نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان اصالت این شخص مبهم است | نرگس سلیم پور کاربر انجمن یک رمان

NARGES-S

پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,624
پسندها
27,923
امتیازها
48,073
مدال‌ها
38
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #61
سلام سلام
شرمنده که نبودم، یه مشکلاتی پیش لومدم تا خواستم بنویسم مجبور شدوم بینیمو عمل کنم بعد دیگه کلا تخته بودم تا امروزز

ولی بلاخره اومدم :to-take-umbrage:
خلاصه نظر ندین قهر میکنم میرما:smiling-face-with-tear:


خدای من. اون شبیهم نبود. اون پسر چهار ساله خود من بودم. خودِ کارن اشرافی. تیشرتم‌رو چنگ زدم. من می‌دونستم، می‌دونستم که پسر اصلی این خوانده نیستم. این رو خیلی وقت پیش فهمیده بودم. اما چیزی که باعث می شد مغزم در حد انفجار درد بگیره ادم‌هایی بودن که اطراف من توی عکس نشسته بودن.
کسایی که من تا به امروز فکر می کردم، ممکنه دشمن من باشن و بخوان بهم اسیب بزنن اما توی این عکس، من... منِ چهار ساله خندون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : NARGES-S

NARGES-S

پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,624
پسندها
27,923
امتیازها
48,073
مدال‌ها
38
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #62
زبانی که حرف می‌زدم برام عجیب بود. فرانسوی بود، برای منِ 25 ساله غریب بود اما برای بچه چهار ساله ایی که صداشو می شنیدم انگار زبان مادریش بود. زبانی که بیشتر از همه عاشقش بود. ربانی که بهش عشق می‌ورزید.
کم کم تصویر ناواضحی جلوی چشمام شکل گرفت. همه چیز مات بود اما می‌دیدم، می‌شنیدم. اون بچه من بودم، می‌دودیم و می‌خندیدم. دستام روتوی هوا باز می‌کردم و تقریبا خودم رو توی اغوش اریک پرت می‌کردم. اریکی که از چندین سال پیش هیچ تغیری نکرده بود. کم کم ماتی تصاویر از بین می رفت و می دیدم که دارم خودم رو توی اغوشش تاب می‌دم. با موهاش بازی می‌کردم و حرصشو در می‌اوردم همین باعث می شد من و پسر چشم یخی که کنار اریک وایساده بود از ته دل بخندیم. صای خنده‌هایی که که قلبم رو می شکافت، صدای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : NARGES-S

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا