You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,276
-
کاربران تگ شده
هیچ
نه دل کم عشق یار میگیرد | | نه با دگری قرار میگیرد |
از دست تو آن سرشک میبارم | | کانگشت ازو نگار میگیرد |
سرمایهی صدهزار غم بیش است | | آنرا که به غمگسار میگیرد |
صبری نه که سازگار دل باشد | | با غم به چه کار کار میگیرد |
هر غم که نه از میان دل خیزد | | پنداری ازو کنار میگیرد |
عمری به بهانهی وداع او را | | میبوسد و در کنار میگیرد |
آری غم عشق اگر به حق گویی | | دل را نه به اختیار میگیرد |
دل راه صلاح برنمیگیرد | | کردم همه حیله درنمیگیرد |
معشوقه دگر گرفت و دیگر شد | | دل هرچه کند دگر نمیگیرد |
الحق نه دروغ راست باید گفت | | معذور بود اگر نمیگیرد |
من تختهی عاشقی ز سر گیرم | | هرچند که او ز سر نمیگیرد |
دادم دو جهان به باد در عشقش | | ما را به دو حبه برنمیگیرد |
نه وعدهی وصلت انتظار ارزد | | نه خمر هوای تو خمار ارزد |
هم طبع زمانهای که نشکفته است | | کس را ز تو هیچ گل که خار ارزد |
بر باد تو داد روزگارم دل | | وان چیست ترا که روزگار ارزد |
منصوبه منه که با دغای تو | | حقا که اگر نه شش چهار ارزد |
گویی به هزار جان دهم بوسی | | زیرا که یکی به صد هزار ارزد |
وانجا که کناری اندر افزایی | | صد ملک زمانه یک کنار ارزد |
برگیر شمار حسن خویش آخر | | تا بوس و کنار بر شمار ارزد |
گویی که به صد چو انوری... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
جانا دهان تنگت صد تنگ شکر ارزد | | اندام سیم رنگت خروارها زر ارزد |
هرچند دلربایی زلفت به جان خریدم | | کاواز مرغ جانان شاخ صنوبر ارزد |
با عاشقان کویت لافی زنیم گه گه | | آن دل کجاست ما را کاندوه دلبر ارزد |
از عشق روی خوبت آب آورم ز دیده | | کشت بهشت خرم کاریز کوثر ارزد |
گویید ملک سنجر از قاف تا به قافست | | بوسی از آن لب تر صد ملک سنجر ارزد |
درد تو صدهزار جان ارزد | | گرد تو نور دیدگان ارزد |
نه غمت را بها به جان بکنم | | که برآنم که بیش از آن ارزد |
گرچه بر من یزید عشق غمت | | دل و عقل و تن و روان ارزد |
هجر تو بر امید وصل خوشست | | دزد مطبخ جزای خوان ارزد |
از ظریفان به خاصه از چو تویی | | قصد جانی هزار جان ارزد |
درد از چاکرت دریغ مدار | | سگ کوی تو استخوان ارزد |
یاد کن بنده را به یاد کنی | | دزد دشنام پاسبان ارزد |
از وصل تو آتش جگر خیزد | | وز هجر تو نالهی سحر خیزد |
سرگشتهی عالم هوای تو | | هر روز ز عالم دگر خیزد |
دیوانهی زلف و خستهی چشمت | | هر فردایی ز دی بتر خیزد |
گویی به هلاک جانت برخیزم | | برخاسته گیر از این چه برخیزد |
هنگام قیام خاکپایت را | | خورشید فلک به فرق سر خیزد |
مه چون سگ پاسبانت ار خواهی | | هر لحظه ز آستان در خیزد |
ما را ز دهان تنگ شیرینت | | زان چه که به تنگها شکر خیزد |
کانجا سخن زر به خروارست | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد | | چه کنم صبر کنم گر ز تو بیداد رسد |
گر وصال تو به ما مینرسد ما و خیال | | آرزو گر به گدایان نرسد یاد رسد |
چه رسیدست به لاله ز رخت جز حسرت | | حسرت آنست که بر سوسن آزاد رسد |
خاک درگاه ترا سرمهی خود خواهم کرد | | آری از خاک درت این قدرم باد رسد |
از تو هر روز غمی میطلبم از پی آنک | | سیری دینه به امروز چه فریاد رسد |
دست در وصل یار مینرسد | | جز غمم زان نگار مینرسد |
عشق را گرچه آستانه بسیست | | هیچ در انتظار مینرسد |
از شمار وصال دوست مرا | | جز غم بیشمار مینرسد |
در غم هجر صبر من برسید | | دل به مقصود کار مینرسد |
چند در انتظار خواهی ماند | | خبر وصل یار مینرسد |
دردم فزود و دست به درمان نمیرسد | | صبرم رسید و هجر به پایان نمیرسد |
در ظلمت نیاز بجهد سکندری | | خضر طرب به چشمهی حیوان نمیرسد |
برخوان از آنکه طعمهی جانست هیچ تن | | آنجا به پای عقل بجز جان نمیرسد |
جان دادهام مگر که به جانان خود رسم | | جانم برون شدست و به جانان نمیرسد |
خوانی که خواجهی خرد از بهر جان نهاد | | مهمان عقل بر سر آن خوان نمیرسد |
گفتم به میزبان که مرا زلهای فرست | | گفتا هنوز نقل به دربان نمیرسد |
فتراک این سوار به تو کی رسد که خود | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
هرچه با من کنی روا باشد | | برگ آزار تو کرا باشد |
چون تو در عیش و خرمی باشی | | گر نباشد رهی روا باشد |
چند گویی که از بلا بگریز | | که ره عشق پر بلا باشد |
از بلای تو چون توان بگریخت | | چون دلم بر تو مبتلا باشد |
با بلا و غم تو عرض کنم | | گر جهان سر به سر مرا باشد |