You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,239
-
کاربران تگ شده
هیچ
شبی فرخنده و روزی همایون روزگاری خوش | | کسی دارد که دارد در کنار خویش یاری خوش |
دل از مهر بتان برداشتم آسودم این است این | | اگر دارد شرابی مستیی ناخوش خماری خوش |
خوشم با انتظار امید وصل یار چون دارم | | خوش است آری خزانی کز قفا دارد بهاری خوش |
بود در بازی عشق بتان، جان باختن، بردن | | میان دلربایان است و جانبازان قماری خوش |
به مسجدها برآرم چند با زهاد بیکاره | | خوشا رندان که در میخانهها دارند کاری خوش |
دو روزی بگذرد گو ناخوش از هجرش به من هاتف | | که بگذشته است بر من در وصالش... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
دانی که دلبر با دلم چون کرد و من چون کردمش | | او از جفا خون کرد و من از دیده بیرون کردمش |
گفتا چه شد آن دل که من از بس جفا خون کردمش | | گفتم که با خون جگر از دیده بیرون کردمش |
گفت آن بت پیمانگسل جستم ازو چون حال دل | | خون ویم بادا بحل کز بس جفا خون کردمش |
ناصح که میزد لاف عقل از حسن لیلی وش بتان | | یک شمه بنمودم به او عاشق نه مجنون کردمش |
ز افسانهی وارستگی رستم ز شرم مدعی | | افسانهای گفتم وزان افسانه افسون کردمش |
از اشک گلگون کردمش گلگون رخ آراسته | | موزون قد نو خاسته از... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
پس از چندی کند یک لحظه با من یار دورانش | | که داغ تازهای بگذاردم بر دل ز هجرانش |
پس از عمری که میگردد به کامم یک نفس گردون | | نمیدانم که میسازد؟ همان ساعت پشیمانش |
چو از هم آشیان افتاد مرغی دور و تنها شد | | بود کنج قفس خوشتر ز پرواز گلستانش |
ز بیتابی همی جویم ز هر کس چارهی دردی | | که میدانم فرو میماند افلاطون ز درمانش |
دلش سخت است و پیمان سست از آن بیمهر سنگیندل | | نبودم شکوهای گر چون دلش میبود پیمانش |
به من گفتی که جور من نهان میدار از مردم | | تو هم نوعی جفا میکن... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
غم عشق نکویان چون کند در سینهای منزل | | گدازد جسم و گرید چشم و نالد جان و سوزد دل |
دل محمل نشین مشکل درون محمل آساید | | هزاران خسته جان افشان و خیزان از پی محمل |
میان ما بسی فرق است ای همدرد دم درکش | | تو خاری داری اندر پا و من پیکانی اندر دل |
نه بال و پر زند هنگام جان دادن ز بیتابی | | که میرقصد ز شوق تیر او در خاک و خون بسمل |
در اول عشق مشکلتر ز هر مشکل نمود اما | | ازین مشکل در آخر بر من آسان گشت هر مشکل |
به ناحق گرچه زارم کشت این بس خونبهای من | | که بعد از کشتنم آهی برآمد... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم | | به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانیم |
من اگر چه پیرم و ناتوان تو ز آستان خودت مران | | که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم |
منم ای برید و دو چشم تر ز فراق آن مه نوسفر | | به مراد خود برسی اگر به مراد خود برسانیم |
چو برآرم از ستمش فغان گله سر کنم من خسته جان | | برد از شکایت خود زبان به تفقدات زبانیم |
به هزار خنجرم ار عیان زند از دلم رود آن زمان | | که نوزاد آن مه مهربان به یکی نگاه نهانیم |
ز سموم سرکش این چمن همه سوخت چون بر و برگ من | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم | | خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم |
آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی | | جامه تقویی که من در همه عمر بافتم |
بر دل من زبس که جا تنگ شد از جدائیت | | بی تو به دست خویشتن سینهی خود شکافتم |
از تف آتش غمم صدره اگر چه تافتی | | آینهسان به هیچ سو رو ز تو برنتافتم |
یک ره از او نشد مرا کار دل حزین روا | | هاتف اگرچه عمرها در ره او شتافتم |
بیمهری اگر چه بیوفا هم | | جور از تو نکو بود جفا هم |
بیگانه و آشنا ندانی | | بیگانه کشی و آشنا هم |
پیش که برم شکایت تو | | کز خلق نترسی از خدا هم |
بس تجربه کردهام ندارد | | آه سحری اثر دعا هم |
در وصل چو هجر سوزدم جان | | از درد به جانم از دوا هم |
ای گل که ز هر گلی فزون است | | در حسن، رخ تو در صفا هم |
شد فصل بهار و بلبل و گل | | در باغ به عشرتند با هم |
با هم ستم است اگر نباشیم | | چون بلبل و گل به باغ ما هم |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مپرس ای گل ز من کز گلشن کویت چسان رفتم | | چو بلبل زین چمن با ناله و آه و فغان رفتم |
نبستم دل به مهر دیگران اما ز کوی تو | | ز بس نامهربانی دیدم ای نامهربان رفتم |
منم آن بلبل مهجور کز بیداد گلچینان | | به دل صد خار خار عشق گل از گلستان رفتم |
منم آن قمری نالان که از بس سنگ بیدادم | | زدند از هر طرف از باغت ای سرو روان رفتم |
به امیدی جوانی صرف عشقت کردم و آخر | | به پیری ناامید از کویت ای زیبا جوان رفتم |
ندیدم زان گل بیخار جز مهر و وفا اما | | ز باغ از جور گلچین و جفای باغبان... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای گمشده دل کجات جویم | | در دام که مبتلات جویم |
دیروز چو آفتاب بودی | | امروز چو کیمیات جویم |
ای مرغ ز آشیان رمیده | | در دامگه بلات جویم |
ای کشتهی غمزهی نکویان | | از چشم که خونبهات جویم |
ای بیمار ز جان گذشته | | کز هر که رسم دوات جویم |
گاهی به دوات چاره خواهم | | گاهی به دعا شفات جویم |
کس چارهی درد تو نداند | | درمان مگر از خدات جویم |
هاتف پی دل فتاده رفتی | | ای هر جایی کجات جویم |
گوهرفشان کن آن لب کز شوق جان فشانم | | جان پیش آن دو لعل گوهرفشان فشانم |
گر بی توام به دامن نقد دو کون ریزند | | دامان بینیازی بر این و آن فشانم |
خالی نگرددم دل کز بیم او ز دیده | | اشکی اگر فشانم باید نهان فشانم |
آیا بود که روزی فارغ ز محنت دام | | گرد غریبی از بال در آشیان فشانم |
سرو روان من کو هاتف که بر سر من | | چون پا نهد به پایش نقد روان فشانم |