- تاریخ ثبتنام
- 21/5/19
- ارسالیها
- 5,460
- پسندها
- 14,545
- امتیازها
- 54,473
- مدالها
- 24
- سن
- 31
سطح
21
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #11
وقتی آهنگ تموم شد دستام رو پایین آوردم که صدای دست زدنشون بلند شد از جام بلند شدم و کلاه خیالیم رو برداشتم و گفتم:- ممنون... خیلی ممنون.
روشان که حالا چادری روی سرش بود گفت:
- خیلی خوب بود داداش.
- ممنون حالا بفرمایین بشینیم.
همه به سمت مبلها رفتیم و نشستیم که یهو رویان با گوشی من از راه رسید و گفت:
- عمو گوشیت زنگ میخوره.
با خنده گفتم:
- باز شما دوتا رفته بودین توی اتاق من.
خودش رو مظلوم کرد و سرش رو پایین انداخت و درحالی که پاش رو روی زمین می کشید، گفت:
- آخه اون خرس نارنجی رو میخواستم.
روی موهاش رو ناز کردم و گفتم:
- به خودم میگفتی بهت میدادم.
با خنده سرش بالا آورد و با ذوق گفت:
- واقعنی؟
با خنده گفتم:
- واقعنی ولی باید صبر کنی یه زنگ بزنم.
- باشه عمو.
و به طرف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش