فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار فریدون مشیری

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • #51
شعر گرگ فریدون مشیری


گفت دانایی که: گرگی خیره سر

هست پنهان در نهاد هر بشر!


لاجرم جاری است پیکاری سترگ

روز و شب، مابین این انسان و گرگ


زور بازو چاره این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست


ای بسا انسان رنجور پریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش


وی بسا زور آفرین مرد دلیر

هست در چنگال گرگ خود اسیر


هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته می‌شود انسان پاک


وآنکه از گرگش خورد هردم شکست

گرچه انسان می‌نماید گرگ هست


و آن که با گرگش مدارا می‌کند

خلق و خوی گرگ پیدا می‌کند


در جوانی جان گرگت را بگیر!

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر


روز پیری، گر که باشی هم چو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر


مردمان گر یکدگر را می‌درند

گرگ‌هاشان رهنما و رهبرند


اینکه انسان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sama_Shams
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] PinkCrow

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • #52
بر ماسه‌ها نوشتم :

دریای هستی من

از عشق توست سرشار

این را به یاد بسپار


بر ماسه‌ها نوشتی :

ای همزبان دیرین

این آرزوی پاکیست

اما به باد بسپار
 
امضا : Sama_Shams
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • #53
آنکس که درد عشق بداند

اشکی بر این سخن بفشاند:


این سان که ذره‌های دل بی‌قرار من

سر در کمند عشق تو‌

جان در هوای توست

شاید محال نیست که بعد از هزار سال،

روزی غبار ما را آشفته پوی باد؛

در دوردست دشتی از دیده‌ها نهان

بر برگ ارغوانی

پیچیده با خزان

یا پای جویباری

چون اشک ما روان

پهلوی یکدیگر بنشاند!

ما را به یکدیگر برساند!
 
امضا : Sama_Shams

Bina.a

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,086
پسندها
24,516
امتیازها
47,073
مدال‌ها
24
  • #54
در فروبسته‌ترین دشواری
در گران‌بارترین نومیدی،
بارها بر سر خود بانگ زدم:
"هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!"
بیستون را یاد آر، دست‌هایت را بسپار به کار
کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!
وَه چه نیروی شگفت انگیزی‌ست
دست‌هایی که به هم پیوسته ست...!
 
امضا : Bina.a

Bina.a

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,086
پسندها
24,516
امتیازها
47,073
مدال‌ها
24
  • #55
گفته بودند ‌«از پس هر گریه، آخر خنده‌ای‌ست»
این سخن بیهوده نیست...
زندگی مجموعه‌ای از اشک و لبخند است
خنده‌ی شیرینِ فروردین
بازتابِ گریه ی پربارِ اسفند است...
 
امضا : Bina.a

Bina.a

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,086
پسندها
24,516
امتیازها
47,073
مدال‌ها
24
  • #56
ساز تو دهد روح مرا قدرت پرواز
از حنجره‌ات، پنجره‌ای سوی خدا باز
احساس من و ساز تو
جان‌های هم‌آهنگ
جان من و آوای تو، یاران هم آواز
گلبانگ تو روشنگر جان است
قول و غزلت پرچم شادی‌ست
برافراز
 
امضا : Bina.a

Bina.a

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,086
پسندها
24,516
امتیازها
47,073
مدال‌ها
24
  • #57
هیچ و باد است جهان
گفتی و باور کردی؟!
کاش، یک روز، به اندازه‌ی هیــچ
غم بیهوده نمی‌خوردی!
کاش، یک لحظه، به سرمستی بـــاد
شاد و آزاد به سرمی‌بردی
 
امضا : Bina.a

Bina.a

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,086
پسندها
24,516
امتیازها
47,073
مدال‌ها
24
  • #58
درختی خشک را مانم به صحرا
که عمری سر کند تنهای تنها
نه بارانی که آرد برگ و باری
نه برقی تا بسوزد هستیش را
 
امضا : Bina.a

Bina.a

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,086
پسندها
24,516
امتیازها
47,073
مدال‌ها
24
  • #59
امــروز دســت گیــر
کــه فــردا،
از دســت رفتــه اســت؛
انســان خستــه‌ای کــه نجــاتــش بــه دســت تــوســت...
 
امضا : Bina.a

Bina.a

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,086
پسندها
24,516
امتیازها
47,073
مدال‌ها
24
  • #60
دل من دير زمانی‌ست كه می‌پندارد:
بی‌گمان سنگدل است آن‌كه روامی‌دارد
جان اين ساقه‌ی نازك را دانسته بيازارد!
«دوستی» نيز گلی است؛
مثل نيلوفر و ناز،
ساقه ترد ظريفی دارد
زندگی، گرمی دل‌های به هم پيوسته‌ست
تا در آن دوست نباشد، همه درها بسته‌ست...
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه،
عطرافشان‌،
گلباران باد!
 
امضا : Bina.a

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا