- ارسالیها
- 1,624
- پسندها
- 27,923
- امتیازها
- 48,073
- مدالها
- 38
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #61
سلام سلام
شرمنده که نبودم، یه مشکلاتی پیش لومدم تا خواستم بنویسم مجبور شدوم بینیمو عمل کنم بعد دیگه کلا تخته بودم تا امروزز
ولی بلاخره اومدم![To Take Umbrage :to-take-umbrage: :to-take-umbrage:](/styles/default/xenforo/smilies/aiwan/light/to_take_umbrage.gif)
خلاصه نظر ندین قهر میکنم میرما![smiling-face-with-tear :smiling-face-with-tear: :smiling-face-with-tear:](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7)
خدای من. اون شبیهم نبود. اون پسر چهار ساله خود من بودم. خودِ کارن اشرافی. تیشرتمرو چنگ زدم. من میدونستم، میدونستم که پسر اصلی این خوانده نیستم. این رو خیلی وقت پیش فهمیده بودم. اما چیزی که باعث می شد مغزم در حد انفجار درد بگیره ادمهایی بودن که اطراف من توی عکس نشسته بودن.
کسایی که من تا به امروز فکر می کردم، ممکنه دشمن من باشن و بخوان بهم اسیب بزنن اما توی این عکس، من... منِ چهار ساله خندون...
شرمنده که نبودم، یه مشکلاتی پیش لومدم تا خواستم بنویسم مجبور شدوم بینیمو عمل کنم بعد دیگه کلا تخته بودم تا امروزز
ولی بلاخره اومدم
![To Take Umbrage :to-take-umbrage: :to-take-umbrage:](/styles/default/xenforo/smilies/aiwan/light/to_take_umbrage.gif)
خلاصه نظر ندین قهر میکنم میرما
خدای من. اون شبیهم نبود. اون پسر چهار ساله خود من بودم. خودِ کارن اشرافی. تیشرتمرو چنگ زدم. من میدونستم، میدونستم که پسر اصلی این خوانده نیستم. این رو خیلی وقت پیش فهمیده بودم. اما چیزی که باعث می شد مغزم در حد انفجار درد بگیره ادمهایی بودن که اطراف من توی عکس نشسته بودن.
کسایی که من تا به امروز فکر می کردم، ممکنه دشمن من باشن و بخوان بهم اسیب بزنن اما توی این عکس، من... منِ چهار ساله خندون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش