کاربرد هشتگ عاشقانه

کد داستان: 588 ناظر: @asi" به نام خدای یگانه. عنوان: آقای قرمزی. نویسنده: شبآرا. ژانر: #طنز #معمایی #عاشقانه خلاصه: همه‌چیز از یک دزدی شروع شد؛ چهار نفری که بی‌دلیل دزدیده شدند و کسی که با دلیلی احمقانه رهانیده شد. سوزان برایت؛ پلیسِ شهرِ ریچموند؛ قلبش تپش تند خواهد کرد؛ از ترس یا شاید هم از...

به نام خدا نام وان‌شات: غفلت نویسنده: میم. باران ژانر: #عاشقانه خلاصه: یک زن روی مبل نشسته و با ناراحتی خیره به برگه‌های روی میز شیشه‌ای است. کسی در خانه را باز کرده وارد می‌شود. زن با دیدن او احساساتش فوران می‌کند.

داستان کوتاه قربانی بی گناه سادگی هایش نویسنده: زینب زاهد ژانر: #عاشقانه #تراژدی کد داستان: 586 ناظر: @asi" خلاصه: دختری به نام ستاره که عاشق یوسف میشه ولی یوسف از سادگیش استفاده می کنه یه بلاهایی سر ستاره و خانواده اش میاره که ستاره از سر ناچاری مجبور میشه با صمیمی ترین دوستش حسین که...

معرفی رمان نام رمان: دلبر بلاگردان نویسنده: @آیلار مومنی ژانر: #عاشقانه #جنایی #اجتماعی خلاصه: تصمیمات احمقانه‌ام مرا در سراشیبی مرگ قرار داد، در این سراشیبی هر آنچه را که ترس از دست دادنش را داشتم گم کردم. اکنون من مانده‌ام و یک دنیا هراس و پل‌های شکسته‌ی پشت سرم. چگونه به جایی که به آن...

معرفی رمان نام رمان: آخرین نفر نویسنده: ریحانه حیدری ژانر: #عاشقانه #فانتزی #طنز خلاصه: رﯾﺤﺎﻧﻪ دﺧﺘﺮی ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻨﺮ ﻋﻼﻗﻪ داره ﻧﺎﺧﻮاﺳﺘﻪ اﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﺑﺮای ﺧﻮدش و ﺧﺎﻧﻮادش ﻣﯿﻔﺘﻪ اﻣﺎ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮن ﻣﺒﺎرزه ﻣﯿﮑﻨﻪ و ﺳﺮ اﻧﺠﺎم ﺑﺎ ﺟﻨﯽ ﺑﻪ اﺳﻢ آرﮐﺎ آﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﻪ که ﻣﺎﺟﺮای اﯾﻦ دوﻧﻔﺮ ﺟﺎﻟﺒﻪ… بخشی از داستان بر اساس واقعیت است...

معرفی رمان نام رمان: این مغز با افکارش به فروش میرسد نویسنده: @Sabatt ژانر: #عاشقانه #جنایی #مافیایی خلاصه: همه‌چیز از آنجایی شروع شد که بار زندگی گردنش افتاد. بعد اتفاقی که افتاد ماجرای عجیبی پیش اومد. از فرارش تا پاکسازی شهر، قاتل روانی و… چند رفیق که اتفاقات پیچیده‌ای براشون رخ میده. آدم‌ها...

عنوان: خاطره‌خوان ژانر: #عاشقانه #درام نویسنده: ن.بی‌ریا کد داستان: 585 ناظر: @asi" خلاصه: الکساندر از اختلالی رنج می‌برد که باعث می‌شود از لحظه‌ی تولد تمام جزئیات زندگی خود را به خاطر داشته باشد. او به همین دلیل از جنگ فرار می‌کند و در همین گیر و دار با تنها کسی که می‌تواند تمام مشکلاتش...

