نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,239
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #451
شبی فرخنده و روزی همایون روزگاری خوشکسی دارد که دارد در کنار خویش یاری خوش
دل از مهر بتان برداشتم آسودم این است ایناگر دارد شرابی مستیی ناخوش خماری خوش
خوشم با انتظار امید وصل یار چون دارمخوش است آری خزانی کز قفا دارد بهاری خوش
بود در بازی عشق بتان، جان باختن، بردنمیان دلربایان است و جانبازان قماری خوش
به مسجدها برآرم چند با زهاد بیکارهخوشا رندان که در میخانه‌ها دارند کاری خوش
دو روزی بگذرد گو ناخوش از هجرش به من هاتفکه بگذشته است بر من در وصالش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #452
دانی که دلبر با دلم چون کرد و من چون کردمشاو از جفا خون کرد و من از دیده بیرون کردمش
گفتا چه شد آن دل که من از بس جفا خون کردمشگفتم که با خون جگر از دیده بیرون کردمش
گفت آن بت پیمان‌گسل جستم ازو چون حال دلخون ویم بادا بحل کز بس جفا خون کردمش
ناصح که می‌زد لاف عقل از حسن لیلی وش بتانیک شمه بنمودم به او عاشق نه مجنون کردمش
ز افسانه‌ی وارستگی رستم ز شرم مدعیافسانه‌ای گفتم وزان افسانه افسون کردمش
از اشک گلگون کردمش گلگون رخ آراستهموزون قد نو خاسته از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #453
پس از چندی کند یک لحظه با من یار دورانشکه داغ تازه‌ای بگذاردم بر دل ز هجرانش
پس از عمری که می‌گردد به کامم یک نفس گردوننمی‌دانم که می‌سازد؟ همان ساعت پشیمانش
چو از هم آشیان افتاد مرغی دور و تنها شدبود کنج قفس خوشتر ز پرواز گلستانش
ز بی‌تابی همی جویم ز هر کس چاره‌ی دردیکه می‌دانم فرو می‌ماند افلاطون ز درمانش
دلش سخت است و پیمان سست از آن بی‌مهر سنگین‌دلنبودم شکوه‌ای گر چون دلش می‌بود پیمانش
به من گفتی که جور من نهان می‌دار از مردمتو هم نوعی جفا می‌کن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #454
غم عشق نکویان چون کند در سینه‌ای منزلگدازد جسم و گرید چشم و نالد جان و سوزد دل
دل محمل نشین مشکل درون محمل آسایدهزاران خسته جان افشان و خیزان از پی محمل
میان ما بسی فرق است ای همدرد دم درکشتو خاری داری اندر پا و من پیکانی اندر دل
نه بال و پر زند هنگام جان دادن ز بیتابیکه می‌رقصد ز شوق تیر او در خاک و خون بسمل
در اول عشق مشکل‌تر ز هر مشکل نمود اماازین مشکل در آخر بر من آسان گشت هر مشکل
به ناحق گرچه زارم کشت این بس خونبهای منکه بعد از کشتنم آهی برآمد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #455
به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیمبه کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانیم
من اگر چه پیرم و ناتوان تو ز آستان خودت مرانکه گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم
منم ای برید و دو چشم تر ز فراق آن مه نوسفربه مراد خود برسی اگر به مراد خود برسانیم
چو برآرم از ستمش فغان گله سر کنم من خسته جانبرد از شکایت خود زبان به تفقدات زبانیم
به هزار خنجرم ار عیان زند از دلم رود آن زمانکه نوزاد آن مه مهربان به یکی نگاه نهانیم
ز سموم سرکش این چمن همه سوخت چون بر و برگ من
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #456
شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتمخانه به خانه در به در جستمت و نیافتم
آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقیجامه تقویی که من در همه عمر بافتم
بر دل من زبس که جا تنگ شد از جدائیتبی تو به دست خویشتن سینه‌ی خود شکافتم
از تف آتش غمم صدره اگر چه تافتیآینه‌سان به هیچ سو رو ز تو برنتافتم
یک ره از او نشد مرا کار دل حزین رواهاتف اگرچه عمرها در ره او شتافتم
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #457
بی‌مهری اگر چه بی‌وفا همجور از تو نکو بود جفا هم
بیگانه و آشنا ندانیبیگانه کشی و آشنا هم
پیش که برم شکایت توکز خلق نترسی از خدا هم
بس تجربه کرده‌ام نداردآه سحری اثر دعا هم
در وصل چو هجر سوزدم جاناز درد به جانم از دوا هم
ای گل که ز هر گلی فزون استدر حسن، رخ تو در صفا هم
شد فصل بهار و بلبل و گلدر باغ به عشرتند با هم
با هم ستم است اگر نباشیمچون بلبل و گل به باغ ما هم
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #458
مپرس ای گل ز من کز گلشن کویت چسان رفتمچو بلبل زین چمن با ناله و آه و فغان رفتم
نبستم دل به مهر دیگران اما ز کوی توز بس نامهربانی دیدم ای نامهربان رفتم
منم آن بلبل مهجور کز بیداد گلچینانبه دل صد خار خار عشق گل از گلستان رفتم
منم آن قمری نالان که از بس سنگ بیدادمزدند از هر طرف از باغت ای سرو روان رفتم
به امیدی جوانی صرف عشقت کردم و آخربه پیری ناامید از کویت ای زیبا جوان رفتم
ندیدم زان گل بی‌خار جز مهر و وفا اماز باغ از جور گلچین و جفای باغبان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #459
ای گمشده دل کجات جویمدر دام که مبتلات جویم
دیروز چو آفتاب بودیامروز چو کیمیات جویم
ای مرغ ز آشیان رمیدهدر دامگه بلات جویم
ای کشته‌ی غمزه‌ی نکویاناز چشم که خونبهات جویم
ای بیمار ز جان گذشتهکز هر که رسم دوات جویم
گاهی به دوات چاره خواهمگاهی به دعا شفات جویم
کس چاره‌ی درد تو ندانددرمان مگر از خدات جویم
هاتف پی دل فتاده رفتیای هر جایی کجات جویم
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #460
گوهرفشان کن آن لب کز شوق جان فشانمجان پیش آن دو لعل گوهرفشان فشانم
گر بی توام به دامن نقد دو کون ریزنددامان بی‌نیازی بر این و آن فشانم
خالی نگرددم دل کز بیم او ز دیدهاشکی اگر فشانم باید نهان فشانم
آیا بود که روزی فارغ ز محنت دامگرد غریبی از بال در آشیان فشانم
سرو روان من کو هاتف که بر سر منچون پا نهد به پایش نقد روان فشانم
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا