شاعر‌پارسی اشعار گیف پارسی .

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی‌وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم

وحشی بافقی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

حافظ

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

تو را این دل سراییست خالصانه
تویی شاه جهانم عاشقانه
تو با اسب سیاه خود فکندی
تمام خاک دنیا فاتحانه
بود تنها یگان دستی به شمشیر
که گیرد دست دشمن را نشانه
چه گویم از سپاه وارتش تو
که شد تا قلب یونان آن روانه
اگر مانده کنون این نام ایران
ببوسد دست شاهش عاجزانه
منم سرباز تو شاه جهانم
به کردارت به پندارت یگانه
همی گفتار تو گفتار نیک است
تو دادی درس عدل و عادلانه
قسم خوردم به نامت آریایی
تویی حافظ خاکت هر زمانه
زنم فریاد و گویم نام کوروش
بود تنها سوار جاودانه

حافظ

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت

رودکی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

هر شب به تو با عشق و طرب می‌گذرد
بر من زغمت به تاب و تب می‌گذرد
تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب می‌گذرد

هاتف اصفهانی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

من از طوفان نمیترسم چو در بند غمت باشم
از این تقدیر کی نالم که در پیچ و خمت باشم
کجا در گیر این دردم که از درمان هراسانم
مرا آن به که هر دم غرق دریای غمت باشم

محمدحسن یعقوبی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن‌که دارد با دلبری وصالی

سعدی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

تو چه دانی که چه ها کرد فراقت با من؟
داند این آنکه ازین غم بود او را قدری
غم هجران تو ای دوست، چنان کرد مرا
که ببینی نشناسی که منم یا دگری؟

عراقی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد
ناز معشوق دل آزار خریدن دارد
فارغ از گلّه و گرگ است شبان عاشق
چشم سبز تو چو دشتی است! دویدن دارد
شاخه ای از سر دیوار به بیرون جسته
بوسه ات میوه ی سرخی است که چیدن دارد

کاظم بهمنی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب
تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب
ساز در دست تو سوز دل من می گوید
من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب
مرغ دل در قفس سینه من می نالد
بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب

شهریار