You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,287
-
کاربران تگ شده
هیچ
این نوبت آب دیده ز هنجار دیگرست | | کار دلم نه بر نهج کار دیگرست |
از هیچ یار بر دلم این بار غم نبود | | یاران، مدد، که این ستم از یار دیگرست |
ای دردمند عشق، به درمان مدار گوش | | کامشب طبیب ما بر بیمار دیگرست |
در خانه اوست چون نبود، ماه، گو: متاب | | وانگه به روزنی که ز دیوار دیگرست |
بر عشق میزنم دگر و هر چه باد باد! | | ای دل، به هوش باش، که این بار دیگرست |
جز بهر عشق هر که کمر بست بر میان | | نزدیک من کمر نه، که زنار دیگرست |
ای اوحدی، مجوی تو از عشق نام و... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ترک گندم گون من هر دم به جنگی دیگرست | | روی او را هر زمان حسنی و رنگی دیگرست |
تنگهای شکر مصری بسی دیدیم، لیک | | شکر شیرین دهان او ز تنگی دیگرست |
از میان دلبران شنگ و گل رویان شوخ | | یار ما را میرسد، شوخی و شنگی دیگرست |
بیدلان خسته را زان زلفهای چون رسن | | هر زمان در گردن دل پالهنگی دیگرست |
بیوفا خواند مرا خود پیش ازین در عشق او | | نام من بد گشته بود، این نیز ننگی دیگرست |
چون بگویم: صلح کن، گوید: بگیرم در کنار | | راستی صلحی چنین بنیاد جنگی دیگرست |
ای... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
دل به صحرا میرود، در خانه نتوانم نشست | | بوی گل برخاست، در کاشانه نتوانم نشست |
گر کنم رندی، سزد، کندر جوانی وقت گل | | محتسب داند که: من پیرانه نتوانم نشست |
عاقلی گر صبر آن دارد که بنشیند، رواست | | من که عاشق باشم و دیوانه نتوانم نشست |
زان چنین در دانهای خال او دل بستهام | | کندرین دام بلا بیدانه نتوانم نشست |
هر کسی با آشنایی راه صحرایی گرفت | | من چنین در خانهای بیگانه نتوانم نشست |
من که از هستی چو فرزین رفته باشم بارها | | بر بساط بیدلی فرزانه نتوانم نشست |
| | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
صورت او را ز معنی آشنایی با دلست | | ورنه صورتها بسی دانم که از آب و گلست |
صورت بت کافری باشد پرستیدن ولی | | بت پرست ار معنی بت بازیابد واصلست |
هر که او را دیدهای باشد، شناسد صورتی | | کار صورت سهل باشد، ره به معنی مشکلست |
ما نظر با روی او از راه معنی کردهایم | | آنکه ما را بستهی صورت شناسد غافلست |
چون دلی داری، به دلداری فرو بندش روان | | ور نداری، رو، که ما را این حکایت با دلست |
گر فقیه از عشق منعت میکند،مشنو،که او | | سالها تحصیل کرد و هم چنان بیحاصلست |
| | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
هم ز وصف لبت زبان خجلست | | هم ز زلف تو مشک و بان خجلست |
تا دهان و رخ ترا دیدند | | غنچه دل تنگ و ارغوان خجلست |
دل به جان از رخ تو بویی خواست | | سالها رفت و همچنان خجلست |
دیده را با رخ تو کاری رفت | | دل بیچاره در میان خجلست |
عذر مهمانم، ای صبا، تو بخواه | | که تو دانی که: میزبان خجلست |
ای قلم، شرح حال من بنویس | | که ز بی خدمتی زبان خجلست |
اوحدی کی به پیشگاه رسد؟ | | آنکه از خاک آستان خجلست |
انجمن شهر ملای گلست | | باده بیاور، که صلای گلست |
نالهی مرغان سحرخوان به صبح | | از سر عشقت، نه برای گلست |
بر رخ خوبان جهان خط کشید | | سبزه، که خاک کف پای گلست |
باغ، که او خاک معنبر کند | | سنبل او خواجه سرای گلست |
پیرهن یوسف مصری، که شهر | | پرصفت اوست، قبای گلست |
سر به در دوست نهادند خلق | | در همه سرها چو هوای گلست |
اوحدی، اینها همه گفتی، ولی | | با رخ آن ماه چه جای گلست؟ |
از جام عشق بین همه باغ و بهار م**س.ت | | دوران دهر عاشق و لیل و نهار م**س.ت |
ناهید در هبوط و قمر در شرف خراب | | خورشید در طلوع و فلک ذرهوار م**س.ت |
مجنون و عشق خسته و ایوب و صبر زار | | توفان و نوح بیدل و منصور و دار م**س.ت |
چندین پیاده بنگر و چندین سوار بین | | گاهی پیاده بیدل و گاهی سوار م**س.ت |
معشوق پردگی و خر پردهدار و باز | | هم پردگی و پرده و هم پردهدار م**س.ت |
آخر ز بهر کیست، نگویی، بدین صفت؟ | | چندین هزار بیدل و چندین هزار م**س.ت |
هشیار بود تا به کنون اوحدی ولی | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
دل م**س.ت و دیده م**س.ت و تن بیقرار م**س.ت | | جانی زبون چه چاره کند با سه چار م**س.ت؟ |
تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک | | ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، م**س.ت |
یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان | | با سوز دل ز دست تو، ای روزگار، م**س.ت |
ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار | | روزی که باشد آن بت سوسن عذار م**س.ت |
از درد هجر و رنج خمارش خبر دهم | | گر در شوم شبی به شبستان یار م**س.ت |
سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتی | | در چنگم اوفتد سر زلف نگار، م**س.ت |
لب برنگیرم از لب یار کناره گیر | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
روی تو، که قبلهی جهانست | | از دیدهی من چرا نهانست؟ |
جایی بجز از درت ندارم | | گر درنگری، بجای آنست |
در دل زدهای تو آتش عشق | | وین آه، که میزنم، دخانست |
دل یاد تو در ضمیر دارد | | آن نیست که بر سر زبانست |
این سر، که به عاشقی سبک شد | | بیروی تو بر تنم گرانست |
وصل تو بدین ودل خریدم | | گر سود کنیم و گر زیانست |
یک بوسه اگر به جان فروشی | | منت مینه، که رایگانست |
با من تن لاغر و دل تنگ | | از عشق تو کمترین... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ماهی، که لبش بجای جانست | | گر ناز کند،به جای آن است |
از چشم دلم نمیشود دور | | هر چند ز چشم سرنهانست |
گر در طلبت هزار باشند | | غیرت نبرم، که بینشانست |
آن کو به یقین نبیند او را | | چون نیک نگه کند گمانست |
ای دیده من اول زمانت | | دریاب، که آخر زمانست |
بر یاد تو جامه پاره کردم | | باز آی، که خرقه در میانست |
تخمی که تو کاشتی نمو داد | | عهدی که گذاشتی همانست |
این تن، که بر تو مرده، دل شد | | و آن دل، که غم تو... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.