شاعر‌پارسی اشعار خاقانی

[Hilary]

انی لاخدم ناصح الخلفاء​

مرد الائمة خاضع الحنفاء​

بتحیة مشفوعة بمحامد​

و محامد مقرونة بدعاء​

و تعارف اکبرته بتذکر​

و تذکر و شخصة بثناء​

و لدیه لی مشفع من خلقه​

قد سرنی لازال فی السراء​

لقبول مدی حبه حرمته​

مسودة و حمامة البیضاء​

و قبوله فرشات معارا الامعارا​

...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Hilary]

​

امشرب الخضر ماء بغداد​

او نار موسی لقاء بغداد​

کوثرنا دجلة و جنتنا الکرخ​

و طوبی هواء بغداد​

و قل لمصر بذکر مصراتت​

فما لمصر سناء بغداد​

تالله للنیل صفو دجلة لا​

ولا لمصر صفاء بغداد​

هیهات این استقال مصرکم​

و این این اعتلاء...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Hilary]

​

اعاد روحی هواء بغداد​

و زاد روحی قضاء بغداد​

یصید لیث الرجال خاتلة​

بعین ظبی نساء بغداد​

ترمی برشق اللحاظ و اعجبا​

آرامیات ظباء بغداد​

بالمسک قدت نبالها و لها​

ابهی نصالا نساء بغداد​

اذا اظل السماء یحجبها​

اضحت و اضحت سماء...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Hilary]

یاسیف ناظرة کصبح مسفر​

سفر الصباح نهعم صباحا و اسفر​

یخفی و یبدی الصبح لونا خائلا​

لعذارها فخیالها المتنفر​

خضب الصباح الجو صبغ حنائها​

او وشم انملها بعینی مبصر​

عن مقلة الافاق کحل ظلامها​

محت السماء بطلها المتقطر​

کان الوثیر علی السماء منشرا​

فاکتن فی کم الصباح المشعر​

...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Hilary]

گفتی از شاهان تو را دل فارغ است​

دل ز شاهان فارغ است آری مرا​

والی ری کز خراسان رفتنم​

منع کرد آن، نیست آزاری مرا​

گر شدن ز آن سو کسی را رخصه نیست​

رخصه بایستی شدن باری مرا​

من به پیران خراسان می‌شوم​

نیست با میران او کاری مرا​

 

[Hilary]

ما غم کس نخورده‌ایم مگر​

که دگر کس نمی‌خورد غم ما​

ما غم دیگران بسی خوردیم​

دیگری نیز بشکرد غم ما​

​

 

[Hilary]

نظاره کنان به روی خوبت

چون درنگرند از کران‌ها

در روی تو روی خویش بینند

این است تفاوت نشان‌ها

 

[Hilary]

​

چون شاه بازگشت ز ابخاز روز عید​

فرمود چاشتگه گذری بر کلیسیا​

من بانگ برکشیدم و گفتم که ای دریغ​

اسلامیان به کعبه و ما در کلیسیا​

 

[Hilary]

ای در آبدار توانی ز پیچ و خم

در آب شد ز شرمم صد راه زیر آب

تو چون کتان کاهی و من چون کتان کاه

دل گاه زیر آتش و تن گاه زیر آب

حال من و تو از تو و من دور نیست از آنک

تو آب زیر کاهی و من کاه زیر آب

 

[Hilary]

قطب سپهر رفعت یعنی رکاب شاه​

در اوج‌دار ملک رسید از کران آب​

زان پس که تاخت رخش به هرا چو نوبهار​

چون باد دی ببست رکاب و عنان آب​

وز آرزوی سکهٔ او هم به فر او​

زر درست شد درم ماهیان اب​

دریاست شاه و زیر رکاب آتشین نهنگ​

صافی نهنگ و جای جواهر بسان آب​

...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.