You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,754
-
کاربران تگ شده
هیچ
از کف ایام امان کس نیافت | | وز روش دهر زمان کس نیافت |
شام و سحر هست رصددار عمر | | زین دو رصد خط امان کس نیافت |
رفت زمانی که ز راحت در او | | نام غم از هیچ زبان کس نیافت |
و آمد عهدی که ز خرمدلان | | در همه آفاق نشان کس نیافت |
اهل میندیش که در عهد ما | | سایهی عنقا به جهان کس نیافت |
جنس طلب کردی خاقانیا | | کم طلب آن چیز که آن کس نیافت |
زآتش اندیشه جانم سوخته است | | وز تف یارب دهانم سوخته است |
از فلک در سینهی من آتشی است | | کز سر دل تا میانم سوخته است |
سوز غمها کار من کرده است خام | | خامی گردون روانم سوخته است |
شعلههای آه من در پیش خلق | | پردهی راز نهانم سوخته است |
دولتی جستم، وبالم آمده است | | آتشی گفتم، زبانم سوخته است |
دیدهای آتش که چون سوزد پرند | | برق محنت همچنانم سوخته است |
شعر من زان سوزناک آمد که غم | | خاطر گوهر فشانم سوخته است |
در سخن من نایب... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
زخم زمانه را در مرهم پدید نیست | | دارو بر آستانهی عالم پدید نیست |
در زیر آبنوس شب و روز هیچ دل | | شمشادوار تازه و خرم پدید نیست |
هرک اندرون پنجرهی آسمان نشست | | از پنجهی زمانه مسلم پدید نیست |
ای دل به غم نشین که سلامت نهفته ماند | | وی جم به ماتم آی که خاتم پدید نیست |
دردا که چنگ عمر شد زا ساز و بدتر آنک | | سرنای گم به بودهی ماتم پدید نیست |
خاقانیا دمی که وبال حیات توست | | در سینه کن به گور که همدم پدید نیست |
زخم زمانه را در مرهم پدید نیست | | دارو بر آستانهی عالم پدید نیست |
در زیر آبنوس شب و روز هیچ دل | | شمشادوار تازه و خرم پدید نیست |
هرک اندرون پنجرهی آسمان نشست | | از پنجهی زمانه مسلم پدید نیست |
ای دل به غم نشین که سلامت نهفته ماند | | وی جم به ماتم آی که خاتم پدید نیست |
دردا که چنگ عمر شد زا ساز و بدتر آنک | | سرنای گم به بودهی ماتم پدید نیست |
خاقانیا دمی که وبال حیات توست | | در سینه کن به گور که همدم پدید نیست |
چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است | | چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است |
جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف | | تو راست معجزه و نام تو سلیمان است |
از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی | | زمانه از همه خونریزها پشیمان است |
بر آن دیار که باد فراق تو بگذشت | | به هر کجا که کنی قصد قصر ویران است |
شکست روزم در شب چه روز امید است | | گذشت آب من از سرچه جای دامان است |
ز وصل گوئی کم گوی، آن مرا گویند | | مرا ز درد چه پروای وصل هجران است |
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست | | می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست |
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت | | وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست |
چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد | | این چه عیب است بدین بیخردی وین چه خطاست |
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود | | بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست |
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق | | آن که او عالم سر است بدین حال گواست |
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم | | وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست |
چه شود گر من و تو... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای غره ماه از اثر صنع تو غرا | | وی طره شب از دم لطف تو مطرا |
نوک قلم صنع تودر مبدا فطرت | | انگیخته برصفحهی کن صورت اشیا |
سجاده نشینان نه ایوان فلک را | | حکم تو فروزنده قنادیل زوایا |
هم رازق بی ریبی و هم خالق بی عیب | | هم ظاهر پنهانی و هم باطن پیدا |
مامور تو از برگ سمن تا بسمندر | | مصنوع تو از تحت ثری تا بثریا |
توحید تو خواند بسحر مرغ سحر خوان | | تسبیح تو گوید بچمن بلبل گویا |
برقلهی کهسار زنی بیرق خورشید | | برپردهی زنگار کشی پیکر جوزا |
| | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
صل علی محمد دره تاج الاصطفا | | صاحب جیش الاهتدا ناظم عقد الاتقا |
بلبل بوستان شرع اختر آسمان دین | | کوکب دری زمین دری کوکب سما |
تاج ده پیمبران باج ستان قیصران | | کارگشای مرسلین راهنمای انبیا |
سید اولین رسل مرسل آخرین زمان | | صاحب هفتمین قرآن خواجهی هشتمین سرا |
طیب طیبه آستان طایر کعبه آشیان | | گوهر کان لامکان اختر برج کبریا |
منهدم از عروج او قبهی قصر قیصران | | منهزم از خروج او خسرو خطهی خطا |
روی تو قبلهی ملک کوی تو کعبه فلک | | مختلف تو قد هلک معتقد تو... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای صبح صادقان رخ زیبای مصطفی | | وی سرو راستان قد رعنای مصطفی |
آئینهی سکندر و آب حیات خضر | | نور جبین و لعل شکر خای مصطفی |
معراج انبیا و شب قدر اصفیا | | گیسوی روز پوش قمرسای مصطفی |
ادریس کو معلم علم الهی است | | لب بسته پیش منطق گویای مصطفی |
عیسی که دیر دایر علوی مقام اوست | | خاشاک روب حضرت اعلی مصطفی |
بر ذروه دنا فتدلی کشیده سر | | ایوان بارگاه معلای مصطفی |
وز جام روحپرور ما زاغ گشته م**س.ت | | آهوی چشم دلکش شهلای مصطفی |
خیاط کارخانهی لو... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا | | بالله قل لحاشتی ما بال رکب قد سری |
یاران برون رفتند و من در بحرخون افتادهام | | طرفی علی هجرانهم تبکی و ما تغنی البکا |
بار سفر بستند و من چون صید وحشی پای بند | | ساروا و من آماقنا اجروا ینا بیع الدما |
افتان و خیزان میروم تاکی رسم در کاروان | | و الرکب قد ساروا الی الایحاد و الحادی حدا |
محمل برون بردند و من چون ناقه میراندم ز پی | | قلبی هوی فی هوة و الدهر، ملق فی الهوی |
چون تیره نبود روز من کز آه عالم سوز من | | مد الغمام سرادقا اعلی شماریخ الذری |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.