مهم ◕⁩| تاپیك جامع اتمام ویرایش |◕⁩

[P A R I S A]

کامل شده - دلنوشته اندکی مرا بشنو | _sanam_gh کاربر انجمن یک رمان

به نام خدا نام دلنوشته: اندکی مرا بشنو نام نویسنده : _sanam_gh تگ: منتخب ویراستار:PARISA_Z مقدمه : زمانه را می‌بینم چه با تجربه دهانم را از سکوت دوخت دلم را از حرف پر کرد! حال ایستاده در کناری نگاهی پر تنفر به نااحوالی هایم می‌اندازد! و مرا به مرور خاطرات وادار می‌کند...

forum.1roman.ir

sanam_gh_
ممنون بابت رعایت کردن نکات ویرایشی
دلنوشته زیبایی بود لذت بردم.
موفق باشید
ایام به کام

 

[S.LOTFI]

درود❤
Rainy عزیز، ویرایش دلنوشته شما به اتمام رسید.

کامل شده - دلنوشته‌ی هاله‌ی سیاه | Hadis.ka کاربر انجمن یک رمان

به نام خالق عشق دلنوشته: هاله‌ی سیاه نویسنده: Hadis.ka تگ: محبوب ویراستار : @setarehlotfi_s (ستاره لطفی ) مقدمه: هوای ابری خبر از باران می‌دهد رگبار و طوفان خبر از سرسبزی پس از آن می‌دهد؛ ولی در اصل هوای ابری بغض آسمان است و رگبار و طوفان فوران غم‌های تلنبار شده‌اش..!

forum.1roman.ir

​

 

[S.LOTFI]

A.Tavakoli ویرایش دلنوشتهٔ شما به پایان رسید.

دلنوشته اینجا جای زندگی نیست! | آرزو توکلی کاربر انجمن یک رمان

نام دلنوشته: اینجا جای زندگی نیست! نام نویسنده: آرزو توکلی تگ: محبوب ویراستار: MAEE_A ، ستاره لطفی مقدمه: اینجا... خب... قبلا هم گفته‌ام؛ دیگر جایی برای زندگی‌کردن و زنده‌ماندن نیست... دیگر جایی برای لذت بردن نیست... اینجا همان‌جایی است که برای دیدن کفش‌های مردانه‌ای پشت‌ در خانه‌ی زنی...

forum.1roman.ir

 

[Bina.a]

روی سایت | دلنوشته‌ی اشک سکوت | Z.M.SH کاربر انجمن یک رمان | Page 5

نام دلنوشته: اشک سکوت نام نویسنده: زهرا میرحسنی(Z.M.SH) تگ: منتخب ویراستار: Bina.ahmadi مقدمه: با ترس دستی بر لبانم می‌کشم؛ انگار آن‌ها را به هم دوخته‌اند! نه... چیز دیگری‌ست! ناگهان دستانم خیس می‌شوند و به یاد می‌آورم: «تاوان زندگی را با لبان دوخته و اشک سکوتم داده‌ام!»

forum.1roman.ir

ویرایش به اتمام رسید
Z.Mirhasani

 

[S.LOTFI]

MADIS.RM

روی سایت | دلنوشته‌ی دلم برای او می‌تپد | madis کاربر انجمن یک رمان | Page 4

به نام خداوند مهربان همچو مادر نام دلنوشته: دلم برای او می‌تپد نام نویسنده: مادیس تگ: متوسط ویراستار: ستاره لطفی(setarehlotfi_S) مقدمه: وقتی جلوی او می‌ایستم دلم خودش را به در و دیوار می کوبدتا به او برسد. با او برفی‌ترین روزها برای من یک روز آفتابی پر از گرماست. با او در اوج زمستان بهار است...

forum.1roman.ir

 

[R.FANAYI]

اتمام ویرایش

روی سایت | دلنوشتهٔ زنده‌ای بدون زندگی | شقایق سیدعلی کاربر انجمن یک رمان | Page 2

به نام خالق هستی نام دلنوشته: زنده‌ای بدون زندگی نام نویسنده: شقایق سیدعلی تگ: منتخب ویراستار: MAEE_A / ReiHane_FB مقدمه: شاید نباید انقدر ناامید به زندگی نگریست. شاید قلمم تلخ باشد، حتی برای خودم! اما انقدر حس مرگ را می‌چشم که بالاتر از سیاهی را می‌بینم. با این‌همه مرگ، باز هم قول می‌دهم فقط...

forum.1roman.ir

A Awva

 

[merry]

اتمام ویرایش

روی سایت | دلنوشتهٔ حسِِ جدید | نیلو .ج کاربر انجمن یک رمان

*** به نام او نام دلنوشته: حسِ جدید نام نویسنده: نیلو. ج تگ: منتخب نام ویراستار: merry مقدمه: ایستاده‌ام، قلبم تندتند می‌زند. می‌نشینم،‌ قلبم تند‌تند می‌زند. می‌خوابم، قلبم تندتر می‌زند. تمام رگ‌های بدنم را حس ‌می‌کنم. تمام ‌حرکت‌ خون‌های درون رگ‌هایم را هم حس می‌کنم. بدنم می‌لرزد، دستم...

forum.1roman.ir

Niloo. J

 

[R.FANAYI]

اتمام ویرایش

روی سایت | دلنوشتهٔ خواب سپید | شیوا پناه کاربر انجمن یک رمان | Page 4

به نام خالق عشق نویسنده: شیوا پناه نام دلنوشته: خواب سپید تگ: محبوب ویراستار: ReiHane_FB مقدمه: زمستان! روز‌ها می‌گذرد. شب‌ها می‌گذرد‌. سال‌ها می‌گذرد. اما خاطراتی که برایم ساخت، نه باد و نه به یاد سپرده می‌شوند. چه شد که این‌گونه بر دیواره‌های یادم هک شد؟ چه شد که این‌گونه با من عجین شد؟ چه...

forum.1roman.ir

S SHIVA PANAH
ممنون بابت رعایت اصول ویرایش.

 

[s-a-h-a-r]

اتمام ویرایش

کامل شده - دلنوشته ناگفته‌های یک دل غمگین | Emina akhavan کاربر انجمن یک رمان

نام دلنوشته: ناگفته‌های یک دل غمگین نام نویسنده: Emina akhavan تگ: منتخب ویراستار: s-a-h-a-r مقدمه: نمی‌دانم چه شد... از کی و کجا، علاقه‌ای شدید بین‌مان شکل گرفت... زمانی فهمیدم، که دیگر دیر بود. عشقت آمد و همچون گیاهی در خاک دلم جوانه زد؛ ریشه‌هایش عمیق شد، گیاه به درخت تنومندی تبدیل شد و هر...

forum.1roman.ir

@ rãmOñA

 

[Bina.a]

اتمام ویرایش

روی سایت | دلنوشته‌ی بی‌حس | ToloAm کاربر انجمن یک رمان | Page 3

به نام او نام دلنوشته: بی‌حس نام نویسنده: عبیر باوی تگ: منتخب ویراستار: Bina.ahmadi مقدمه: بعضی وقتا اونقدر پر از حس‌های پیچیده میشی و فکرت درگیر میشه که خنثی میشی و دیگه هیچ چیز رو حس نمی‌کنی... .

forum.1roman.ir

خسته نباشین
ToloAm