نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار فخرالدین عراقی

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 342
  • بازدیدها 8,332
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #121
نظر ز حال من ناتوان دریغ مدار

نظارهٔ رخت از عاشقان دریغ مدار

اگر سزای جمال تو نیست دیده رواست

خیال روی تو باری ز جان دریغ مدار

به پرسش من رنجور اگر نمی‌آیی

عنایتی ز من ناتوان دریغ مدار

ز خوان وصل تو چون قانعم به دیداری

تو نیز این قدر از میهمان دریغ مدار

به من، که گرد درت چون سگان همی گردم

نواله گر ندهی، استخوان دریغ مدار

چو دوستان را بر تخت وصل بنشانی

ز من، که خاک توام، آستان دریغ مدار

چو با ندیمان جام ش*ر..اب نوش کنی

نصیب جرعه‌ای از خاکیان دریغ مدار

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #122
غلام روی توام، ای غلام، باده بیار

که فارغ آمدم از ننگ و نام، باده بیار

کرشمه‌های خوش تو ش*ر..اب ناب من است

درآ به مجلس و پیش از طعام باده بیار

به غمزه‌ای چو مرا م**س.ت می‌توانی کرد

چه حاجت است صراحی و جام؟ باده بیار

به مستی از لب تو وام کرده‌ام بوسی

گر آمدی به تقاضای وام، باده بیار

مگر که مرغ طرب درفتد به دام مرا

شده است تن همه دیده چو دام، باده بیار

کجاست دانهٔ مرغان؟ که طوطی روحم

فتاد از پی دانه به دام، باده بیار

نظام بزم طرب از می است، مجلس ما

چو می نگیرد بی می نظام، باده بیار

عنان ربود ز من توسن طرب، ساقی

مگر زبون شود این بدلگام، باده بیار

ز انتظار چو ساغر دلم پر از خون شد

مدار منتظرم بر دوام، باده بیار

اگر چه روز فروشد، صبوح...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #123
مرا از هر چه می‌بینم رخ دلدار اولی‌تر

نظر چون می‌کنم باری بدان رخسار اولی‌تر

تماشای رخ خوبان خوش است، آری، ولی ما را

تماشای رخ دلدار از آن بسیار اولی‌تر

بیا، ای چشم من، جان و جمال روی جانان بین

چو عاشق می‌شوم باری، بدان رخسار اولی‌تر

ز رویش هرچه بگشایم نقاب روی او اولی

ز زلفش هر چه بر بندم، مرا زنار اولی‌تر

کسی کاهل مناجات است او را کنج مسجد به

مرا، کاهل خراباتم، در خمار اولی‌تر

فریب غمزهٔ ساقی چو بستاند مرا از من

لبش با جان من در کار و من بی‌کار اولی‌تر

چو زان می درکشم جامی، جهان را جرعه‌ای بخشم

جهان از جرعهٔ من م**س.ت و من هشیار اولی‌تر

به یک ساغر در آشامم همه دریای مستی را

چو ساغر می‌کشم، باری، قلندروار اولی‌تر

خرد گفتا: به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #124
نیم چون یک نفس بی غم دلم خون خوار اولی‌تر

ندارم چون دلی خرم، تنی بیمار اولی‌تر

نیابد هر که دلداری، چو من زار و حزین اولی

نبیند هر که غمخواری، چو من غمخوار اولی‌تر

دلی کز یار خود بویی نیابد تن دهد بر باد

چنین دل در کف هجران اسیر و زار اولی‌تر

وصال او نمی‌یابم، تن اندر هجر او دارم

به شادی چون نیم لایق، مرا تیمار اولی‌تر

چو درد او بود درمان، تن من ناتوان خوشتر

چو زخم او شود مرهم، دلم افگار اولی‌تر

چو روزی من از وصلش همه تیمار و غم باشد

به هر حالی مرا درد و غم بسیار اولی‌تر

دلا، چون عاشق یاری، به درد او گرفتاری

همی کن ناله و زاری، که عاشق زار اولی‌تر

هر آنچه آرزو داری برو از درگه او خواه

ز هر در، کان زند مفلس، در دلدار اولی‌تر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #125

سر به سر از لطف جانی ای پسر

خوشتر از جان چیست؟ آنی ای پسر

میل دل‌ها جمله سوی روی توست

رو که شیرین دلستانی ای پسر

زان به چشم من درآیی هر زمان

کز صفا آب روانی ای پسر

از می حسن ار چه سرمستی، مکن

با حریفان سرگرانی ای پسر

وعده ای می ده، اگر چه کج بود

کز بهانه درنمانی ای پسر

بر لب خود بوسه زن، آنگه ببین

ذوق آب زندگانی ای پسر

زان شدم خاک درت کز جام خود

جرعه‌ای بر من فشانی ای پسر

از لطیفی می‌نماند کس به تو

زان یقینم شد که جانی ای پسر

گوش جان‌ها پر گهر در حضرتت

کز سخن در می‌چکانی ای پسر

در دل و چشمم، ز حسن و لطف خویش

آشکارا و نهانی ای پسر

نیست در عالم عراقی را دمی

بی لب تو زندگانی ای پسر

 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #126
آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟

