عاشقانه‌ها عاشقانه‌های نرگس صرافیان طوفان

  • نویسنده موضوع Maede Shams
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 24
  • بازدیدها 2,302
  • کاربران تگ شده هیچ

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,375
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدا

در این تاپیک، عاشقانه‌های خانم نرگس صرافیان طوفان قرار می‌گیرد.
تاپیک اختصاصی‌ست.
[ کپی با نام نویسنده ]
 
امضا : Maede Shams

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,375
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
ازش پرسیدم : پدر جان ، آدم برای رفتن چقدر باید مطمئن باشد ؟
گفت : مردها نمیگذارند هوای رفتن به سر زنی بزند که دوستش دارند ...
 
امضا : Maede Shams

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,375
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
من آخرهفته‌ها را برای خودم کنار گذاشته‌ام، مخصوصا پنج‌شنبه‌ها را.
از صبحش خودم را بر می‌دارم و می‌برم کنج تاریک اتاقی، جایی... شمع روشن می‌کنم یا چراغ مطالعه یا هر نور ملایم دیگری. کتاب‌هایی که دوست دارم دورم می‌ریزم و البته که مهم نیست همه را نخواهم خواند، یعنی نخواهم رسید که بخوانم، ولی همین حسِ بودن‌شان حصار اسرارآمیز و امنی‌ست که به من امنیت می‌دهد و آرامم می‌کند.

قبل از این‌که درهای قلمروی تنهایی‌ام را ببندم و آخرین دریچه‌‌های ارتباطم با جهان خارج را مسدود کنم، یک فلاسک چای و چند شکلات و یک لیوان هم با خودم می‌برم محض احتیاط، با یک پتوی اضافه که اگر احیانا سردم شد یا خوابم گرفت؛ خودم را وسطش بپیچم. آن‌وقت در را می‌بندم و هیاهوی جهان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maede Shams

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,375
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
نیاز دارم زمستان را مچاله کنم بریزم دور،
دلم بهار می‌خواهد...
خسته‌ام از این یخ‌زدگی‌های مدام،
از این دامونِ تاریکِ بی آفتاب...
زمستان که ادامه پیداکرد؛ شاخه‌ها چه می‌کنند بدون طلوع؟ بدون جوانه؟ بدون آفتاب؟
و آدم‌ها...
آدم‌ها چه می‌کنند بدونِ عشق؟!
من که بی عشق،
من که بی آفتاب؛ می‌میرم...

#نرگس_صرافیان_طوفان
 
امضا : Maede Shams
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ✧Blue

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,375
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
"هشت سال از عمرمان گذشت در این گیر و دار و بدبختی و گرانی، ولی هنوز هم به زندگی امید داریم ..."

اشتباه نمی‌کنید؛ این دقیقا جمله‌ی یک کودک هشت ساله‌ی ایرانی‌ست!

اولش که خواندم دلم برای نسل جدید گرفت که کودکی‌شان با چه اصطلاحات و اخبار ناجوری ادغام شده، کودکانی که سقف بلند آرزوهایشان تا کاهش نرخ تورم و ... کوتاه شده و مدام درگیر تنش‌هایی‌اند که برای ظرافت کودکانه‌شان، بیش از اندازه زمخت و سنگین است. اما لابلای روزنه های باریک همین کلمات، می‌توان به وضوح، نور امید را بیرون کشید. می‌توان ایمان داشت که نسلِ بعد، نسل مدارا و عادت کردن نیست؛ نسلی‌ست که می‌ایستد و حق خودش را از لابلای مشت‌های گره کرده‌ی دنیا بیرون می‌کشد.
نسلی که در هشت سالگی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maede Shams

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,375
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
زیاد سخت گرفته ایم !
زندگی چیزی به جز گرفتنِ یک استکان چای لب سوز از دستان مهربان مادر بود ؟ که بنوشی و نفس آرامی بکشی و غرق شوی میان گل‌ های سرخِ پیرهنش ؟
یا کنار پنجره‌ ی چوبی بنشینی و انتظار بکشی برای آمدنِ بابا ؟ برای شنیدنِ صدایِ امنِ پاهایش ؟ که به دستان مردانه اش خیره شوی و دنبال دلخوشی های کوچکی برای ذوق کردن و بالا و پایین پریدن بگردی ؟

زندگی مگر چیزی به جز تماشای گلدان‌ های سفالیِ کنارِ باغچه بود ؟! یا که استشمام عطر کاهگل و یاسی که دیوارهای آجریِ حیاط را بغل کرده بود ؟!

