You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده -*-*ابیات ناب ناب-*-*
هشیار سری بود ز سودای تو م**س.ت | | خوش آنکه ز روی تودلش رفت ز دست |
بیتو همه هیچ نیست در ملک وجود | | ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای دست تو آتش زده در خرمن من | | تو دست نمیگذاری از دامن من |
این دست نگارین که به سوزن زدهای | | هرچند حلال نیست در گردن من |
آن لطف که در شمایل اوست ببین | | وآن خندهی همچو پسته در پوست ببین |
نینی تو به حسن روی او ره نبری | | در چشم من آی و صورت دوست ببین |
چون جاه و جلال و حسن و رنگ آمد و بو | | آخر دل آدمی نه سنگست و نه رو |
آن کس که نه راست طبع باشد نه نکو | | نه عاشق کس بود نه کس عاشق او |
یک روز به اتفاق صحرا من و تو | | از شهر برون شویم تنها من و تو |
دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟ | | آنوقت که کس نباشد الا من و تو |
ما را نه ترنج از تو مرادست نه به | | تو خود شکری پسته و بادام مده |
گر نار ز پستان تو که باشد و مه | | هرگز نبود به از زنخدان تو به |
نه سرو توان گفت و نه خورشید و نه ماه | | آه از تو که در وصف نمیآیی آه |
هرکس به رهی میرود اندر طلبت | | گر ره به تو بودی نبدی اینهمه راه |
ای کاش نکردمی نگاه از دیده | | بر دل نزدی عشق تو راه از دیده |
تقصیر ز دل بود و گناه از دیده | | آه از دل و صد هزار آه از دیده |
ای بیرخ تو چو لالهزارم دیده | | گرینده چو ابر نوبهارم دیده |
روزی بینی در آرزوی رخ تو | | چون اشک چکیده در کنارم دیده |
ای مطرب ازان حریف پیغامی ده | | وین دلشده را به عشوه آرامی ده |
ای ساقی ازان دور وفا جامی ده | | ور رشک برد حسود، گو جامی ده |