شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2,704
  • بازدیدها 19,981
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #791
مگر پیر سجاده حال نداشت؟کزین خلق و کثرت ملالی نداشت؟
ازین دام نام و ازین چاه جاهبه بالا نیامد، که بالی نداشت
به آخر بداند خداوند لافکه: در سر بغیر از خیالی نداشت
چه گویی که: صوفی نخوردست می؟که از بیم مردم مجالی نداشت
خوشا! وقت آزاده‌ی فارغیکه با کس جواب و سالی نداشت
شکم بنده حال دهن بستگانچه داند؟ چو این روزه سالی نداشت
ز درد جدایی چه نالد کسی؟که با نازنینی وصالی نداشت
کمال خود آن کو ز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #792
نگر: مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟که: آب دیده‌ی نظارگان ز سر بگذشت
ز من چو زان رخ همچون قمر نشان پرسیدرسید بر فلکم آه و از قمر بگذشت
تو بخت بین که: نخفتم شبی جزین ساعتکه خفته بودم و دولت ز پیش در بگذشت
کدام پرده بماند درست و پوشیده؟بدین طریق که آن ترک پرده در بگذشت
دگر به پند پدر گوش برنکرد کسیکه از مقابل او روی آن پسر بگذشت
مسافری، که به شهر آمد و بدید او راندیده‌ایم کز آن آستان در بگذشت
چو دید آن سر زلف دراز در کمرش
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #793
تا لعل باده رنگ تو شکرفروش گشتباور مکن که: هیچ دلی گرد هوش گشت
برخاستی که: زهر جدایی دهی بمابنشین، که آن به یاد تو خوردیم و نوش گشت
دل خود تمام سوخته شد، جان خسته بوداو نیز هم به آتش دل نیم جوش گشت
دیشب در اشتیاق تو، ای آفتاب رخاز غلغلم رواق فلک پر خروش گشت
از آب دیده راز دلم خواست فاش شدشب تیره بود، ظلمت او پرده پوش گشت
در آرزوی آنکه حدیث تو بشنودچشمی، که بی‌تو گریه همی کرد، گوش گشت
گر اوحدی به هوش نیاید، عجب مدار
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #794
ای حلقه کرده دلها در حلقهای گوشتچون موی گشته خلقی ز آن موی تا به دوشت
بر سر زند چلیپا از زلف پای بندتدم در کشد مسیحا از شکر خموشت
بگدازد از خجالت، حال، نبات مصریچون پسته گر بخندد لعل شکر فروشت
جان هزار بیدل در لعل آبدارتخون هزار عاشق در جزع فتنه کوشت
دلهای عاشقان را در حلقه‌ی لب تونیکو مفرحی شد ترکیب لعل نوشت
با عشقت اوحدی را دیدم حکایتی خوشلیکن حکایت او خود کی رسد به گوشت؟
فریاد دردناکش از سوز سینه می‌دانتا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #795
دیگر آن حلقه و آن دانه‌ی در در گوشتکه ببیند، که نبخشد دل و دین و هوشت؟
پای بر گردن گردون نهم از روی شرفگر چو زلف تو شبی سر بنهم بر دوشت
طوطی چرب زبان، با همه شیرین سخنیدم نیارد که زند پیش لب خاموشت
شهر پر شور شد از پسته‌ی شکر پاشتدهر پر فتنه شد از سنبل نسرین پوشت
ای بسا! نیش کزان غمزه فروشد به دلمخود به کامی نرسید از دهن چون نوشت
دارم اندیشه که: یک بوسه بخواهم ز لبتباز می‌ترسم از آن خوی ملامت کوشت
سخن اوحدی، از خود همه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #796
در فراق تو مرا هیچ نه خوردست و نه خفتتا تو بازآیی از آنجا که نمی‌یارم گفت
هیچ محتاج گرو نیست، که دل خواهد بردخم ابروی تو، گر طاق برآید، یا جفت
گر تو خواهی که بدانی: به چه روزیم از توروزگاری به شب مات نمی‌باید خفت
ز تمنای تو برخار جفا می‌خفتیمتا چه گل بود که از هجر تو ما را بشکفت؟
در چنین روز بلا صبر بخواهیم نمودبا چنین اشک روان راز چه دانیم نهفت؟
هر که بر خاک رهت آب رخی دارد چشمزان درش خاک به رخسار همی باید رفت
اوحدی تا که به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #797
تا بر دوست بار نتوان یافتدل بر ما قرار نتوان یافت
تا نیاید نگار ما در کارکار ما چون نگار نتوان یافت
بی‌دهان و لب چو شکر اوعاشقان را شکار نتوان یافت
گر بپرسیدنم نهد گامیجز دل و جان نثار نتوان یافت
به جز اندر دهان و جز لب اوزندگانی دوبار نتوان یافت
در جهان از شمار شوخی اوتا به روز شمار نتوان یافت
بر وفا دل منه، که خوبان رابه وفا استوار نتوان یافت
اوحدی، کار عشق کن، که به نقد
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #798
آن ستمگر، که وفای منش از یاد برفتآتش اندر من مسکین زد و چون باد برفت
او به بغداد روان گشت و مرا در پی اوآب چشمست که چون دجله‌ی بغداد برفت
گر چه می‌گفت که: از بند شما آزادمهم‌چنان بنده‌ی آنیم، که آزاد برفت
او چو برخاست غم خود به نیابت بنشاندتا نگویی که: سپهر از بر بیداد برفت
از من خسته به شیرین که رساند خبری؟کز فراق تو چها بر سر فرهاد برفت!
پیش ازین در دل من هر هوسی بگذشتیدل بدو دادم و دانم همه از یاد برفت
اوحدی، از غم او ناله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #799
چه شد آن سرو سهی؟ کز لب این بام برفتکه به یک دیدن او از دلم آرام برفت
چه سخن کرد به چشم و چه شکر گفت ز لب؟که رواج شکر و قیمت بادام برفت
به دلش بر بنهادیم و به جان پرسیدیمتا نگویی تو که: بی پرسش و اکرام برفت
جام در دست گرفتیم به یاد دهنشمی به شرم لب او چون عرق از جام برفت
نتوانم شدن از سایه‌ی دیوارش دورکه توانم ز تن و قوتم از کام برفت
ای صبا، از دهن او خبری بارسانکه به امید تو ما را همه ایام برفت
دوست در ولوله‌ی آن که: چو قاصد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #800
دلم بر آتش هجران کباب کرد و برفتتنم به درد جدایی خراب کرد و برفت
مرا به وصل خود آهسته وعده‌ای می‌دادولی چه سود؟ که ناگه شتاب کرد و برفت
بتی که دامن وصلش به چنگم آمده بودز هجر ناله‌ی من چون رباب کرد و برفت
دو چشم او چه خطاها که داشت اندر سر!چو دید قامتش آنرا صواب کرد و برفت
در آرزوی نگاری گداختم چو نباتکه شکرش نمکم بر کباب کرد و برفت
در آب و آتشم از هجر آنکه بی‌رخ خویشدلم پر آتش و چشمم پر آب کرد و برفت
چو اوحدی ز رخش بوسه خواستم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا