مباحث متفرقه [ به اینم می‌گن رمان ؟! ]

  • نویسنده موضوع MehrDãd.K
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 649
  • بازدیدها 26,961
  • کاربران تگ شده هیچ

soft.and.lily

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/12/19
ارسالی‌ها
118
پسندها
1,450
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • #301
ما توی بعضی رمانا شاهد دختری هستیم که مغروره ولییی وقتی پای غذا بیاد وسط دیگه هیییشکی رو نمیشناسه!
تازه با وجود حجم عظیم غذایی که وارد اون معده بدبخت میکنه، اندامش درحد یه سوپر مدله!
به اینم میگن رمان؟!
 
آخرین ویرایش
امضا : soft.and.lily

Mah.K.sunny

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/11/20
ارسالی‌ها
456
پسندها
7,971
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • #302
چرا تو 99 درصد موارد مادرشوهر ها عاشق عروس هاشونن والا تو دنیای واقعی میخوان سر به تن عروسه نباشه.
تا بعضی هاشون که از بوته دراومدند اصلا اسم مادر نمیارند
به اینم میگن رمان؟
 

Mah.K.sunny

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/11/20
ارسالی‌ها
456
پسندها
7,971
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • #303
چرا بیشتر وقتا دختره با یه ماشین مدل بالا تصادف میکنه و راننده اون ماشین هم شخصی جنتلمن و مغروره؟
به اینم میگن رمان؟
 

Negar.Dayani

مدیر بازنشسته شعرکده
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/3/21
ارسالی‌ها
424
پسندها
11,234
امتیازها
27,613
مدال‌ها
15
سن
17
سطح
19
 
  • #304
چرا همیشهههههه، یعنی تو همه رمانا هس، پسره قبلا اتفاق تلخی براش افتاده و تصمیم گرفته همیشه مغرور و سرد باشه؟!!!!!!!:/
اینهمه اتفاق برا ما مثلا می‌افته اونوقت میریم سرد و مغرور میشیم؟؟؟
والا نه به خدا:/
تازه اگه پسره سرد و مغرور نباشه که نویسنده میگه اینکه رمان نیست، کتاب قصه‌ی حسنی تنبله! پسر داستان من باید زجر کشیده و بدبخت و مغروررررررر باشه.
خدایااااااااااا
تازه انواع کوه رو هم داریم
کوه یخ، کوه سنگ، کوه غرور!!!!!!
دیدم که میگما، اخه کوه سنگ!!!!!!!!!:/
وضعیت من الان: بدون شرح :winksmiley02:
 
امضا : Negar.Dayani

Lu^na☆

گوینده آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
7/11/20
ارسالی‌ها
531
پسندها
14,289
امتیازها
31,673
مدال‌ها
15
سطح
19
 
  • #305
در ۹۹ درصد مواقع اسم خدمتکار و باغبون و آبدارچی شرکت مش رجب، مش رضا، مش قربون و... همیشه هم کلی قابل اعتمادن و اصلا آب زیرکاه نیستن و کلی هم به شخصت ها کمک میکنن و خیرخواهن..
به اینم میگن رمان؟
این تو بیشتر فیلما هم هس
وااااااای دمت گرم این خیلی تو دلم مونده بود خیلیییی

تو اکثر موارد آدم فقیرا مهربونن پولدارا از دماغ الاغ افتادن:| به اینم میگن رمان؟
 
امضا : Lu^na☆

Lu^na☆

گوینده آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
7/11/20
ارسالی‌ها
531
پسندها
14,289
امتیازها
31,673
مدال‌ها
15
سطح
19
 
  • #306
به دختره هرچی توهین میکنن تو دو دقیقه بعد یادش میره اون وقت چطوریاست یکی به من بگه بالا چشمت ابرو تا دو روز باهاش حرف نمیزنم؟
باز این خوبه که! یه رمان خوندم دختره با رقیب عشقیش که از قضا دشمن خونیش بود رفیق میشن و خیلیم اوکین:////
به اینم میگن رمان؟
 
امضا : Lu^na☆

Taban_Art

نویسنده انجمن + گوینده انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/8/20
ارسالی‌ها
1,257
پسندها
14,536
امتیازها
34,373
مدال‌ها
33
سطح
20
 
  • #307
تو ژانر ترسناک هم همیشه یه کلبه تو شماله که متروکه و شخصیت‌ها از کرم ریزی میخوان برن توش:/

البته رمان من اینجوری نیستاಥ‿ಥ
 
امضا : Taban_Art

Taranom.Zamani

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/11/20
ارسالی‌ها
250
پسندها
1,817
امتیازها
12,063
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • #308
شماره اول: همیشه دختر قصه بایددددد، دقت کنیدا از واجباته که از نرده‌ها سر بخوره و سر و مر و گنده همانند یک گربه‌ی پنجول طلا با پاهاش رو زمین فرود بیاد. به اینم میگن رمان؟
 
امضا : Taranom.Zamani

Taranom.Zamani

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/11/20
ارسالی‌ها
250
پسندها
1,817
امتیازها
12,063
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • #309
شماره دوم: طرفو تو آتیش می‌ندازن، تریلی هجده چرخ از روش رد میشه، سیل میاد اینو می‌بره، تخته دو طبقه‌ فرود میاد روش، هواپیما به جای فرود اومدن روی باند میاد اینو له و لورده می‌کنه بعد طرف فقط میره کما و بر می‌گرده. تازه فقط کما ها! چیز دیگه نه. بعد حالا این هیچی موندم چرا هرچی قاتل و تروریست و بلایای طبیعیه باید با این سر و کار داشته باشه؟ چرا جدا؟
به اینم میگن رمان؟
 
امضا : Taranom.Zamani

Taranom.Zamani

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/11/20
ارسالی‌ها
250
پسندها
1,817
امتیازها
12,063
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • #310
شماره سوم: چرا آخه توی تمام رمانا یا طرف مطلقه بوده و کلی عذابش میدن، یا دانشجوعه و به قول مادر گرام اندازه‌ی فرش قرمز باراک اوباما زبون داره (به زبان ساده تو شکم مادرش زبونی بوده که دست و پا در آورده.) یا اینکه کلاً شونزده سالش هم نیست و به زوووور بازوی پدر قلچماق و برادر شنگولش میره خونه‌ی بخت و میشن کرکسای عاشق. کلاً فکر کنم درک نویسندگان از *عشق* فقط عشق بین خانم ایکس و آقای ایگرگه. عشق مادر و فرزندی هم که اینجا حکم زنگوله‌ی سانتاکلاوس رو داره. بابا یکم به دیدتون وسعت ببخشید!
آخه اینم شد رمان؟
 
امضا : Taranom.Zamani
عقب
بالا