سلام وقت بخیر، درخواست جلد نام رمان : ردپای ویرانی نام نویسنده: هورزاد اسکندری ژانر رمان: #عاشقانه #اجتماعی خلاصه: همیشه همه‌چیز آن‌طور که ما می‌خواهیم پیش نمی‌رود. گاهی خوش‌‌بین بودن، همچون سمِ مهلک است. زندگی آندیا دقیقاً در مسیری خلاف آرزوهای او پیش می‌رود و چرخش فلک برعکس خواسته‌های اوست. و...

معرفی رمان در حال تایپ نام رمان: اتُمیک نویسنده: @Madhklf ژانر: #جنایی #مافیایی #عاشقانه #اجتماعی #تراژدی #تریلر خلاصه: داستان، زندگیِ شخصیِ هر‌یک از اعضای گروهی خلافکار که با نام اتُمیک شناخته شده‌اند و سارقانی حرفه‌ای و زبردست هستند را نشان می‌دهد. مسئول رسیدگی به پرونده‌ی باند اتمیک، سرگرد...

...نام نویسنده: م.اسماعیلی ژانر رمان: #عاشقانه#درام خلاصه : قصه روزهای زندگی دانیال، پسر جوانی که دردها و رنج‌های اجتماع را از پشت لنز دوربین عکاسی‌اش شکار می‌کند، غافل از اینکه تمام آلام زندگی خودش بی‌هیچ کم و...

معرفی رمان در حال تایپ نام رمان: خون کور: پانیشرز نویسنده: @Kuroyami ژانر: #فانتزی #عاشقانه #درام خلاصه: آکامه بر خود می‌لرزید. با آنکه از خاندان سایه‌ها بود، از سایه‌هایی دیگر می‌هراسید. تمام عمرش را در ترس و واهمه گذرانده بود؛ اما دیگر بس بود. شمشیرش را برداشت و آماده‌ی بیرون رفتن از پیله‌ی...

معرفی رمان در حال تایپ نام رمان: فانتوم نویسنده: @ماهی قرمز؛ ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #درام خلاصه: گذشته نمک می‌شود روی زخم، گریبان می‌گیرد از جنس خفگی، فکر اشغال می‌کند به شکلی طولانی و شبح‌گونه وارد ذهن می‌شود، می‌چرخد، می‌خندد، همه چیز را به هم می‌ریزد و می‌رود. تو می‌مانی و این به هم ریختگی...

نام رمان: ولادور: شکوفه های خونین برف ژانر: #فانتزی، #اجتماعی، #عاشقانه نویسنده: کورویامی خلاصه: جامعه‌ای که فاسده باید ریشه‌کن بشه، چون نه مردمش به درد می‌خورن نه دولت‌مرداش. فساد تو رگ و ریشه‌ی همشون فرو رفته؛ درست عین رگبرگ‌های ریز یه گیاه. این جامعه نه ارزش اصلاح داره و نه فداکاری. صرفاً...

نام رمان: خون کور: بال‌های سقوط ژانر: #فانتزی #عاشقانه #تراژدی نام نویسنده: کورویامی خلاصه:آکامه هرگز انتظار این را نداشت که آن مرد شکارچی به او خ**یا*نت کند اما ریجس به او حقیقت را می‌گفت. او یک شکارچی بود… یک شکارچی انسان! حال هدف نهایی ریجس شکار یک پانیشر بود. آیا آکامه‌ی پانیشر از دامگه او...

نام رمان: خون کور: پانیشرز ژانر: #فانتزی #عاشقانه #درام نویسنده: کورویامی خلاصه: آکامه بر خود می‌لرزید. با آنکه از خاندان سایه‌ها بود، از سایه‌هایی دیگر می‌هراسید. تمام عمرش را در ترس و واهمه گذرانده بود؛ اما دیگر بس بود. شمشیرش را برداشت و آماده‌ی بیرون رفتن از پیله‌ی امنش شد. دیر یا زود باید...