نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,272
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #601
مرا تا کی فلک رنجور داردز روی دلبرم مهجور دارد
به یک باده که با معشوق خوردمهمه عمرم در آن مخمور دارد
ندانم تا فلک را زین غرض چیستکه بی‌جرمی مرا رنجور دارد
دو دست خود به خون دل گشادستمگر بر خون من منشور دارد
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #602
با قد تو قد سرو خم داردچون قد تو باغ، سرو کم دارد
وصلت ز همه وجود به لیکنتا هجر تو روی در عدم دارد
شادم به تو و یقین همی دانمکین یک شادی هزار غم دارد
در کار تو نیست عقل بر کاریکار آن دارد که یک درم دارد
دایم چو قلم به تارکم پویانزان قامت و قد که چون قلم دارد
در راه تو انوری تو خود دانیعمریست که تا ز سر قدم دارد
گر سرزنش همه جهان خواهیآن نیز به دولت تو هم دارد
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #603
جان نقش رخ تو بر نگین دارد دل داغ غم تو بر سرین دارد
تا دامن دل به دست عشق تست صد گونه هنر در آستین دارد
چشم تو دلم ببرد و می‌بینم کاکنون پی جان و قصد دین دارد
وافکنده کمان غمزه در بازو تا باز چه فتنه در کمین دارد
گویی که سخن مگوی و دم درکش انصاف بده که برگ این دارد
تا چند که پوستین به گازر ده خرم دل آنکه پوستین دارد
در باغ جهان مرا چه می‌بینی جز عشق تویی که در زمین دارد
در خشک و تر انوری به صد حیلت در فرقت تو دلی حزین دارد
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #604
یار با هرکسی سری داردسر به پیوند من فرو نارد
این چنین شرط دوستی باشدکه بخواند به لطف و بگذارد
دل و جانم به لابه بستاندپس به دست فراق بسپارد
ناز بسیار می‌کند لیکننیک بنگر که جای آن دارد
جان همی خواهد و کرا نکندکه به جانی ز من بیازارد
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #605
تا کار مرا وصل تو تیمار نداردجز با غم هجر تو دلم کار ندارد
بی‌رونقی کار من اندر غم عشقتکاریست که جز هجر تو بر بار ندارد
دارد سر خون ریختنم هجر تو دانیهجر تو چنین کار به بیگار ندارد
گویی که ندارد به تو قصدی تو چه دانیاین هست غم هجر تو نهمار ندارد
با هجر تو گفتم که چه خیزد ز کسی کواز گلبن ایام نه گل خار ندارد
گفتی که چو دل جان بده انکار نداریجانا تو نگوییش که انکار ندارد
چون می‌ننیوشد سخن انوری آخریک ره تو بگو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #606
به بیل عشق تو دل گل نداردکه راه عشق تو منزل ندارد
قدم بر جان همی باید نهادندر این راه و دلم آن دل ندارد
چو دل در راه تو بستم ضمان کیستکه هجرت کار من مشکل ندارد
بهین سرمایه صبر و روزگارستدلم این هر دو هم حاصل ندارد
کرا پایاب پیوند تو باشدکه دریای غمت ساحل ندارد
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #607
دلم را انده جان می‌نداردچنان کاید جهانی می‌گذارد
حدیث عشق باز اندر فکندستدگر بارش همانا می‌بخارد
چه گویم تا که کاری برنسازدچه سازم تا که رنگی برنیارد
چه خواهد کرد چندین غم ندانمکه جای یک غم دیگر ندارد
به زاری گفتمش در صبر زن دستاگر عشقت به دست غم سپارد
مرا گفتا ترا با کار خود کارمسلمان، مردم این را دل شمارد
بنامیزد دلم در منصب عشقبه آیین شغلهایی می‌گذارد
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #608
بدیدم جهان را نوایی نداردجهان در جهان آشنایی ندارد
بدین ماه زرینش در خیمه منگرکه در اندرون بوریایی ندارد
به عمری از آن خلوتی دست ندهدکه بیرون از این خیمه جایی ندارد
به نادر اگر بازی راست بازدنباشد که با آن دغایی ندارد
نیاید به سنگی در انگشت پاییکه تا او درو دست و پایی ندارد
به معشوق نتوان گرفتن کسی راکه تا اوست با کس وفایی ندارد
بکش انوری دست از خوان گیتیچنین چرب و شیرین ابایی ندارد
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #609
بتی دارم که یک ساعت مرا بی‌غم بنگذاردغمی کز وی دلم بیند فتوح عمر پندارد
نصیحت‌گو مرا گوید که برکن دل ز عشق اونمی‌داند که عشق او رگی با جان من دارد
دلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کفمگر از جان به سیر آمد دلم کش باز می‌خارد
مرا گوید بیازارم اگر جان در غمم ندهیچگویی جان بدان ارزد که او از من بیازارد
نتابم روی از او هرگز اگرچه در غم رویشمرا چرخ کهن هردم بلایی نو به روی آرد
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #610
عشقم این بار جهان بخواهد بردبرد نامم نشان بخواهد برد
در غمت با گران رکابی صبردل ز دستم عنان بخواهد برد
موج طوفان فتنه‌ی تو نه دیرعافیت از جهان بخواهد برد
نرگس چشم و سرو قامت توزینت بوستان بخواهد برد
رخ و دندان چو مه و پروینترونق آسمان بخواهد برد
با همه دل بگفته‌ام که مراغم عشق تو جان بخواهد برد
من خود اندر میانه می‌بینمکه زمان تا زمان بخواهد برد
چه کنم گو ببر گر او نبرد
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM
عقب
بالا