- ارسالیها
- 6,189
- پسندها
- 17,400
- امتیازها
- 78,373
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #51
دایم در تنم جان داشتم
یاد آن روزی که دائم درتنم جان داشتم
در حریم سینه ام قلبی غزلخوان داشتم
عشق دشت باشکوه پونه وبابونه بود
در میان دشت گلهای فراوان داشتم
عطر یاس و نرگس و سوسن درون خانه ام
در کنار پنجره آهنگ باران داشتم
رد پای شادمانی بود روی چهره ام
گنج خوشبختی درون خانه پنهان داشتم
یوسفی بودم که از لطف خدای مهربان
آرزومندی درون شهر کنعان داشتم
برتنم تنپوش عشق و درسرم شوق وصال
کفر زندان بود و من در سینه ایمان داشتم
سرد وگرم روزگاران هم حریف من نبود
بر سرم تا سایه بان مهر جانان داشتم
دست بی رحم خزان برشاخسارم حمله کرد
یاد باد آن روزگاری که گلستان داشتم
یاد آن روزی که دائم درتنم جان داشتم
در حریم سینه ام قلبی غزلخوان داشتم
عشق دشت باشکوه پونه وبابونه بود
در میان دشت گلهای فراوان داشتم
عطر یاس و نرگس و سوسن درون خانه ام
در کنار پنجره آهنگ باران داشتم
رد پای شادمانی بود روی چهره ام
گنج خوشبختی درون خانه پنهان داشتم
یوسفی بودم که از لطف خدای مهربان
آرزومندی درون شهر کنعان داشتم
برتنم تنپوش عشق و درسرم شوق وصال
کفر زندان بود و من در سینه ایمان داشتم
سرد وگرم روزگاران هم حریف من نبود
بر سرم تا سایه بان مهر جانان داشتم
دست بی رحم خزان برشاخسارم حمله کرد
یاد باد آن روزگاری که گلستان داشتم