نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,275
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #611
حلقه‌ی زلف تو بر گوش همی جان ببرددل ببرد از من و بیمست که ایمان ببرد
در سر زلف تو جز حلقه و چین خاصیتی استکه همی جان و تن و دین و دلم آن ببرد
خود دل از زلف تو دشوار توان داشت نگاهکه همی زلف تو از راه دل آسان ببرد
از خم زلف تو سامان رهایی نبودهیچ دل را که همی سخت به سامان ببرد
عشق زلف تو چو سلطان دلم شد گفتمکین مرا زود که از خدمت سلطان ببرد
برد از خدمت سلطانم از آن می‌ترسمکه کنون خوش خوشم از طاعت یزدان ببرد
 
امضا : .ARMIN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #612
روی تو آرام دلها می‌بردزلف تو زنهار جانها می‌خورد
تا برآمد فتنه‌ی زلف و رختعافیت را کس به کس می‌نشمرد
منهی عشق به دست رنگ و بویراز دلها را به درها می‌برد
وقت باشد بر سر بازار عشقکز تو یک غم دل به صد جان می‌خرد
بر سر کوی غمت چون دور چرخپای کس جز بر سر خود نسپرد
هست دل در پرده‌ی وصل لبتلاجرم زلف تو پرده‌اش می‌درد
پای در وصل لبت نتوان نهادتا سر زلف تو در سر ناورد
گویمت وصلی مرا گویی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #613
صبر کن ای تن که آن بیداد هجران بگذردراحت تن چون که بگذشت آفت جان بگذرد
خویشتن در بند نیک و بد مکن از بهر آنکزشت و خوب و وصل و هجران درد و درمان بگذرد
روزگاری می‌گذار امروز از آن نوعی که هستکانچه مردم بر خود آسان کرد آسان بگذرد
تا در این دوری ز داروی و ز درمان چاره چیستصبر کن چندان که این دوران دونان بگذرد
گرچه مهجورم تن اندر درد هجران کی دهمروزی آخر یاد ما بر یاد جانان بگذرد
گرچه در پیمان تست این دم چنان غافل مباشکین جهان مختصرآباد ویران بگذرد
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #614
عشق ترا خرد نباید شمردعشق بزرگان نبود کار خرد
بار تو هرکس نتواند کشیدخار تو هر پای نیارد سپرد
جز به غنیمت نشمارم غمتوز تو توان غم به غنیمت شمرد
چون ز پی تست چه شادی چه غمچون ز می تست چه صافی چه درد
باری از آن پای شوم پایمالباری از آن دست برم دستبرد
با توکله بنهم و سر بر سریگرچه نیاید کلهم از دو برد
چیست ترا آن نه سزاوار عشقگیر که خوبی و بزرگی بمرد
حسن تو همچون سخن انوری
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #615
ای مانده من از جمال تو فردهجران تو جفت محنتم کرد
چشمیست مرا و صدهزار اشکجانیست مرا و یک جهان درد
گردون کبودپوش کردستدر هجر تو آفتاب من زرد
در کار تو من هنوز گرممهان تا نکنی دل از وفا سرد
جفت غمم و خوشست آریاندی که منم ز درد تو فرد
با منت چون تویی توان ساختزهر غم چون تویی توان خورد
 
امضا : .ARMIN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #616
جمالش از جهان غوغا برآوردمه از تشویر واویلا برآورد
چو دل دادم بدو جان خواست از منچو گفتم بوسه‌ای صفرا برآورد
ز بی‌آبی و شوخی در زمانههزاران فتنه و غوغا برآورد
غم و تیمار عشقش عاشقان راهم از دین و هم از دنیا برآورد
ندیدم از وصالش هیچ شادیفراق او دمار از ما برآورد
همه توقیع‌ها را کرد باطللبش از مشک چون طغری برآورد
همی ساز انوری با درد عشقشکه خلق از عشق او آوا برآورد
 
امضا : .ARMIN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #617
باز دستم به زیر سنگ آوردباز پای دلم به چنگ آورد
برد لنگی به راهواری پیشپیش از بس که عذر لنگ آورد
پای در صلح نانهاده هنوزناز از سر گرفت و جنگ آورد
چون گل از نارکی ز باد هواچاک زد جامه باز و رنگ آورد
خواب خرگوش داد یک چندمعاقبت عادت پلنگ آورد
خوی تنگش به روزگار آخربر دلم روزگار تنگ آورد
انوری را چو نام و ننگ ببردرفت و دعوی نام و ننگ آورد
 
امضا : .ARMIN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #618
حسنش از رخ چو پرده برگیردماه واخجلتاه درگیرد
چون غم او درآید از در دلصبر بیچاره راه برگیرد
شاهد جانم و دلم غم اوستکین به پا آرد آن ز سر گیرد
عشق عمرم ببرد و عشوه بدادتا ببینی که سر به سر گیرد
دل همی گویدم به باقی عمربوسه‌ای خواه بو که درگیرد
صد غم از عشق او فزون داردانوری گر شمار برگیرد
گر دهد بوسه‌ای وگر ندهداندر آن صد غم دگر گیرد
 
امضا : .ARMIN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #619
هر کرا با تو کار درگیردبهره از روزگار برگیرد
به سخن لب ز هم چو بگشاییهمه روی زمین شکر گیرد
چون زند غمزه چشم غمازتدو جهان را به یک نظر گیرد
چشم تو آهویی است بس نادرکه همه صید شیر نر گیرد
 
امضا : .ARMIN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #620
مرا صوت نمی‌بندد که دل یاری دگر گیردمرا بیکار بگذارد سر کاری دگر گیرد
دل خود را دهم پندی اگرچه پند نپذیردکه بگذارد هوای او هواداری دگر گیرد
ازو دوری نیارم جست ترسم زانکه ناگاهیخورد زنهار با جانم وفاداری دگر گیرد
اگر زان لعل شکربار بفروشد به جان موییرضای او بجوید جان خریداری دگر گیرد
گل باغ وصالش را رها کردم به نادانیبه جای گل ز هجر او همی خاری دگر گیرد
 
امضا : .ARMIN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM
عقب
بالا