شاعر‌پارسی اشعار خاقانی

  • نویسنده موضوع ف.شیرشاهی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 155
  • بازدیدها 4,421
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • #91
بشنو ای پیر پند خاقانی
خاک توست این جوان علم طلب
جان علم است فقر و علم تن است
علم جان جوی و جان علم طلب
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • #92
سیزده جنس نهاده است نبی​
که همه مسخ شدند و همه هست​
ز آن یکی خرس که بد خنثی طبع​
دیگری پیل که شد فسق پرست​
من خری دیدم کو مسخ نبود​
خوک شد چون ز خری کردن جست​
بود اول خر و آخر شد خوک​
چون به بنگاه خسان دل دربست​
سفله‌ای بود سفیهی شد دون​
پشه‌ای آمد و شد پیلی م**س.ت​
بتر خلق...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • #93
چون ز یاران رفته یاد آرم
آه و واحسرتا علی من مات
چون ز عمر گذشته یاد آرم
آه و واغصتا علی مافات
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • #94
خوش سواری است عمر خاقانی
صیدگه دهر و بارگیر اوقات
پیش کان زین خود ز پشت حیات
بفکند نفل صید نعل کن حسنات
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • #95
زندگانی چو مال میراث است
که نبینی بقاش جز به زکات
پس ز طاعت بده زکاتش از آنک
به زکات است مال را برکات
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • #96
کو آنکه نقد او به ترازوی هفت چرخ​
شش دانگ بود راست بهر کفه‌ای که سخت​
در بیع گاه دهر به بادی بداد عمر​
در قمرهٔ زمانه به خاکی بباخت بخت​
جوزا گریست خون که عطارد ببست نطق​
عنقا بریخت پر که سلیمان گذاشت تخت​
زین غبن چتر روز چرا نیست ریز ریز​
زین غم عمود صبح چرا نیست لخت لخت​
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • #97
دروغ است آنکه گوید این که در سنگ​
فروغ خور عقیق اندر یمن ساخت​
دل او هست سنگین پس چه معنی​
که عشق او عقیق از اشک من ساخت​
من از دل آزمائی دست شستم​
که او در زلف آن دلبر وطن ساخت​
به کرم پیله می‌ماند دل من​
که خود را هم به فعل خود کفن ساخت​
کنون دل انده دل...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • #98
دوش آن زمان که چشمهٔ زراب آسمان​
سیماب‌وار زین سوی چاه زمین گریخت​
مه را گرفته دیدم گفتم ز تیغ میر​
جرم فلک پس سپر آهنین گریخت​
لرزان ستارگان ز حسام حسام دین​
چون سگ گزیده‌ای که ز ماء معین گریخت​
سیمرغ دولت از فزع دیو گوهران​
در گوهر حسام سلیمان نگین گریخت​
حرزی است کز قلادهٔ اهریمن خبیث​
بگسست و در حمایل روح المین...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • #99
دوست دشمن گشت و دشمن دوست شد خاقانیا​

آن زمان کاقبال بی‌ادبار بینی بر درت​
تا تو دولت داری آن کت دوست‌تر دشمن‌تر است​
ز آن که نتواند که بیند شاهد خود در برت​
پس چو دولت روی برتابد تو را از هر که هست​
دوست تر گشت آنکه بود از ابتدا دشمن ترت​
دشمن معشوق خود را دوست دارد هر کسی​
این قیاس از خویشتن کن گر نیاید باورت​
دوست از نزدیکی دولت شد اول دشمنت​
دشمن از دوری دولت شد به آخر غم خورت​
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • #100
گفتم ای دل بهر دربان جلال
نعل اسب از تاج دانائی فرست
دل جوابم داد کز نعل پی‌اش
تاج هفت اجرام بالائی فرست
نکتهٔ او دانه و ارواح است مرغ
دانه زی مرغان صحرائی فرست
این دو طفل هندو از بام دماغ
بر در صدرش به مولائی فرست
یا ز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا