نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,219
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #441
دل عشاق روا نیست که دلبر شکندگوهری کس نشنیده است که گوهر شکند
بر نمی‌دارم از این در سر خویش ای دربانصد ره از سنگ جفای تو گرم سر شکند
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #442
آن دلبر محمل‌نشین چون جای در محمل کندمی‌باید اول عاشق مسکین وداع دل کند
زین منزل اکنون شد روان تا آن بت محمل‌نشیندیگر کجا آید فرود از محمل و منزل کند
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #443
شب و روزی به پایان گر تو را در وصل یار آیدغنیمت دان که بی ما و تو بس لیل و نهار آید
شتابت چیست ای جان از تنم خواهی برون رفتندمی از جسم من بیرون مرو شاید که یار آید
تو ای سرو روان تا از کنارم بی‌سبب رفتیشب و روز از دو چشمم اشک حسرت در کنار آید
شدم دور از دیار یار و شد عمری که سوی مننه مکتوبی ز یار آید نه پیکی زان دیار آید
ازو هاتف به این امید دل خوش کردم و مردمکه شاید گاهگاهی بعد مرگم بر مزار آید
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #444
امروز ما را گر کشی بی‌جرم از ما بگذرداما به پیش دادگر مشکل که فردا بگذرد
زینگونه غافل نگذری از حال زار ما اگرگاهی که بر ما بگذری دانی چه بر ما بگذرد
ناصح ز روی او مکن منعم که نتواند کسیآن روی زیبا بیند و زان روی زیبا بگذرد
از بس چو تنها بیندم از شرم گردد مضطربمی‌میرم از شرمندگی بر من چو تنها بگذرد
در راه عشق آن صنم هر کس که بگذارد قدمباید که چون هاتف نخست از دین و دنیا بگذرد
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #445
گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرددردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد
گر عتاب است و گر ناز کدام است آن کارکه به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد
من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کسلیک جور این همه با خلق خدا نتوان کرد
فلکم از تو جدا کرد و گمان می‌کردمکه به شمشیر مرا از تو جدا نتوان کرد
سر نپیچم ز کمندت به جفا آن صیدمکه توان بست مرا لیک رها نتوان کرد
جا به کویت نتوان کرد ز بیم اغیارور توان در دل بی‌رحم تو جا نتوان کرد
گر ز سودای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #446
تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بودغم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود
آخر از حسرت بالای تو ای سرو روانتا کیم خون دل از دیده روان خواهد بود
گفتم آن روز که دیدم رخ او کاین کودکآفت دین و دل پیر و جوان خواهد بود
رمضان میکده را بست خدا داند و بستا ز یاران که به عید رمضان خواهد بود
پا مکش از سر خاکم که پس از مردن همبه رهت چشم امیدم نگران خواهد بود
هاتف این‌گونه که دارد هوس مغبچگانبعد ازین معتکف دیر مغان خواهد بود
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #447
بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگزدر دام کسی چون تو شکاری نه و هرگز
روزم سیه است از غم هجران بود آیاچون روز سیاهم شب تاری نه و هرگز
در بادیه‌ی عشق و ره شوق رساندآزار به هر پا سر خاری نه و هرگز
گردون ستمگر کند این کار که باشد؟یاری به مراد دل یاری نه و هرگز
در خاطر هاتف همه‌ی عمر گذشته استجز عشق تو اندیشه‌ی کاری نه و هرگز
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #448
از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگزلیلی رود از خاطر مجنون نه و هرگز
با اهل وفا و هنر افزون شود و کممهر تو و بی‌مهری گردون نه و هرگز
از سرو و صنوبر بگذر سدره و طوبیمانند به آن قامت موزون نه و هرگز
خون ریختیم ناحق و پرسی که مبادادامان تو گیرند به این خون نه و هرگز
در عشق بود غمزده‌ی بیش ز هاتفدر حسن نگاری ز تو افزون نه و هرگز
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #449
با من ار هم آشیان می‌داشت ما را در قفسکی شکایت داشتم از تنگی جا در قفس
عندلیبم آخر ای صیاد خود گو، کی رواستزاغ در باغ و زغن در گلشن و ما در قفس
قسمت ما نیست سیر گلشن و پرواز باغبال ما در دام خواهد ریختن یا در قفس
بر من ای صیاد چون امروز اگر خواهد گذشتجز پری از من نخواهی دید فردا در قفس
هاتف از من نغمه‌ی دلکش سرودن خوش مجویکز نوا افتاده‌ام افتاده‌ام تا در قفس
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #450
رسید یار و ندیدیم روی یار افسوسگذشت روز و شب ما به انتظار افسوس
گذشت عمر گرانمایه در فراق دریغنصیب غیر شد آخر وصال یار افسوس
گریست عمری آخر ز بیوفائی چرخندید روی تو را چشم اشکبار افسوس
خزان چو بگذرد از پی بهار می‌آیدخزان عمر ندارد ز پی بهار افسوس
به خاک هاتف مسکین گذشت و گفت آن شوخازین جفاکش ناکام صد هزار افسوس
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا