شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2,704
  • بازدیدها 20,146
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #801
زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفتهر کو به دام زلف تو اندر فتاد رفت
بر بوی باد زلف تو شب روز می‌کنمدردا! کز اشتیاق تو عمرم به باد رفت
روزی اگر ز زلف تو بندی گشوده‌امبر من مگیر، کان به طریق گشاد رفت
گفتی که: بامداد مراد تو می‌دهمزان روز می‌شمارم و صد بامداد رفت
دل را غم تو زهر جفا داد و نوش کردجان از کف تو شربت غم خورد و شاد رفت
ظلمی که از غم تو گذشتت بر سرمرخ بازکن، که آن همه عدلست و داد رفت
گر اوحدی ز دست برفت ای، پسر، چه باک؟
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #802
زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفتهر کو به دام زلف تو اندر فتاد رفت
بر بوی باد زلف تو شب روز می‌کنمدردا! کز اشتیاق تو عمرم به باد رفت
روزی اگر ز زلف تو بندی گشوده‌امبر من مگیر، کان به طریق گشاد رفت
گفتی که: بامداد مراد تو می‌دهمزان روز می‌شمارم و صد بامداد رفت
دل را غم تو زهر جفا داد و نوش کردجان از کف تو شربت غم خورد و شاد رفت
ظلمی که از غم تو گذشتت بر سرمرخ بازکن، که آن همه عدلست و داد رفت
گر اوحدی ز دست برفت ای، پسر، چه باک؟
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #803
به وقت گل پی معشوق و باده باید رفتسوار عیش تراند، پیاده باید رفت
چمن بسان بهشتی گشاده روی طربدر آن بهشت به روی گشاده باید رفت
بهشت خوش نبود بی‌جمال نازک یاریکی دو ره پی آن حورزاده باید رفت
ز سیب ساده بود شاخها به موسم گلبه بوی آن رخ چون سیب ساده باید رفت
چون سر برون نهی از شهر و روی در صحرابزرگ‌زادگی از سهر نهاده باید رفت
در آن زمان که به عزم طرب شوی بر پاینشاط باده به سر در فتاده باید رفت
برای کاسه گرفتن سبو چو زد زانو
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #804
به وقت گل پی معشوق و باده باید رفتسوار عیش تراند، پیاده باید رفت
چمن بسان بهشتی گشاده روی طربدر آن بهشت به روی گشاده باید رفت
بهشت خوش نبود بی‌جمال نازک یاریکی دو ره پی آن حورزاده باید رفت
ز سیب ساده بود شاخها به موسم گلبه بوی آن رخ چون سیب ساده باید رفت
چون سر برون نهی از شهر و روی در صحرابزرگ‌زادگی از سهر نهاده باید رفت
در آن زمان که به عزم طرب شوی بر پاینشاط باده به سر در فتاده باید رفت
برای کاسه گرفتن سبو چو زد زانو
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #805
ترک من ترک من خسته‌دل زار گرفتشد دگرگونه دگری یار گرفت
این که در کار بلای دل ما می‌کوشیداثر قول حسودست که برکار گرفت
دل من آینه‌ی صورت او بود و ز غمآه می‌کردم و آن آینه زنگار گرفت
نه عجب خرقه‌ی پرهیزم اگر پاره شودبدرد دامن هر گل که درین خار گرفت
گر ز خاک در او میل سفر می‌نکنمنبود بر من مسکین، که گرفتار گرفت
بوی این درد، که امسال به همسایه رسیدز آتشی بود که در خرمن من پار گرفت
ای صبا، از چمن وصل نسیمی برسانکه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #806
چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفتاز وی نظر بدوز چو دل را فرو گرفت
بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلماز دیگری مگوی، که این خانه او گرفت
ای پیرخرقه،یک نفس این دلق سینه‌پوشبر کن ز من، که آتش غم در کو گرفت
جانا، تو بر شکست دل ما مگیر عیبچون سنگ می‌زنی، نبود بر سبو گرفت
گویی که ناقه ختنی را گره گشودباد صبا، که از سر زلف تو برگرفت
سگ باشد ار به صحبت سلطان رضا دهدآشفته‌ای که با سگ آن کوی خو گرفت
دل را ز اشتیاق تو،ای سرو ماهرخ
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #807
عمر به پایان رسید، راه به پایان نرفتکانچه مرا گفته‌اند دل ز پی آن نرفت
تن چو تحاشی فزود کار که بتوان نکرددل چونه مرد تو بود راه که بتوان نرفت
دل همه پیمانه جست هیچ نیامد به هوشتن همه پیمان شکست بر سر پیمان نرفت
دیو چو در مغز بود جستم و بیرن نشدنقش چو بر سنگ بود شستم و آسان نرفت
روز مکافات و عرض جز ستم و جز جفاخواجه چه گوید؟ چو این بنده به فرمان نرفت
نقد که گم کرده‌ایم از چه از آن فارغیم؟خواجه که نقد آن اوست از سر تاوان نرفت
ره به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #808
سری که دید؟ که در پای دلستانی رفتدلی، که ترک تنی کرد و پیش جانی رفت؟
از آن زمان که تو باغ مراد بشکفتیدگر کسی نشنیدم به بوستانی رفت
هزار نامه سیه شد به وصف صورت توهنوز در سخنش مختصر زیانی رفت
کلاه بخت جوان بر سر آن کسی داردکه دست او چو کمر در چنین میانی رفت
حدیث بوسه رها کن، که در عقیدت مندریغ نام تو باشد که بر زبانی رفت
مگر به سختی گور از بدن برون آیدوفا و مهر، که در مغز استخوانی رفت
بیا، که شیوه‌ی سر باختن به آن برسید
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #809
مرا حدیث غم یار من بباید گفتگرم به ترک سر خویشتن بباید گفت
حکایتی که زن و مرد از آن همی ترسندضرورتست که با مرد و زن بباید گفت
دل شکسته‌ی من گم شد، این سخن روزیبدان دو زلف شکن بر شکن بباید گفت
حدیث دوستی و قصه‌ی وفاداریبه من چه سود؟ به دلدار من به باید گفت
ز درد دوری او تا بکی کشم خواری؟چو طاقتم به سر آمد سخن بباید گفت
نسیم صبح، اگر از یوسفم جدا گشتیبما حکایت آن پیرهن بباید گفت
دوای درد دل اوحدی به دست کنمگرم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/5/19
ارسالی‌ها
11,805
پسندها
5,887
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
سطح
18
 
  • نویسنده موضوع
  • #810
شبی به ترک سر خویشتن بخواهم گفتحکایت تو به مرد و به زن بخواهم گفت
حدیث چهره و قد و رخ تو سر تاسربه پیش سوسن و سرو و سمن بخواهم گفت
ز چین زلف تو رمزی چو نافه سربستهدرین دو روز به مشک ختن بخواهم گفت
حکایت زقن و زلف و عارضت، یعنیحدیث یوسف و جاه و رسن بخواهم گفت
به جان رسید درین پیرهن تنم بی‌توبه ترک صحبت این پیرهن بخواهم گفت
رقیب قصه‌ی دردم که گفت می‌گویمرها مکن که بگوید، که من بخواهم گفت
جنایتی که تو بر جان اوحدی کردی
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا