You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,194
-
کاربران تگ شده
هیچ
ز غمزه، چشم تو یک تیر در کمان نگذاشت | | که اول از دل مجروح من نشان نگذاشت |
ز بیوفایی گل بود مرغ دل آگاه | | از آن به گلبن این گلشن آشیان نگذاشت |
ز شوق دیدن آن گل، ستم نگر که شدم | | رضا به رخنهی دیوار و باغبان نگذاشت |
رسید کار به جایی که یار بگذارد | | ز لطف بر دل من دستی، آسمان نگذاشت |
ز ناز بر دل پیر و جوان در این محفل | | کدام داغ که آن نازنین جوان نگذاشت |
شکایتی ز سگانت نبود هاتف را | | بر آستان تواش جور پاسبان نگذاشت |
هرگزم امید و بیم از وصل و هجر یار نیست | | عاشقم عاشق مرا با وصل و هجران کار نیست |
هر شب از افغان من بیدار خلق اما چه سود | | آنکه باید بشنود افغان من بیدار نیست |
در حریمش بار دارم لیک در بیرون در | | کردهام جا تا چو آید غیر گویم یار نیست |
دل به پیغام وفا هر کس که میآرد ز یار | | میدهم تسکین و میدانم که حرف یار نیست |
گلشن کویش بهشتی خرم است اما دریغ | | کز هجوم زاغ یک بلبل درین گلزار نیست |
سر عشق یار با بیگانگان هاتف مگو | | گوش این ناآشنایان محرم اسرار نیست |
حرف غمت از دهان ما جست | | یا آتشی از زبان ما جست |
رو جانب دام یا قفس کرد | | هر مرغ کز آشیان ما جست |
یکیک ز نشان فراتر افتاد | | هر تیر که از کمان ما جست |
آتش به سپهر زد شراری | | کز آه شررفشان ما جست |
غیر از که شنید سر عشقت | | حرفی مگر از دهان ما جست |
ز انسان که خورد نسیم بر گل | | تیر تو ز استخوان ما جست |
هاتف چو شرارهای که ناگاه | | ز آتش جهد از میان ما جست |
لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است | | که مدعا طلبیدن ز یار بیادبی است |
حکیم جام جم و آب خضر چون گوید | | مراد جام زجاجی و بادهی عنبی است |
نرنجم ار سخن تلخ گویدم که ز پی | | شکرفشان لبش از خندههای زیر لبی است |
شب از جفای تو مینالم و چو مینگرم | | همان دعای تو با نالههای نیمه شبی است |
به یک کرشمهی چشم فسونگر تو شود | | یکی هلاک یکی زنده این چه بوالعجبی است |
برد دل از همه کس نظم او که هاتف را | | ملاحت عجمی و فصاحت عربی است |
ای باده ز خون من به جامت | | این می به قدح بود مدامت |
خونم چو می ار کشی حلالت | | می بی من اگر خوری حرامت |
مرغان حرم در آشیانها | | در آرزوی شکنج دامت |
بالای بلند خوش خرامان | | افتادهی شیوهی خرامت |
ماه فلکش ز چشم افتاد | | دید آنکه چو مه به طرف بامت |
نالم که برد بر تو نامم | | آن کس که ز من شنید نامت |
هر کس به غلامی تو نازد | | هاتف به غلامی غلامت |
گفتم نگرم روی تو گفتا به قیامت | | گفتم روم از کوی تو گفتا به سلامت |
گفتم چه خوش از کار جهان گفت غم عشق | | گفتم چه بود حاصل آن گفت ندامت |
هر جا که یکی قامت موزون نگرد دل | | چون سایه به پایش فکند رحل اقامت |
در خلد اگر پهلوی طوبیم نشانند | | دل میکشدم باز به آن جلوهی قامت |
عمرم همه در هجر تو بگذشت که روزی | | در بر کنم از وصل تو تشریف کرامت |
دامن ز کفم میکشی و میروی امروز | | دست من و دامان تو فردای قیامت |
امروز بسی پیش تو خوارند و پس از مرگ | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
چه گویمت که دلم از جدائیت چون است | | دلم جدا ز تو دل نیست قطرهی خون است |
تو کردهای دل من خون و تا ز غصه کنی | | دوباره خون به دلم پرسیم دلت چون است |
نه زلف و خال و رخ لیلی، آن دگر چیز است | | که آفت دل و صبر و قرار مجنون است |
ز مور کمترم و میکشم به قوت عشق | | به دوش باری، کز حد پیل افزون است |
ز من بریدی اگر مهر بیسبب دانم | | که این نه کار تو این کار ، کار گردون است |
اگر به قامت موزون کشد دل هاتف | | نه جرم او که تقاضای طبع موزون است |
یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیست | | رحم گویا در دل بیرحم آن مه پاره نیست |
کو دلی کز آن دل بیرحم سنگین نیست چاک | | کو گریبانی کز آن چاک گریبان پاره نیست |
ای دلت در سینه سنگ خاره با من جور بس | | در تن من آخر این جان است سنگ خاره نیست |
گاه گاهم بر رخ او رخصت نظاره هست | | لیک این خون گشته دل را طاقت نظاره نیست |
جان اگر خواهی مده تا میتوانی دل ز دست | | دل چو رفت از دست غیر از جان سپردن چاره نیست |
کامیاب از روی آن ماهند یاران در وطن | | بینصیب از وصل او جز هاتف آواره... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
شود از باد تا شمشاد گاهی راست گاهی کج | | به جلوه سرو قدت باد گاهی راست گاهی کج |
ز بهر کندن خارا برای سجدهی شیرین | | شدی در بیستون فرهاد گاهی راست گاهی کج |
عجب نبود کز آهم قامتش در پیچ و تاب افتد | | که گردد شاخ گل از باد، گاهی راست گاهی کج |
تو دی میرفتی و هاتف به دنبال تو چون سایه | | به خاک راه میافتاد گاهی راست گاهی کج |
بی من و غیر اگر باده خورد نوشش باد | | یاد من گو نکند غیر فراموشش باد |
یار بیغیر که می در قدحش خون گردد | | خون من گر همه ریزد به قدح نوشش باد |
سرو اگر جلوه کند با تن عریان به چمن | | شرمی از جلوهی آن سرو قبا پوشش باد |
دوش میگفت که خونت شب دیگر ریزم | | امشب امید که یاد از سخن دوشش باد |
ننگ یار است که یاد آرد از اغیار مدام | | نام این فرقهی بدنام فراموشش باد |
دل که خو کرده به اندوه فراغت همه عمر | | با خیالت همه شب دست در آغوشش باد |
هاتف از جور تو دم مینزند... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.