شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2,704
  • بازدیدها 20,149
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #811
زمانی خاطرم خوش کن به وصل روی گل رنگتکه دل تنگم ز سودای دهان کوچک تنگت
از آن چون مهر زر دایم فرو بستست کار منکه مهر زر نمی‌ورزد دل بی‌مهر چون سنگت
اگر سالی نمی‌بینی نشان، هرگز نمی‌پرسیکجا پرسی نشان من؟ که هست از نام من ننگت
به حسن غمزه و قامت ببردی دل جهانی رافغان از قامت چالاک و آه از غمزه‌ی شنگت!
گناه هر که در عالم، بیامرزد ز بهر تواگر پیش خدا آرند فردا بر همین رنگت
مرا از رنگ و دستان تو بوی آن همی آیدکه هم دستان زبون گردد ز دستان و ز نیرنگت
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #812
ای عید روزه‌داران ابروی چون هلالتوی شام صبح خیزان زلف سیاه و خالت
خورشید چرخ خوبی عکس فلک نوردتناهید برج شادی روی قمر مثالت
پشت فلک شکسته مهر قضا توانتروی زمین گرفته عشق قدر مجالت
عمر منی، وفا کن، تا برخوردم ز وصلتمرغ توام، رها کن، تا می‌پرم به بالت
دردا! که در فراقت خرمن به باد دادموانگه ندیده یک جو از خرمن وصالت
گفتی مرا که: داری میلی به جانب منمیلم بسیست لیکن، لیکن می‌ترسم از ملالت
کی چون خیال گشتی از ناخوشی تن او!؟
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #813
زهی! شب نسخه‌ای از زلف و خالتتراز کسوت خوبی جمالت
حروف نقش چین را نسخه کردهمسلسل گشتن زلف چو دالت
به نام ایزد، چه فرخ فالم امروز!که دیدم طلعت فرخنده فالت
اگر بودی مرا در دست مالینمی‌بودم بدین سان پایمالت
بسی گندم نمایی می کنی، لیکنشاید شد بدین‌ها در جوالت
تو می‌گوئی که که: من ما هم، ولیکنمن مسکین ندیدم جز بسالت
نگشتی اوحدی همچون خیالیاگر در خواب می‌دیدی خیالت
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #814
سرشک دیده دلیلست و رنگ چهره علامتکه در فراق تو جانم چه جور برد و ملامت!
بیا، که از سر رغبت به نام عشق تو کردمسرای سینه به کلی و ملک دل به تمامت
ز شرم خازن جنت در بهشت ببندداگر تو روی چنان را در آوری به قیامت
دل امام به محراب ابروان بربودیکه تا نظر به تو کرد او، بکرد ترک امامت
بکنیت و لقب ما چه التفات نمایی؟برای نام همین بس که: بنده‌ایم و غلامت
سزد که بانگ نگوید دگر مذن مسجدکه در نماز نیارد مرا جز آن قد و قامت
چو سینه و جگر و دل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #815
ای سر تو پیوسته با جان، ز که پرسیمت؟پیدا چو نمی‌گردی، پنهان ز که پرسیمت؟
از جمله بپرسیدم احوال نهان توای جمله ترا از هم‌پرستان، ز که پرسیمت؟
در جسم نمی‌گنجی وز جان نروی بیرونجسمی تو بدین خوبی؟ یا جان؟ زکه پرسیمت؟
ای رنج تن ما را راحت، زکه جوییمت؟وی درد دل ما را درمان، ز که پرسیمت؟
گفتی: نتوان پرسید احوال من از هر کسفی‌القصه اگر روزی بتوان، ز که پرسیمت
گفتی که: به آسانی پرسم سخنت، نی، نیدشوار حدیثست این، آسان ز که پرسیمت؟
گویی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #816
هر کسی را می‌نوازد لطف و خاطر جستنتچون به نزد ما رسی، با خاطر آید جستنت
امشبم داغی نهادی از جفا بر دل، کزوسالها نتوان، اگر روزی بباید شستنت
من ترا میخواهم از دنیا، بهر منزل که هستای که منزل در دلم داری ومن در جستنت
سرو بستانی دگر هرگز نرستی از زمینراستی را گر بدیدی اعتدال رستنت
با تو من عهد از میان جان شیرین کرده‌اموه! کرا دل میدهد عهد چنان بشکستنت؟
گر نخواهی تا چو من مسکین و بی‌مسکن شویخاطر مسکین مسکینان نباید خستنت
اوحدی، چون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #817
گفته بودم با من: کان جا نباید رفتنتور ضرورت می‌روی با ما نباید رفتنت
دشمن پر در کمین داری و دستی بر کمانگرنه تیری، ای پسر، تنها نباید رفتنت
راه پر چاهست و شب بیگاه و صحرا بی‌پناهبی‌دلیلی پر دل دانا نباید رفتنت
مشکل خود را ز رای خرده‌دانی بازپرسراه جویی، پیش نابینا نباید رفتنت
زین من و او دور شو، گز ز آن مایی کین طریقراه توحیدست، با غوغا نباید رفتنت
خود نمایی پیش ما عین ریا باشد، تو نیزگر مرایی نیستی، پیدا نیاید رفتنت
اوحدی، چون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #818
ای ماه سر نهاده از مهر بر زمینتصد مشتری درخشان از زهره‌ی جبینت
کار تو دل فروزی، شغل تو دیده دوزیدین تو بنده سوزی، ای من غلام دینت
هر چنبری چو ماری، هر شقه‌ای تتاریهر حلقه زنگباری، از طره بر جبینت
غم نیست گر شد آبم، یا هجر داد تابماز بوسه گر بیابم، دستی بر آستینت
سحرست و بی‌وفایی، این حسن و دلرباییختم آن گر نمایی، بر خاتم جبینت
زان دست پاک طاهر، نور نگار ظاهرای زینت جواهر، زان ساعد سمینت
خود را زمن چه پوشد؟ جام صفا چو نوشد؟
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #819
ای طیره‌ی شب طره‌ی خورشید پناهتآرایش عالم رخ رنگین چو ماهت
تاب دل ناهید ز باد خم زلفتآ ب رخ خورشید ز خاک سر راهت
دیباچه‌ی خوبی ورق روی منیرتعنوان شگرفی رقم خط سیاهت
بر رشته‌ی پروین زده صد سوزن طعنهتابیدن عکس گهر از بند کلاهت
از خاک فزون گشته سیاه تو، ولیکنآتش زده سودای تو بر قلب سپاهت
فردا به قیامت گر ازین گونه برآییایزد، نه همانا، که بپرسد ز گناهت
نزدیک شود با فلک از روی بلندیروزی که کند اوحدی از دور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #820
بد میکنند مردم زان بی‌وفا حکایتوانگه رسیده ما را دل دوستی به غایت
بنیاد عشق ویران، گر می‌زنم تظلمترتیب عقل باطل، گر می‌کنم شکایت
صد مهر دیده از ما، ناداده نیم بوسهصد جور کرده بر ما، نادیده یک جنایت
آیا بر که گویم: این قصه‌ی پریشان؟یا بر که عرضه دارم این رنج بنهایت؟
عقلم به عشق او، چون رخصت بداد، گفتمروزی به سر در آیم زین عقل بی‌کفایت
دل وصف او به نیکی کردی همیشه، آریچون عشق سخت گردد دل کژ کند روایت
بی‌غم کجا توان بود؟ آسوده کی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا