You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,248
-
کاربران تگ شده
هیچ
امیر داد گستر خان عادل | | دلیر عدل پرور شاهرخ خان |
خدیو کامران کز یاری بخت | | نپچید آسمانش سر ز فرمان |
برای قطع نخل هستی خصم | | تبرزینی به دستش داد دوران |
تبرزین نه کلید فتح و نصرت | | تبرزین نه نشان شوکت و شان |
تبرزین نه رگ ابری شرر بار | | که انگیزد ز خون خصم طوفان |
تبرزین نه عقابی صیدپیشه | | که قوت اوست مغز اهل عدوان |
کسی کو گیردش بر کف نماند | | چو موسی و ید بیضا و ثعبان |
ز آسیبش پریشان باد دایم | | سر دشمن... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
صبح و شامی و ماهرخساری | | با دو زلف و دو رخ دو خال آنگاه |
روزی و از قفا شبی و ز پی | | اختری با دو تیره ابر و دو ماه |
دو ز اهل حبش چهار از روم | | پنج از زنگبارشان همراه |
دو گهر یک شبه دو لل را | | گر تو نه نه شماری ای آگاه |
بعد وضع نهم نخواهد ماند | | بیشک و شبه دانهای ز سیاه |
زنگیی با دو ترک و دو هندو | | بیضهای با سه زاغ ای آگاه |
پس از آن چار کوکب تابان | | چار تیره شب و دو روشن ماه |
چون به ترتیب ذکر جمع آیند | | هفت هفت ار تو بشمری آنگاه |
هفتمین را برون کنی میدان | | که نماند در آن میانه سیاه |
تو ای نسیم صباحی که پیک دلشدگانی | | علیالصباح روان شو به جستجوی صباحی |
سراغ منزل آن یار مهربان چو گرفتی | | چو صبح خرم و خندان شتاب سوی صباحی |
گرت هواست که در بر رخ تو زود گشاید | | طفیل روی صبیحی برو به کوی صباحی |
پس از سلام به کنجی نشین و بهر تحیت | | نخست صبحک الله بخوان به روی صباحی |
اگر به یاد غریبان این دیار برآید | | حدیثی از لب شیرین و بذله گوی صباحی |
بگو که هاتف محنت نصیب غمزده تا کی | | شبان تیره نشیند در آرزوی صباحی |
به جان رسیده ز رنج خمار دوری و... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
□
گفتم صنما لاله رخا دلدارا | | در خواب نمای چهره باری یارا |
گفتا که روی به خواب بی ما وانگه | | خواهی که دگر به خواب بینی ما را |
□
در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا | | طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا |
ور دل به خدا و ساکن میکدهای | | می نوش که عاقبت بخیرست ترا |
□
وصل تو کجا و من مهجور کجا | | دردانه کجا حوصله مور کجا |
هر چند ز سوختن ندارم باکی | | پروانه کجا و آتش طور کجا |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
□
عاشق نتواند که دمی بی غم زیست | | بی یار و دیار اگر بود خود غم نیست |
خوش آنکه بیک کرشمه جان کرد نثار | | هجران و وصال را ندانست که چیست |
□
گر مرده بوم بر آمده سالی بیست | | چه پنداری که گورم از عشق تهیست |
گر دست بخاک بر نهی کین جا کیست | | آواز آید که حال معشوقم چیست |
□
میگفتم یار و میندانستم کیست | | میگفتم عشق و میندانستم چیست |
گر یار اینست چون توان بی او بود | | ور عشق اینست... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
□
ای باد ! به خاک مصطفایت سوگند | | باران ! به علی مرتضایت سوگند |
افتاده به گریه خلق، بس کن بس کن | | دریا ! به شهید کربلایت سوگند |
□
درویشانند هر چه هست ایشانند | | در صفهی یار در صف پیشانند |
خواهی که مس وجود زر گردانی | | با ایشان باش کیمیا ایشانند |
□
گر عدل کنی بر جهانت خوانند | | ور ظلم کنی سگ عوانت خوانند |
چشم خردت باز کن و نیک ببین | | تا زین دو کدام به که آنت خوانند |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
□
در خانه خود نشسته بودم دلریش | | وز بار گنه فگنده بودم سر پیش |
بانگی آمد که غم مخور ای درویش | | تو در خور خود کنی و ما در خور خویش |
□
شوخی که به دیده بود دایم جایش | | رفت از نظرم سر و... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
□
افتاده منم به گوشهی بیت حزن | | غمهای جهان مونس غمخانهی من |
یا رب تو به فضل خویش دندانم را | | بخشای به روح حضرت ویس قرن |
□
ای چشم من از دیدن رویت روشن | | از دیدن رویت شده خرم دل... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
□
ای چشم تو چشم چشمه هر چشم همه | | بی چشم تو نور نیست بر چشم همه |
چشم همه را نظر بسوی تو بود | | از چشم تو چشمههاست در چشم همه |
□
چون باز سفید در شکاریم همه | | با نفس و هوای نفس یاریم... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.