یا سرشته آب حیوان با شکر؟

نی خطا گفتم: کجا لذت دهد

آب حیوان پیش آن لب یا شکر؟

کس نگوید نوش جان‌ها را نبات

کس نخواند جان شیرین را شکر

لعل تو شکر توان گفت، ار بود

کوثر و تسنیم جان افزا شکر

قوت جان است و حیات جاودان

نیست یار لعل تو تنها شکر

ای به رشک از لعل تو آب حیات

وی خجل زان لعل شکرخا شکر

وامق ار دیدی لب شیرین تو

خود نجستی از لب عذرا شکر

نام تو تا بر زبان ما گذشت

می‌گدازد در دهان ما شکر

از لب و دندان تو در حیرتم

تا گهر چون می‌کند پیدا شکر؟

تا دهانت شکرستان گشت و لب

در جهان تنگ است چون دلها شکر

من چرا سودایی لعلت شدم

از مزاج ار می‌برد سودا شکر؟

گرد لعل تو همی گردد نبات

نی، طمع دارد از آن لبها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #127
ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر

چاره ساز آن را که از تو نیستش یک دم گزیر

مانده در تیه فراقم، رهنمایا، ره نمای

غرقهٔ دریای هجرم، دستگیرا، دست گیر

در دل زارم نظر کن، کز غمت آمد به جان

چاره کن، جانا، که شد در دست هجرانت اسیر

سوی من بنگر، که عمری بر امید یک نظر

مانده‌ام چون خاک بر خاک درت خوار و حقیر

از تو بو نایافته، نه راحتی دیده ز عمر

ساخته با درد بی‌درمان تو، مسکین فقیر

دل که سودای تو می‌پخت آرزویش خام ماند

کو تنور آرزو تا اندر او بندم فطیر؟

دایهٔ مهرت به شیر لطف پرورده است جان

شیرخواره چون زید، کش باز گیرد دایه شیر؟

ز آفتاب مهر بر دل سایه افگن، تا شود

در هوای مهر روی تو چو ذره مستنیر

گر فتد بر خاک تیره پرتو عکس رخت

گردد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #128
بر درت افتاده‌ام خوار و حقیر

از کرم، افتاده‌ای را دست گیر

دردمندم، بر من مسکین نگر

تا شود درد دلم درمان پذیر

از تو نگریزد دل من یک زمان

کالبد را کی بود از جان گزیر؟

دایهٔ لطفت مرا در بر گرفت

داد جای مادرم صد گونه شیر

چون نیابم بوی مهرت یک نفس

از دل و جانم برآید صد نفیر

دل، که با وصلت چنان خو کرده بود

در کف هجرت کنون مانده است اسیر

باز هجرت قصد جانم می‌کند

کشته‌ای را بار دیگر کشته گیر

 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #129
به دست غم گرفتارم، بیا ای یار، دستم گیر

به رنج دل سزاوارم، مرا مگذار، دستم گیر

یکی دل داشتم پر خون، شد آن هم از کفم بیرون

چو کار از دست شد بیرون، بیا ای یار، دستم گیر

ز وصلت تا جدا ماندم همیشه در عنا ماندم

از آن دم کز تو واماندم شدم بیمار، دستم گیر

کنون در حال من بنگر: که عاجز گشتم و مضطر

مرا مگذار و خود مگذر، درین تیمار دستم گیر

به جان آمد دلم، ای جان، ز دست هجر بی‌پایان

ندارم طاقت هجران، به جان، زنهار، دستم گیر

همیشه گرد کوی تو همی گردم به بوی تو

ندیدم رنگ روی تو، از آنم زار، دستم گیر

چو کردی حلقه در گوشم، مکن آزاد و مفروشم

مکن جانا فراموشم، ز من یاد آر، دستم گیر

شنیدی آه و فریادم، ندادی از کرم دادم

کنون کز پا درافتادم، مرا بردار، دستم گیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #130
بی‌دلی را بی سبب آزرده گیر

خاکساری را به خاک اسپرده گیر

خسته‌ای از جور عشقت کشته دان

واله‌ای از عشق رویت مرده گیر

گر چنین خواهی کشیدن تیغ غم

جانم اندر تن چون خون افسرده گیر

چند خواهی کرد ازین جور و ستم؟

بی‌دلی از غم به جان آزرده گیر

برده‌ای، هوش دلم، اکنون مرا

نیم جانی مانده وین هم برده گیر

گر بخواهی کرد تیمار دلم

از غم و تیمار جانم خرده گیر

ور عراقی را تو ننوازی کنون

عالمی از بهر او آزرده گیر

 
امضا : Hilary

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا