متون و دلنوشته‌ها تیمآرِسْتآني‍ توء‍؛ کآش‍ تَجويزَت‍ کُنَند

[آقای گودرزی]

گفت : فراموشم كن !
من در هيچ خيابانی با تو قدم نزدم
زبانم بند آمد كه بگويم ؛
قدم نزدم ...
ولی در تمام كوچه های اين شهر
به تو فكر کردم...

 

[آقای گودرزی]

از جهان ترد شدم کنج قفس سرد شدم
دختری گوشه ی زندان دلم میرقصید
کُشتمَش!
تا که بفهمد من دگر مرد شدم …

 

[آقای گودرزی]

هر کی زنگ دلتو زد
جواب نده
یه سری بچه هستن
زنگ میزنن فرار میکنند

 

[آقای گودرزی]

با دلت حسرتِ هم صحبتی ام هست ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم...؟!

#فاضل_نظری

 

[آقای گودرزی]

‏ز کدام رَه رسیدی؟
ز کدام در گذشتی؟

که ندیده،
دیده ناگَه
به درون دل فِتادی؟

هوشنگ ابتهاج

 

[آقای گودرزی]

منِ سرما زده را
گرم در آغوش بگیر

به هوای بغلت بود
که سرما خوردم ...!

 

[آقای گودرزی]

بـہ هر ڪـہ گفتم دوستت دارم رفت !
من در ڪاهش جمعیت این شهر دخیلم ...

 

[آقای گودرزی]

‏- قایم موشک بازی کنیم؟
+ آره اما اگه تو رو پیدا کنم میبوسمت
- باشه اگه منو پیدا نکردی من پشت در هستم..

 

[آقای گودرزی]

_چقدر کم حرف شدی

+حوصله ندارم

_شایدم حرفاتو جای دیگه زدی،واسه یکی دیگه

+بعد از این همه مدت همدیگه روندیدیم که این حرفارو بزنیم

_واسه تو بعد ازاین همه مدته،منِ احمق هر روز وایمیسم کنج دیوارو رفت وآمدتو نگاه میکنم

+اصلا عوض نشدی..هنوز همون پسر بی منطقِ ترمِ یکی!

_آره خب عوض شدن تخصص تو بود...یدفه عوض شدن،اونم با منطق با دلیل باحرف...با دروغ

_مشکلت اینه نمیخوای فراموش کنی

+نه...مشکلم اینه باور کردم...حرفاتو...خودتو...چشماتو
حالا نه اینکه نخوام...نمیتونم فراموش کنم اون روزارو

_پس بزار یه چیزی بهت بگم...راستش همون روزام توی خلوت خودم نمیتونستم دوسِت داشته باشم...اما تو همه چیزو جدی گرفته بودی .

این جمله را که گفت از صحنه ی نمایش زدم بیرون، هیچ کدام...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[آقای گودرزی]

تا یادت می کنم
باران می آید...
نمی دانستم
لمس خیالت هم
وضو می خواهد!