نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,246
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #471
رفتی و دارم ای پسر بی تو دل شکسته‌ایجسمی و جسم لاغری جانی و جان خسته‌ای
می‌شکنی دل کسان ای پسر آه اگر شبیسر زند آه آتشین از دل دلشکسته‌ای
منتظرم به کنج غم گریه‌کنان نشانده‌ایخود به کنار مدعی خنده زنان نشسته‌ای
زان دو کمند عنبرین تا نروم ز کوی توسلسله‌ای به پای دل بسته و سخت بسته‌ای
غنچه لطیف خندد و پسته ولی چو آن دهنلب نگشوده غنچه‌ای خنده نکرده پسته‌ای
خون جگر خورد یقین هر که چو هاتفش بودکوکب نامساعدی طالع ناخجسته‌ای
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #472
چه شود به چهره‌ی زرد من نظری برای خدا کنیکه اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو راز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی
ز تو گر تفقدو گر ستم، بود آن عنایت و این کرمهمه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی
همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دونشکنی پیاله‌ی ما که خون به دل شکسته‌ی ما کنی
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمینهمه‌ی غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی
تو که هاتف از برش این زمان،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #473
شکست پیر مغان گر سرم به ساغر میعجب مدار که سرها شکسته بر سر می
ستم به ساغر می‌شد نه بر سر من اگرشکست بر سر من می فروش ساغر می
غذای روح بود بوی می‌خوشا رندیکه روح پرورد از بوی روح پرور می
نداشت بهره‌ای آن بوالفضول از حکمتکه وصف آب خضر کرد در برابر می
نه لعل راست نه یاقوت را نه مرجان رابه چشم اهل بصیرت صفای جوهر می
نماند از شب تاریک غم نشان که دگرطلوع کرد ز خم آفتاب انور می
چه دید هاتف می کش ندانم از بادهکه هر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #474
چو نی نالدم استخوان از جداییفغان از جدایی فغان از جدایی
قفس به بود بلبلی را که نالدشب و روز در آشیان از جدایی
دهد یاد از نیک بینی به گلشنبهار از وصال و خزان از جدایی
چسان من ننالم ز هجران که نالدزمین از فراق، آسمان از جدایی
به هر شاخ این باغ مرغی سرایدبه لحنی دگر داستان از جدایی
چو شمعم به جان آتش افتد به بزمیکه آید سخن در میان از جدایی
کشد آنچه خاشاک از برق سوزانکشیده است هاتف همان از جدایی
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #475
چو نی نالدم استخوان از جداییفغان از جدایی فغان از جدایی
قفس به بود بلبلی را که نالدشب و روز در آشیان از جدایی
دهد یاد از نیک بینی به گلشنبهار از وصال و خزان از جدایی
چسان من ننالم ز هجران که نالدزمین از فراق، آسمان از جدایی
به هر شاخ این باغ مرغی سرایدبه لحنی دگر داستان از جدایی
چو شمعم به جان آتش افتد به بزمیکه آید سخن در میان از جدایی
کشد آنچه خاشاک از برق سوزانکشیده است هاتف همان از جدایی
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #476
روز و شب خون جگر می‌خورم از درد جداییناگوار است به من زندگی ، ای مرگ کجایی
چون به پایان نرسد محنت هجر از شب وصلمکاش از مرگ به پایان رسدم روز جدایی
چاره‌ی درد جدایی تویی ای مرگ چه باشداگر از کار فرو بسته‌ی من عقده گشایی
هر شبم وعده دهی کایم و من در سر راهتتا سحر چشم به ره مانم و دانم که نیایی
که گذارد که به خلوتگه آن شاه برآیممن که در کوچه‌ی او ره ندهندم به گدایی
ربط ما و تو نهان تا به کی از بیم رقیبانگو بداند همه کس ما ز توییم و تو ز مایی
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #477
کجایی در شب هجران که زاری‌های من بینیچو شمع از چشم گریان اشکباری‌های من بینی
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش می‌دیدیکه امشب گریه‌های زار و زاری‌های من بینی
کجایی ای قدح‌ها از کف اغیار نوشیدهکه از جام غمت خونابه خواری‌های من بینی
شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهاننشینی با من و شب زنده‌داری‌های من بینی
شدم یار تو و از تو ندیدم یاری و خواهمکه یار من شوی ای یار و یاری‌های من بینی
برای امتحان تا می‌توانی بار درد و غمبنه بر دوش من تا بردباری‌های من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #478
شستم ز می‌در پای خم، دامن ز هر آلودگیدامن نشوید کس چرا، زابی بدین پالودگی
می‌گفت واعظ با کسان، دارد می و شاهد زیاناز هیچکس نشنیده‌ام حرفی بدین بیهودگی
روزی که تن فرسایدم در خاک و جان آسایدمهر ذره‌ی خاکم تو را جوید پس از فرسودگی
ای زاهد آسوده جان تا چند طعن عاشقانآزار جان ما مکن شکرانه‌ی آسودگی
من شیخ دامن پاک را آگاهم از حال درونهاتف تو از وی بهتری با صدهزار آلودگی
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #479
ای که مشتاق وصل دلبندیصبر کن بر مفارقت چندی
باش آماده‌ی غم شب هجرای که در روز وصل خرسندی
بندگان را تفقدی فرمایتو که بر خسروان خداوندی
تو بمانی به کام دل، گر مرددر تمنایت آرزومندی
چشم بد دور از رخت که نزادمادر دهر چون تو فرزندی
رخشی بیداد تاختی چندانکه غبار مرا پراکندی
کی شدی هاتف این چنین رسواگر شنیدی ز ناصحی پندی
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #480
کوی جانان از رقیبان پاک بودی کاشکیاین گلستان بی‌خس و خاشاک بودی کاشکی
یار من پاک و به رویش غیر چون دارد نظردیده او چون دل من پاک بودی کاشکی
قصد قتلم دارد و اندیشه از مظلومیمیار در عاشق کشی بی‌باک بودی کاشکی
تا به دامانش رسد دستم به امداد نسیمجسم من در رهگذارش خاک بودی کاشکی
سینه‌ام از تیر دلدوز تو چون دارد نشانگردنم را طوق از آن فتراک بودی کاشکی
غنچه‌سان هاتف دلم از عشق چون صد پاره استسینه‌ام زین غم چو گل صد چاک بودی کاشکی
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا