متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار رهگذر ذهن |M.HADI کاربر انجمن یک رمان

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدا
نام مجموعه شعر:مجموعه اشعار رهگذر ذهن
شاعر: M.hadi


من همان مرغک بی بال و پرم
و تو آن مرغ که دادی یادم
همه مرغان به درازای دمی
یا به اندازه ی حتی نفسی
میتوانند که عاشق باشند
و در این عرصه به پهنای جهان
شور مجنون به دل و
همچو شقایق باشند
عشق را دانه بکارند به دل
و از آن سرو، درختی سرسبز
به بلندای نگاه دل عاشق سازند
 
آخرین ویرایش
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • نویسنده موضوع
  • #2
دوست دارم که قدم بردارم
بر زمین نم باران خورده
دوست دارم که قدم بگذارم
روی برگ های زمین افتاده
دوست دارم که تنم پر بکنم
ز هوای نفسی پاییزی
دوست دارم ک غزل بستانم
و بخوانم به طرب
دوست دارم ک از این تنهایی
بهره ی کامل کامل ببرم
دوست دارم که نگینی تنها
پیش چشم همه ی عاشق ها
بسرایم و بخوانم و گهی شاد شوم
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • نویسنده موضوع
  • #3
خانه بس تاریک است
و دلم دلتنگ شده
شهر تاریک و نمور
کوچه ها خاموش اند
و همه تنهایند
کس ب یاد کس نیست
همه در فکر خود اند
یاد هم، گاه شویم
که همین فاصله ها
گاه بسیار گران میباشند
 
آخرین ویرایش
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • نویسنده موضوع
  • #4
کاش میشد که هر از گاهی چند
با دل خوش و خیالی راحت
بین مردم لحظاتی خوش بود
کاش میشد که همه شاد شوند
دلشان پر ز سخن های لطیف
کامشان شیرین و
چشمشان خیره به یار
و کماکان دلشان خوش باشد
کاش میشد همه یکرو باشند
دلشان پاک و سفید
بی غل و غش ، آرام
همه با همدیگر
در پی یاری هم بی کم و کاست
یار هم بوده و باهم باشند
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • نویسنده موضوع
  • #5
دل خورشید گرفت
ماه رویش را بست
و همه مه رویان
پرده بر چهره زدند
آسمان نیلی شد
باز صبحدم رسید
خاک چشمش تر شد
ابر با ناله دمید
جنگل از این همه کار
عرقی سرد به جانش افتاد
نم زمین را شسته است
برگ ها زرد شدند
شاخه ها با دف باد
به چپ و راست گریزان هستند
و دلم میگوید
باز پاییز رسید
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • نویسنده موضوع
  • #6
جوری شده ذهنم که دگر تاب ندارد
یک واژه به غیر از قلم انگار ندارد
دستم به قلم رفته ولی لیک چه حاصل
وقتی که قلم راه به افکار ندارد
ناچار ورا چون به کف ام حال بگیرم
فهمم که قلم غبطه به خودکار ندارد
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • نویسنده موضوع
  • #7
نفسم تنهایی است
سفرم تنهایی است
سخنم تنهایی است
آخر این تنهایی
تا به کی در دل من خواهد ماند
تا به کی اینگونه
شب به بالین سرم تنهایی است ؟!!
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • نویسنده موضوع
  • #8
گویی امروز هوا گریان است
آسمان بیتاب است
آفتاب از دم عصر
غرق در خواب شده است
گریه دامن گیر است
بغض میگیرد و باز
خانه ی کوچک ما
به تحیر ماند
که به ناقوس سکوت بدنش
هق هقی خواهد خورد
و صدای سخن خاموشش
در دل کوچک شهر
باز خواهد پیچید
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • نویسنده موضوع
  • #9
عشق را باید سرود
درد را باید ربود
از میان سینه ها
کینه را باید زدود
حجر را باید کشید
زجر را با جان خرید
وز درون پیله ات
باید آخر سر جهید
حال ، دنیایت بزرگ
روزگارت بس سترگ
زندگی ات راحت است
فارغ از روباه و گرگ
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • نویسنده موضوع
  • #10
من و پاییز من و تنهایی
من و پاییز من و رسوایی
من و دلتنگی و بغض تو گلو
من و دلبستگی و شیدایی
من و پاییز بسی مثل همیم
من و آزردگیِ سودایی
من و پاییز برادر هستیم
برگ ریزیم چقدر رویایی
سرد سردیم و کبود است رخ هردویمان
خسته از رهگذری تکراری
من و پاییز صبوریم ولی
تا کی این حالت بس طوفانی ؟
 
امضا : hadi

موضوعات مشابه

عقب
بالا