جز این که شب ها در نهایت سکوت و تاریکی ، از رادیویِ قدیمی ، قصه های شب گوش کنی یا که روی پاهای مامان بخوابی و گوش جان بسپاری به قصه ی گوهرِ شب‌چراغ و دیوهای دو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maede Shams

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,375
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
از یک جایی به بعد، بی تفاوت می‌ شوی به هرچیزی که هست، پشت می‌ کنی به دلواپسی‌ ها و با خودت می‌ گویی : "بیخیال ؛ بالاخره یک چیزی می‌ شود" ...
از یک جایی به بعد، دلت جنگیدن نمی‌ خواهد، رسیدن نمی‌ خواهد، داشتن نمی‌ خواهد ! فقط می‌ خواهی آرام باشی .
از نقش جنگنده ها و دونده‌ ها انصراف می دهی ، عقب تر می ایستی و فقط تماشا می کنی .
از یک جایی به بعد، می نشینی کناری و در امن ترین نقطه ی زندگی ات، خیره می شوی به مسیرهای در حال عبور و در کمال بیخیالی و آرامش ، چای ات را می نوشی ...

#نرگس_صرافیان_طوفان
 
امضا : Maede Shams

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,375
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
من دوباره دوست خواهم داشت و دوست داشته خواهم شد، دوباره لبخند خواهم زد، در آغوش خواهم کشید و در آغوش کشیده خواهم شد، بازهم کسی به من خواهد گفت چقدر دوست داشتنی ام و واژه ها را با ظرافت کنار هم خواهد چید تا ثابت کند که مرا دوست دارد، زیاد هم دوست دارد.
ولی من در کشاکشِ حرف‌هایش سرم را به زیر خواهم انداخت، تو را به یاد خواهم آورد و بغض خواهم کرد، او در آغوشم خواهد کشید و من خواهم گریست، من بعد از تو در آغوشِ کسی دیگر، برای تو خواهم گریست !
بعد از تو همه چیز خوب خواهد بود،
ولی بدون تو ؛
"من" دیگر خوب نخواهم بود ...

#نرگس_صرافیان_طوفان
 
امضا : Maede Shams

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,375
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
خبر خوب اینکه؛ پرستوها بعد از مسیری سخت و طولانی، در آرام‌ترین سرزمین، مستقر شده‌اند، ماهی‌های سرگردان رودخانه‌های خروشان، به اقیانوس‌های آرام رسیده و نهنگ‌ها مدت‌هاست که از ساحل، کناره می‌گیرند.
خبر خوب اینکه؛ ابرها حریفِ آفتاب نشدند، سفیدی‌ها سیاهی‌ها را کنار زده و خوبی‌ها به سپاه‌ بدی‌ها پیروز شدند.
حقیقت این است که عادت می‌کنیم؛
به سختی‌ها، به رفتن‌ها، به از دست دادن‌ها و درست وقتی که عادت کردیم؛ موجِ اتفاقات خوب‌تری از راه می‌رسد تا غبارِ خستگیِ مسیر را از تنمان بتکاند.
نه شادی‌ها و نه دردها، مطلق و همیشگی نیستند.
اما تو آرام باش خوبِ من...
این روزها هم خوب یا بد، سیاه یا سفید؛ تمام می‌شوند.

#نرگس_صرافیان_طوفان
 
امضا : Maede Shams

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,375
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
خوب شد آمدی ، از بس که به هم ریخته ام ؛
منطق و عشق و هوس را به هم آمیخته ام !
بغلم کن ، دلِ تنهام ، بغل می خواهد ...
روحِ دیوانه ی من ، شعر و غزل می خواهد
بغلم کن که تنم یخ زده از بی بغلی ،
دهنم تلخ شد از بی شکری ، بی عسلی !
تو شرابی و تویی قندِ مکرر ، جانا !
صنمی ، معجزه ای ! أَسأَلُکَ إِیمانا ...
طاقتِ ماندن و صد حادثه دیدن داری ؟
طاقتِ حرف ، ز دیوانه شنیدن داری ؟ !
می توانی همه ی کار و کَست باشم من ؟
همه باشند ولیکن ، نفست باشم من ؟ !
نقطه ی عطفِ نگاهِ تو فقط ، من باشم
با نگاهت وسطِ مرزِ شکفتن باشم ... ؟
خوب شد آمدی اصلا ، تو که باشی حل است
با تو سامانه ی غم های دلم ، منحل است ...
باش تا شعر و غزل از لبِ من نوش کنی ،
غم و بیتابیِ ایام ، فراموش کنی ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maede Shams

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا