You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
هشیار سری بود ز سودای تو م**س.ت | | خوش آنکه ز روی تودلش رفت ز دست |
بیتو همه هیچ نیست در ملک وجود | | ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
ای دست تو آتش زده در خرمن من | | تو دست نمیگذاری از دامن من |
این دست نگارین که به سوزن زدهای | | هرچند حلال نیست در گردن من |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
آن لطف که در شمایل اوست ببین | | وآن خندهی همچو پسته در پوست ببین |
نینی تو به حسن روی او ره نبری | | در چشم من آی و صورت دوست ببین |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
چون جاه و جلال و حسن و رنگ آمد و بو | | آخر دل آدمی نه سنگست و نه رو |
آن کس که نه راست طبع باشد نه نکو | | نه عاشق کس بود نه کس عاشق او |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
یک روز به اتفاق صحرا من و تو | | از شهر برون شویم تنها من و تو |
دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟ | | آنوقت که کس نباشد الا من و تو |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
ما را نه ترنج از تو مرادست نه به | | تو خود شکری پسته و بادام مده |
گر نار ز پستان تو که باشد و مه | | هرگز نبود به از زنخدان تو به |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نه سرو توان گفت و نه خورشید و نه ماه | | آه از تو که در وصف نمیآیی آه |
هرکس به رهی میرود اندر طلبت | | گر ره به تو بودی نبدی اینهمه راه |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
ای کاش نکردمی نگاه از دیده | | بر دل نزدی عشق تو راه از دیده |
تقصیر ز دل بود و گناه از دیده | | آه از دل و صد هزار آه از دیده |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
ای بیرخ تو چو لالهزارم دیده | | گرینده چو ابر نوبهارم دیده |
روزی بینی در آرزوی رخ تو | | چون اشک چکیده در کنارم دیده |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
ای مطرب ازان حریف پیغامی ده | | وین دلشده را به عشوه آرامی ده |
ای ساقی ازان دور وفا جامی ده | | ور رشک برد حسود، گو جامی ده |