You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,250
-
بازدیدها
52,575
-
کاربران تگ شده
هیچ
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| جهانا چنینی تو با بچگان | | که گه مادری و گاه مادندرا |
| نه پاذیر باید ترا نه ستون | | نه دیوار خشت و نه زآهن درا |
□
| به حق نالم ز هجر دوست زارا | | سحر گاهان چو بر گلبن هزارا |
| قضا، گر داد من نستاند از تو | | ز سوز دل بسوزانم قضا را |
| چو عارض برفروزی میبسوزد | | چو من پروانه بر گردت هزارا |
| نگنجم در لحد، گر زان که لختی | | نشینی بر مزارم سوکوارا |
| جهان اینست وچونینست تا بود | | و همچونین بود اینند، یارا |
| به... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| حاتم طایی تویی اندر سخا | | رستم دستان تویی اندر نبرد |
| نی، که حاتم نیست با جود تو راد | | نی، که رستم نیست در جنگ تو مرد |
□
| چون بچهی کبوتر منقار سخت کرد | | هموار کرد پر و بیوگند موی زرد |
| کابوک را نخواهد، شاخ آرزو کند | | وز شاخ سوی بام شود بازگرد گرد |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| مرد مرادی، نه همانا که مرد | | مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد |
| جان گرامی به پدر باز داد | | کالبد تیره به مادر سپرد |
| آن ملک با ملکی رفت باز | | زنده کنون شد که تو گویی: بمرد |
| کاه نبد او، که به بادی پرید | | آب نبد او، که به سرما فسرد |
| شانه نبود او، که به مویی شکست | | دانه نبود او، که زمینش فشرد |
| گنج زری بود درین خاکدان | | کو دو جهان را به جوی میشمرد |
| قالب خاکی سوی خاکی فگند | | جان و خرد سوی سماوات برد |
| جان دوم را، که ندانند خلق | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| زلف ترا جیم که کرد؟ آن که او | | خال ترا نقطهی آن جیم کرد |
| وآن دهن تنگ تو گویی کسی | | دانگکی نار به دو نیم کرد |
| فرشته را ز حلاوت دهان پر آب شود | | چو از حرارت میدلبرم لبان لیسد |
| روان ز دیدهی افلاکیان شود جیحون | | نصال تیرت اگر قبضهی کمان لیسد |
| به خاک خفتهی تیغ تو از حلاوت زخم | | زبان برآورد و زخم را دهان لیسد |
□
| ملکا، جشن مهرگان آمد | | جشن شاهان و خسروان آمد |
| خز به جای ملحم و خرگاه | | بدل باغ و بوستان آمد |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| بود اعور و کوسج و لنگ و پس من | | نشته برو چون کلاغی بر اعور |
□
| نگارینا، شنیدستم که: گاه محنت و راحت | | سه پیراهن سلب دوست یوسف را به عمر اندر |
| یکی از کید شد پر خون، دوم شد چاک از تهمت | | سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر |
| رخم ماند بدان اول، دلم ماند بدان ثانی | | نصیب من شود در وصل آن پیراهن دیگر؟ |
□
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| بر رخش زلف عاشقست چو من | | لاجرم همچو منش نیست قرار |
| من و زلفین او نگونساریم | | او چرا بر گلست و من بر خار؟ |
| همچو چشمم توانگرست لبم | | آن به لعل، این به لل شهوار |
| تا به خاک اندرت نگرداند | | خاک و ماک از تو بر ندارد کار |
| رک، که با اندشار بنمایی | | دل تو خوش کند به خوش گفتار |
| باد یک چند بر تو پیماید | | اندر آتش روا شود بازار |
| لعل می را ز درج خم پرکش | | در کدو نیمه کن، به پیش من آر |
| زن و دخترش گشته مویه کنان | | رخ کرده به... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| مرا جود او تازه دارد همی | | مگر جودش ابرست و من کشتزار |
| مگر یک سو افکن، که خود هم چنین | | بیندیش و دیدهی خرد برگمار |
| ابا برق و با جستن صاعقه | | ابا غلغل رعد در کوهسار |
| نه ماه سیامی، نه ماه فلک | | که اینت غلامست و آن پیشکار |
| نه چون پور میر خراسان، که او | | عطارا نشسته بود کردگار |
□
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت | | هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار |
| به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست | | به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار |
□
| گر شود بحر کف همت تو موج زنان | | ور شود ابر سر رایت تو توفان بار |
| بر موالیت بپاشد همه در و گوهر | | بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار |
□
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| ای خواجه، این همه که تو خود میدهی شمار | | بادام تر و سیکی و بهمان وباستار |
| مارست این جهان و جهان جوی مارگیر | | از مارگیر مار برآرد همی دمار |
□
| ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی | | همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار |
| امروز به اقبال تو، ای میر خراسان | | هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار |
| درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد | | بیمست که: یک بار فرود آید دیوار |
| دیوار کهن گشته بپرداز بادیز | | یک روز همه پست شود، رنجش بگذار |
| آن خجش ز گردنش در... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| کاروان شهید رفت از پیش | | و آن ما رفته گیر و میاندیش |
| از شمار دو چشم یک تن کم | | وز شمار خرد هزاران بیش |
| توشهی جان خویش ازو بربای | | پیش کایدت مرگ پای آگیش |
| آن چه با رنج یافتیش و بذل | | تو به آسانی از گزافه مدیش |
| خویش بیگانه گردد از پی سود | | خواهی آن روز مزد کمتر دیش |
| گرگ را کی رسد صلابت شیر؟ | | باز را کی رسد نهیب شخیش؟ |
□