقانی خرسند همی باشبر هرچه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,605
آن را که غم‌گسار تو باشی چه غم خوردو آن را که جان توئی چه دریغ عدم خورد
شادی به روی آنکه به روی تو جام میاز دست غم ستاند و بر یاد غم خورد
بر درگه تو ناله کسی را رسد که اوچون کوس هرچه زخم بود بر شکم خورد
هرکس که پای داشت به عشق تو هر زماناز دست روزگار دوال ستم خورد
عشق تو بر سر مه عشاق آب خوردگر مرد اوست بر سر ابدال هم خورد
زلف تو کافری است که هر دم به تازگیخون هزار کس خورد آنگه که کم خورد
عالم تو را و گوئی خاقانی آن ماستاو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,606
آنچه تو کردی بتا نه شرط وفا بودغایت بیداد بود و عین جفا بود
قول تو دانی چه بود دام فسون بودعهد تو دانی چه بود باد هوا بود
مهر بریدن ز یار مذهب ما نیستلیک چنین هم طریق و رسم تو را بود
از تو و بیداد تو ننالم کاولدل به تو من داده‌ام گناه مرا بود
ای دل خاقانی از گذشته مکن یادعاقبت این است آنچه رفت بلا بود
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,607
رخ به زلف سیاه می‌پوشدطره زیر کلاه می‌پوشد
عارض او خلیفه‌ی حسن استاز پی آن سیاه می‌پوشد
یوسفان را به چاه می‌فکندوز جفا روی چاه می‌پوشد
بر در او ز های و هوی بتانناله‌ی داد خواه می‌پوشد
آهوان را به سبزه می‌خوانددام زیر گیاه می‌پوشد
حال خاقانی ارچه می‌داندآب خود زیر کاه می‌پوشد
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,608
آواز حسنت ای جان هفت آسمان بگیردسلطان عشقت ای مه هر دو جهان بگیرد
زلف تو گر به عادت خود را کمند سازدمرغ از هوا درآرد، مه ز آسمان بگیرد
ماهی است عارض تو کاندر سپهر خوبیچون از افق برآید آفاق جان بگیرد
در پای غم فکنده است هجر تو عالمی رازنهار وصل را گو تا دستشان بگیرد
وصلت به کار ایشان دست از میان برآردگر هجر تو به زودی پای از میان بگیرد
گرخوش خوئی نداری خاقانی آن نداندداند که خوش نگاری این را به آن بگیرد
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,609
آنچه عشق دوست با من می‌کندوالله ار دشمن به دشمن می‌کند
خرمن ایام من با داغ اوستاو به آتش قصد خرمن می‌کند
این دل سرگشته همچون لولیانباز دیگر جای مسکن می‌کند
همچو مرغی از بر من می‌پردنزد بدعهدی نشیمن می‌کند
می‌برد با گرگ در صحرا گلهبا شبان در خانه شیون می‌کند
پیش من از عشق بر سر می‌زنددر پی اندر پی، پی من می‌کند
آه از این دل کز سر گردن‌کشیخود خاقانی به گردن می‌کند
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,610
مرد که با عشق دست در کمر آیدگر همه رستم بود ز پای درآید
ورزش عشق بتان چو پرده‌ی غیب استهر دم ازو بازویی دگر بدر آید
نیست به عالم تنی که محرم عشق استگر به وفا ذم کنیش کارگر آید
از پس عمری اگر یکی به من افتدآن بود آن کز همه جهان به سر آید
طفل گزین یار تا طفیل نباشیکانکه دگر دید با تو هم دگر آید
فتنه شدن بر گیاه خشک نه مردی استخاصه به وقتی که تازه گل به برآید
هر که به معشوق سال‌خورده دهد دلچون دل خاقانی از مراد برآید
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا