- تاریخ ثبتنام
- 8/2/21
- ارسالیها
- 184
- پسندها
- 1,515
- امتیازها
- 9,833
- مدالها
- 7
- سن
- 29
سطح
8
- نویسنده موضوع
- #181
پناه خودش را به سمتم کشید و دستم را گرفت و نالید.
- عمو؟
آرام به سمتش چرخیدم و دستش را نوازش کردم.
- نترس عمو چیزی نیست.
سپس به سمت سینا چرخیدم و گفتم:
-نکن بچه میترسه.
صدای فریادش باعث شد چند نفر به سمتمان بچرخند و مهرو ترسیده به پایم چنگ بزند.
- به جهنم.
این آدم دنبال شر بود و من قرار نبود اجازه دهم پناه بترسد و حال مهرو خراب شود. قرار نبود شب به این خوبی خراب شود. کمی او را آرام میکردم، سپس دست مهرو و پناه را میگرفتم و بیرون میزدیم. همین! قرار نبود سخت شود.
از جا بلند شدم و میز را دور زدم، به سمتش رفتم و روبهرویش ایستادم و آرام گفتم:
- بریم اونور حرف بزن.
صدای فریادش و مشتش روی صورتم باعث شد به عقب پرت شوم و صدای جیغ و گریه مهرو و پناه بلند شود.
- مرتیکه نا*موس دزد، میدونستم...
- عمو؟
آرام به سمتش چرخیدم و دستش را نوازش کردم.
- نترس عمو چیزی نیست.
سپس به سمت سینا چرخیدم و گفتم:
-نکن بچه میترسه.
صدای فریادش باعث شد چند نفر به سمتمان بچرخند و مهرو ترسیده به پایم چنگ بزند.
- به جهنم.
این آدم دنبال شر بود و من قرار نبود اجازه دهم پناه بترسد و حال مهرو خراب شود. قرار نبود شب به این خوبی خراب شود. کمی او را آرام میکردم، سپس دست مهرو و پناه را میگرفتم و بیرون میزدیم. همین! قرار نبود سخت شود.
از جا بلند شدم و میز را دور زدم، به سمتش رفتم و روبهرویش ایستادم و آرام گفتم:
- بریم اونور حرف بزن.
صدای فریادش و مشتش روی صورتم باعث شد به عقب پرت شوم و صدای جیغ و گریه مهرو و پناه بلند شود.
- مرتیکه نا*موس دزد، میدونستم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.