You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,286
-
کاربران تگ شده
هیچ
بی تو نکردیم به جایی نشست | | با تو نشستیم به هر جا که هست |
صورت خوب از چه به گیتی بسیست | | چشم مرا مثل تو صورت نبست |
لاف نخستین «بلی» میزنم | | روز نخستین که تو گویی:«الست» |
زلف سیه را به ازان میشکن | | ورنه بسی دل که بخواهد شکست |
موی برست از کف امید ما | | وز کف موی تو نخواهیم رست |
هر که کند گوش به گفتار تو | | بس که به گفتار بخواهد نشست |
ای که ز من صبر طلب میکنی | | خود چو منی را چه بر آید ز دست؟ |
پند، که بیبادهی صافی... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آمد نسیم گل به دمیدن ز چپ و راست | | ساقی، می شبانه بیاور، که روز ماست |
در باغ شد شکفته به هر جانبی گلی | | فریاد عندلیب ز هر جانبی بخاست |
تا پیش شاخ گل ننشینی، قدح به دست | | آشوب بلبلان بندانی که: از کجاست؟ |
هر دم بنفشهوار فرو میروم به خود | | از فکر جام لاله که: خالی ز می چراست؟ |
شاهد، بسوز عود، که خواهیم عیش کرد | | مطرب، بساز عود، که خواهیم عذر خواست |
جز عشق هر هوس که پزی زین سپس، هدر | | جز عیش هر عمل که کنی بعد ازین، هباست |
من عمر خود به عمر گل اندر... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آن زخم، که از تو بر دل ماست | | مشنو که: به مرهمی توان کاست |
کی وعده وفا کنی تو امروز؟ | | کامروز ترا هزار فرداست |
زلفت، که به کژ روی بر آمد | | با ما به وفا کجا شود راست؟ |
دریاب، که دست ما فرو بست | | این فتنه، که از سر تو برخاست |
یک روز گرم به پرسش آیی | | عذرت نتوان به سالها خواست |
عشق و لب لعلت، این چه سوزست | | عقل و سر زلفت، این چه سود است؟ |
آرایش عالم از رخ تست | | مشاطه رخت چه داند آراست؟ |
مطرب، بنواز نوبتی خوش | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
این همه پروانها، سوخته از چپ و راست | | شمع شب ما بود، راه شبستان کجاست؟ |
شحنه اگر دوست بود، این همه بیداد چیست؟ | | وین همه آشوب چه؟ گر ملک از شهر ماست |
چون نپسندد جفا نرگس سرمست یار؟ | | کز قبل او ستم وز طرف ما رضاست |
دلبر اگر میکند گوش به فریاد ما | | زین ستم و داوری داد نخواهیم خواست |
مطرب مجلس بگفت از لب او نکتهای | | هوش حریفان ببرد، شور ز مستان بخاست |
جمله به یاد رخش خرقه در انداختند | | گر چه ازان خرقها پیرهن ما قباست |
در شب دیجور غم پرتو شمعی چنین | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
پیراهن ار ز یاسمن و گل کند رواست | | آن سرو لاله چهره، که در غنچهی قباست |
خلقی، چو طرف، بر کمرش بستهاند دل | | وین دولت از میانه ببینیم تا کراست؟ |
کرد از هوای خویش دلم گرم ذرهوار | | آن آفتاب روی، که بر بام این سراست |
بر خاک پای او چه غم؟ ار صد هزار پی | | آب رخم بریخت، که خون منش بهاست |
چشمش چه ساحریست؟ که شرطی ز دشمنی | | با من رها نکرد و همان دوستی بجاست |
با من، دلا، گر سخن آن دهان مگوی | | من بر شنیدهام سخن او، دهان کجاست؟ |
در جان اوحدی اگر او ناوکی... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
کار ما امروز زان رخ با نواست | | شکر ایزد کان مخالف گشت راست |
گر چه یک چند از وفاداری بجست | | هم چنان وقت وفا داری بجاست |
عارض او در خم زلف چو مار | | آرزویی در دهان اژدهاست |
عیب نتوان کرد اگر روزی دو، دوست | | روی میپیچد، که دشمن در قفاست |
نام او بیگانه قاصد کردهام | | ورنه میدانم که با جان آشناست |
یک دم از دستش نمیدانیم داد | | گر چه دستش دایم اندر خون ماست |
آنکه او را دور کرد از من چه کرد؟ | | چون ز مهر او سر مویی نکاست |
| | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدتی شد تا دل ما صورت آن سرو راست | | دوست میدارد، ولیکن زهرهی گفتن کراست؟ |
روی او در حسن چون ما هست، میگویم تمام | | قد او در لطف چون سروست، بنمودیم راست |
گر زبان در کام من شیرین شود چون نام او | | بر زبانم رانم، سرم در معرض اندیشهاست |
ای زبان، بگذر، که نام پاک او از بس شرف | | در ضمیرم گر بگردد، هم نپندارم رواست |
اوحدی گر مهر او ورزی،بنه گردن به جور | | بیدقی را زودتر باید زدن کوشاه خواست |
عاشق و درویشی اینجا، در دعا و صبر کوش | | چارهی عاشق صبوری، کار درویشان دعاست |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟ | | تشنگان عشق را آن آب چون آذر کجاست؟ |
همچو چشم خویش ساقی م**س.ت میدارد مرا | | ما کجاییم، ای مسلمانان، و آن کافر کجاست؟ |
آن چنان خواهم درین مجلس ز مستی خویش را | | کز خرابی باز نشناسم که: راه در کجاست؟ |
خلق میگویند: زهد و عشق با هم راست نیست | | ما به ترک زهد گفتیم، این حکایت بر کجاست؟ |
ای که گفتی: از سر و سامان بیندیش و منوش | | باده، بادست این سخن، سامان چه باشد؟ سر کجاست؟ |
محتسب بر گاو مستان را فضیحت میکند | | ما به مستی خود فضیحت... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
یارب، این مهمان چون ماه از کجاست؟ | | وین سپاه کیست و آن شاه از کجاست؟ |
عکس خورشیدی چنان بالا بلند | | بر چنین دیوار کوتاه از کجاست؟ |
گر ز مرغ جان به شاخ دل رسید | | غلغل «انی انا الله» از کجاست؟ |
دل درین وادی ز تاریکی بسوخت | | سوی آن آتش بگو راه از کجاست؟ |
گرنه خونریزیست این فریاد چیست؟ | | ورنه بیدادست این آه از کجاست؟ |
اندرین خرگاه میگویند: هست | | خوبرویی، راه خرگاه از کجاست؟ |
اوحدی را پادشاهی بنده خواند | | مفلسی را دیگر این جاه از... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای نسیم صبح دم، یارم کجاست؟ | | غم ز حد بگذشت، غمخوارم کجاست؟ |
وقت کارست، ای نسیم، از کار او | | گر خبر داری، بگو دارم، کجاست؟ |
خواب در چشمم نمیآید به شب | | آن چراغ چشم بیدارم کجاست؟ |
بر در او از برای دیدنی | | بارها رفتم، ولی بارم کجاست؟ |
دوست گفت: آشفته گرد و زار باش | | دوستان آشفته و زارم، کجاست؟ |
نیستم آسوده از کارش دمی | | یارب، آن، آسوده از کارم کجاست؟ |
تا به گوش او رسانم حال خویش | | نالهای اوحدیوارم کجاست؟ |