روی سایت دلنوشتهٔ حسِِ جدید | نیلو .ج کاربر انجمن یک رمان

[Niloo.j]

***
حرف دارم. حرف های ناگفته زیادی دارم؛ اما حرفم نمی‌آید.
وقتی حرف دارم و تو را ندارم، ‌چه بگویم؟
حرف، نه از این حرف‌هایی که با دست نوشته می‌شود و با چشم خوانده می‌شود.
نه از این حرف‌ها که منتظر سین بمانم؛ منتظر بالا و پایین شدن سرعت نت بمانم.
دلم حرف می‌خواهد؛ حرفی که با دهانم بزنم و با گوش‌هایت شنوا باشی.
دلم حرفی می‌خواهد که با بوسه روی گونه‌هایم شروع شود و با بوسه روی آن‌یکی گونه‌ام تمام شود.
دلبر، حرف‌ها دارم.
این حسِ این روزهای من است.
​

 

[Niloo.j]

***
دلم چیزی می‌خواهد که نمی‌دانم چیست.
نه، می‌دانم چه می‌خواهم؛ ولی قابل بیان نیست.
نه، قابل بیان است؛ ولی نمی‌دانم چگونه توضیح و توصیف کنم.
دلم... چطور بگویم؟ دلم یک کلیپ عاشقانه می‌خواهد،
بازیگرانش من و تو باشیم و آن‌قدر درآغوشت گم شوم‌ که همه حسرت بخورند.
دلم می‌خواهد خانه‌ای پر از گل و باغ و درخت لوکیشن کلیپ زندگیمان باشد.
وارد خانه که شویم کف خانه پراز گل‌برگِ گل رز باشد،‌ شمع باشد‌ و موسیقی و نور ملایم مهتاب میز شام دونفره‌مان را روشن کند.
دلم تو را می‌خواهد.
این تمام حسِ من است.​

 

[Niloo.j]

***
آخرین حس؛
داشتن و نداشتنت، بودن و نبودنت، مُردن یا‌ زیستن.
نمی‌دانم چه به سر من و حسِ من و عشق من خواهد آمد.
فقط کاش حسِ لمست را بچشم و بعد هر چه بادا باد.
آخرین حس، حسِ لمس توست و چقدر بی‌تاب آن لحظه می‌مانم.

پ.ن: حس هایم تمام شد؛ ولی احساسم هرگز.​

 

[Maede Shams]

​