• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه تلاقی رؤیت | نینا کاربر انجمن یک رمان

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,340
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
کد داستان: 575
ناظر: Raha~r رَهٰآ
عنوان داستان کوتاه: تلاقی رؤیت
نام نویسنده: مبینا زارع مویدی
ژانر: #عاشقانه، #اجتماعی
خلاصه:
به راستی که تو سمبل سعادت منی!
نامت را باید به جای کتاب لیلی و مجنون نهاد.
دفترچه‌ی شیفتگی ورق می‌خورد و با تو، رنگ و بوی دیگری می‌گیرد.
عاشقی‌ات معنای یگانگی می‌دهد.​
 
آخرین ویرایش

Ash;

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,411
پسندها
33,945
امتیازها
64,873
مدال‌ها
31
سن
17
سطح
33
 
  • مدیر
  • #2
992202_224e8f314cb4445b28c7cb338a41c745.jpg
"والقلم و مایسطرون"
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ داستان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین **♡ تاپیک جامع مسائل مربوط به داستان‌کوتاه ♡**

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡

برای انتخاب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ash;

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,340
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
مقدمه:
آسمان برای تن زخمی دخترک خون می‌بارید.
دختری که دیدگانش دیگر هیچ سویی نداشت.
او همان کسی بود که روزی از عمق وجودش می‌خندید.
حال، فرشته‌‌ی نجاتی نصیب او شده است.
فرشته‌ای از جنس عشق و محبت!
شاید زندگی این‌بار بر وفق مراد او باشد.
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,340
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
***
دست‌هایم از شدت سرما سرخ شده بودند. اندکی به آن‌ها زل زدم؛ همانند قلبم منجمد شده بودند. گاهی از شدت زمستانی که در درونم به پا بود، وحشت می‌کردم. آهی کشیدم و آن را در جیب پالتوی مشکی‌رنگ و چَرمین‌ام کردم.
همان که سرم را بالا آوردم، ناگهان چشم‌هایم به گربه‌ی سفید و پشمالویی خورد که به دیواره‌ی پیاده‌رو چسبیده و بی‌حال قدم بر می‌داشت. این هوا لرز بر اندام هر انسانی می‌اندازد، چه برسد به او که فقط یک پیشی کوچک بود. به پاهایم سرعت بخشیدم و خود را به او رساندم. با اصابت محکم‌ آن‌ها به زمین، آب‌هایی که در چاله‌های مسیرم قرار داشتند، تنم را به گند کشیدند. بی‌اهمیت خم شدم و آن موجود دوست‌داشتنی را به آغوش کشیدم.
با ترس شروع به لرزیدن کرد و صدایی لطیف در آورد:
- میو! میو!
لبخندی هر چند محو، بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,340
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
«از جلو کامیونی با سرعت به سمتمان می‌آمد. رنگ از چهره‌ی مادر پریده بود و تن صدایش با لرز همراه شده بود:
- علی آروم‌تر، یا امام حسین!
پدر پدال ترمز را فشرد و با وحشت گفت:
- ترمز نمی‌گیره!
آوای یا موسی‌بن‌جعفر عسل، خواهر بزرگ‌ترم در گوش‌ام پیچید. کامیون از روبه‌رو چراغ میزد و ما راهی نداشتیم، به‌جز خروج از جاده!»
قطره‌ اشک سمجی از گونه‌ام راه خود را پیدا کرد و افتاد. کاش حداقل من‌ام زنده نمی‌ماندم که این‌گونه زجر نکشم. یک مدت، هر شب کابوس آن شب را می‌دیدم و دچار افسردگی حادّی شده بودم. امیدم را به زندگی از دست داده بودم تا اینکه یک خواب دیدم.
«خانواده‌ام در کلبه‌ای زیبا و میان جنگل نشسته بودند و گپ می‌زدند. در را باز کردم که توجه همگی را جلب کردم. کلبه‌ی زیبایی بود؛ دورتادور آن پُر از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,340
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
دقیقاً بعد از آن خواب، به‌تدریج زندگی را از نو شروع کردم. باید کار می‌کردم تا خرج زندگی‌ام را در بیاورم؛ هر چند که حقوق ماهیانه‌ی بابا هم دریافت می‌کردم. آن دستمزد ناچیز، در این جامعه برای یک دختر مجرّد کم بود؛ پس به دنبال هنرهایم رفتم.
موسیقی عشق و علاقه‌ی دیرینه‌ی من بود و تصمیم گرفتم که ادامه‌اش دهم. تا چندین‌ماه سازم را بر می‌داشتم و در خیابان می‌نواختم؛ اما مدت‌ها بعد به‌طور ناگهانی وارد گروهی موسیقی شدم که زندگی‌ام را تغییر داد.
با صدای زنگ گوشی‌ام، از افکارم بیرون پریدم. به گربه که حالا کمی آرام‌تر شده بود و خودش را به دستم می‌مالید نگریستم و با یک دست او را بلند کردم‌. همزمان موبایل‌ را از جیب مانتوی بلندم در آوردم. بی‌توجه به نامی که روی صفحه‌ خودنمایی می‌کرد، ارتباط را برقرار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,340
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
- اتفاقاً فکر اینجا هم کردم‌. ما مدت طولانی‌ای از ایران می‌ریم؛ شاید اصلاً بعد قبولی، اونجا مستقر شدیم. به‌ نظرم بهتره خونه‌مون رو بفروشیم و بریم‌.
پرده‌ای از جنس اشک دیدگانم را پُر کرد. اینجا وطن من است، سرزمینی که خانواده‌ام در آنجا به خاک سپرده شده‌اند. چطور ترکش کنم؟! مگر می‌شود از عزیزانم جدا شوم؟!
الکس: نازلی می‌دونم که به چی فکر می‌کنی، ناسلامتی این همه گذشته و دیگه می‌شناسمت. عزیزم مطمینم که اون‌هام موفقیت تو رو می‌خوان؛ اما بازم تو حق انتخاب داری. اگر مخالفی، مشکلی نیست و می‌تونی با ما نیای.


در حال ویرایش...
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,340
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
در حال ویرایش ...
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,340
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
در حال ویرایش ...
 
آخرین ویرایش

.Mobina.

مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
3,873
پسندها
9,340
امتیازها
38,773
مدال‌ها
20
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
در حال ویرایش ...
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا