از چی اول بگم؟ خب بهتره از رمان خوندنم شروع کنم. فکر کنم همش ده سالم بود که شروع کردم به رمان خوندن. اولاش یه کم یه کم میخوندم اما بعدش یهو به خودم اومدم دیدم روز و شبم شده رمان! رمان پس از رمان؛ رمان پس از رمان...
گمونم اگه اشتباه نکنم یه دو سالی گذشت. یهو به خودم اومدم دیدم دلم عجیب میخواد من هم جز اون نویسنده ها باشم. اوایل فقط تو ورقه مینوشتم. یه رمان کلیشه ای با شخصیتای کلیشه ای تر! اصلا نمیدونم چی شد که دیدم دارم مینویسم. میدونید که! اولین اثر آدم نمیتونه اونقدرام خوب باشه گرچه که من دیدم کسایی رو که از همون اول بلدترین بودن. اما خب من جزشون نبودم. سنمم که کم بود!